(17) دیدار صلح

28سال پیش در روز 19دیماه 1361، مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، با نایب نخست وزیر عراق ـ طارق عزیز ـ در اقامتگاهش در شهر «اُور», در حومه پاریس, دیدارکرد و با وی بیانیه مشترکی را امضانمود. مضمون اصلی این دیدار، راهگشایی برای شکستن طلسم جنگ طلبی خمینی و تدارک دستیابی به صلح بود.  بعد از  فتح خرمشهر در سوم خرداد61 و عقب نشینی نیروهای نظامی عراقی به پشت مرزهای بین المللی, هرگونه تلاش برای ادامه جنگ, و جلوگیری از صلحی که کاملاً در دسترس بود, عملی عمیقاً ضدملی و ضدمردمی به شمارمی آمد.
هفت ماه و شانزده روز پیش از این دیدار, در روز سوم خرداد61, نیروهای نظامی رژیم خمینی خرمشهر را, که در دست نیروهای مهاجم عراقی بود, از آنها بازپس گرفتند و نیروهای عراقی به پشت مرزهای شناخته شده بین المللی عقب نشستند و از خاک ایران بیرون رفتند.
از فردای فتح خرمشهر شورای ملی مقاومت ایران تلاش گسترده یی را برای فراهم کردن صلح پایدار بین دو کشور ایران و عراق آغازکرد که تا پایان این جنگ ویرانگر ادامه داشت. این تلاشها در شرایطی صورت میگرفت که طرف عراقی برای برقراری صلحی عادلانه, از طریق مذاکرات مستقیم, کاملاً, انعطاف نشان می داد و مراجع بین المللی نیز برای پایان دادن به این جنگ در تلاش بودند.
پس از خروج نیروهای عراقی از ایران در خرداد 1361, شورای امنیّت سازمان ملل متّحد برای پایان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامه یی که هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگیر خواست که به جنگ پایان دهند. عراق قطعنامه را پذیرفت, ولی رژیم خمینی آن را ردکرد. رجایی خراسانی, نماینده رژیم در سازمان ملل, اعلام کرد: «دولت ایران هیچ گونه تعهّد و مسئولیّتی درقبال این قطعنامه ندارد» (روزنامه اطلاعات, 26تیرماه61) و «با هرگونه مداخله شورای امنیّت در زمینه جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تیرماه61).
 چندماه بعد, مجمع عمومی ملل متّحد, در روز 22اکتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبنی بر آتش بس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقب نشینی نیروها تا مرزهای بین المللی  اعلام کرد. این قطعنامه با 119راٌی موافق درمقابل یک راٌی مخالف (راٌی نماینده رژیم) و 15راٌی ممتنع به تصویب رسید (لوموند, 25اکتبر1982).
 رژیم خمینی, به رغم خواست مردم ایران برای پایان دادن بهجنگ و تمایل بینالمللی,  که خود را در همین قطعنامه مجمع عمومی نشان می داد, تاٌکید کرد با هرگونه راه حل سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ مخالف است. میرحسین موسوی, نخست وزیر وقت رژیم, اعلام داشت: «جوّسازیهای بین المللی  نمی تواند در اراده  ملّت  ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).
آیا ملت ایران هم، که موسوی خود را نماینده تام الاختیار آنها قلمداد می کند، خواهان ادامه جنگ پس از خروج نیروهای عراقی از ایران بودند که او این چنین از اراده آنها برای ادامه جنگ تا پیروزی, یعنی تا سرنگونی رژیم عراق, دم می زند؟
 رژیم که همزمان با تصویب قطعنامه شورای امنیّت, «عملیّات رمضان» را آغاز کرده بود, باز همزمان با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متّحد, عملیّات مشابهی را با عنوان «عملیّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود یک ماه پیش از دیدار مسئول شورا با طارق عزیز, تهاجم دیگری را بهخاک عراق, با نام «مُسلم بن عَقیل», تدارک دید.
     این سلسله تهاجمات با دست افشانی و ترغیب و تشویق همبستگان داخلی و برونمرزی خمینی همراه بود:
  بنیصدر, همزمان با خروج نیروهای عراقی از ایران, سرشار از شوق یک تهاجم «جانانه» به خاک عراق, به«نیروهای مسلّح» هشدار می داد که «اگر پیشروی برق آسا در خاک عراق با قیام عمومی [مردم عراق] همراه نباشد, موفقیّت رژیم عراق تحکیم خواهد شد» («گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران,  درباره رابطه بنی صدر و اطرافیانش با شورا...», اسفند63, ص329).
حزب توده, اندکی پیش از فتح خرمشهر, از «دلاوران قهرمان ایران», تحت «رهبری امام خمینی, رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی» و «پیروزیهای بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشی و بسیج» تجلیل می کرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دوره سوم, شماره 106). کیانوری, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلم به مزدان خمینی می گفت: «... با پیروزیهای درخشان نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی ایران در جبهه جنگ جنوب، ضربه های بسیار کوبنده یی به یکی از ابعاد مهم نظامی توطئه آمریکا, یعنی, به تجاوز صدّام بهخاک ایران, وارد آمده و این ضربه ها زمینه را برای به پایان رساندن جنگ, یعنی, بهشکست قطعی تجاوز آمریکایی راهزنانه عراق به ایران, نزدیک کرده است» («پرسش و پاسخ», شماره 1, 9فروردین61).
دارودسته «اکثریت» (فرّخ نگهدار) نیز در اوج تیرباران رزمندگان مقاومت به دست مزدوران رژیم در زندانها و در نعره های «جنگ, جنگ» خمینی, سخنان او و سران جنگطلب رژیمش را چنین واگویه می کرد: «باید تمام همّت خود را به کار گیریم و شرکت بازهم فعّال تری در جنگ داشته باشیم. تروریستها تلاش بسیار می ورزند که توجّه مردم از جبهه ها  منحرف شود... تمام هوش و حواس ما این باشد که  جنگ فراموش نشود» (کار, اکثریّت, 11شهریور60).

    «بیانیه مشترک» ـ دشمن کامیهای هماهنگ
   در پایان دیدار مسعود رجوی با نایب نخست وزیر عراق، بیانیّه مشترکی به امضا رسید که بر اساس آن, «روابط بین دو طرف بر مبنای تفاهم سیاسی برای آرمانهای مشروع صلح و حُسن همجواری استوار گردید و اصول استقلال کامل و تمامیّت ارضی, احترام به اراده آزاد مردم عراق و ایران و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر و ایجاد روابط مشترک بین مردم ایران و عراق براساس احترام متقابل و همکاری دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهای آنها برای آزادی, ترقّی و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پایه یی شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).
 در این بیانیّه، همچنین، از تحریم نفتی و تسلیحاتی رژیم خمینی, ضرورت مصونیّت شهرها و دهکده ها و مردم بی دفاع ایران, توجّه خاص به اسیران جنگی ایران در عراق, به ویژه پرسنل ارتش, اعزام نماینده برای دیدار از زندانیان جنگی ایران و... نیز سخن به میان آمده است.  
این دیدار و بیانیّة مشترک, مضمونی جز پیشبرد هرچه فعّال تر سیاست صلح و درهم شکستن جنگ طلبی خمینی و, درنتیجه, خنثی کردن یکی از قوی ترین اهرمهای نگهدارنده رژیم سرتاپا فساد و تباهی او نداشت؛ ابتکاری بود برای نجات مردم در زنجیر ایران از کشتار و هراس روزانه بمبارانها, آوارگیها و فقر و فسادهای ناشی از جنگ خانمان برانداز.
  دیدار یک مقام رسمی دولت عراق از مسئول شورای ملّی مقاومت ایران, ضربه کوبنده یی بر سیاست جنگ افروزانه رژیم خمینی بود, از این رو, به طور طبیعی, واکنش خصمانه این رژیم و همپیوندان آن را برانگیخت و همگی با هم علیه این ابتکار بی سابقه در جهت صلح و آزادی, به میدان خزیدند.
  پس از این دیدار و انتشار بیانیّه, بلافاصله, بوقهای تبلیغاتی رژیم خمینی به صدا درآمدند.
   امامی کاشانی در نمایش جمعه 24دی, مجاهدین را «حافظ منافع آمریکا» خواند (رادیو رژیم, 24 دیماه61).
    دو روز بعد, میرحسین موسوی, نخست وزیر خمینی, در پاسخ بهسؤال خبرنگار رادیو رژیم در مورد دیدار و بیانیّة مشترک, از تلاش آمریکا و  اسرائیل برای حفظ رژیم عراق سخن گفت و این دیدار و بیانیه را «نشان دهنده اتّحاد استکبار جهانی و ایادیشان» در «حفظ و حراست» این رژیم قلمداد کرد که «درعین حال نشان دهنده وحدت اینها هم هست» (رادیو رژیم, 26دیماه61).
 اطلاعات 20دی نیز آن را گامی جدید در راستای وابستگی بیشتر سازمان مجاهدین خلق به«رژیم صهیونیستی عراق» که «خواهان امنیّت اسرائیل» و «روابط حسنه با آمریکا»ست, شمرد.
  سرانجام, خمینی, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسیس رژیم ضدّبشریش, در 12فروردین 62, با عناوین «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», دیدار و بیانیه مشترک و طرح صلح شورای  ملّی مقاومت (که در 22اسفند1361 به تصویب «کمیسیون صلح» شورا رسید) را مورد حمله مستقیم قرار داد: «... سر پرمدعای گروهکها, در خارج ایران, خصوصاً فرانسه, عقد اُخُوّت با حزب بعث کافر می بندند» (رادیو رژیم, 12 فروردین62). و اندکی بعد باز هم با اشاره به افشاگریهای مجاهدین, گفت: «... هی ننشینید آن جا بگویید ما کشورمان دارد از بین می رود. شما دارید تبلیغ می کنید, با تبلیع، شما می خواهید کشور را ازبین ببرید. و الّا, عهد و پیمان بستن با نمی دانم صدام, کشور ما را حفظ می کند؟...» (کیهان, 22فروردین62).
  چندی بعد, رفسنجانی  به صحنه آمد و با  ردیف کردن اراجیفی مثل «جاسوسی برای صدّام» و «تبدیل یک مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسی دشمن» (رادیو رژیم, 4شهریور62), کینه و هراس رژیم را نسبت به حرکتی که مسئول شورای ملّی مقاومت ایران, به حق, آن را «یک نقطه عطف بسیار مهم سیاسی در سطح منطقه یی و جهانی» نامیده است, نشان داد.
     همگام و همنوا با صحنه گردانان اصلی رژیم جنگ طلب خمینی, همپیوندان آنها نیز در این بزنگاه حسّاس با ستیز با این رُخداد بسیار مهم سیاسی پرداختند.
   نشریة «نهضت» و دیگر نشریات وابسته به بختیار, همزمان با ناسزاگوییهای رژیم خمینی علیه دیدار و بیانیّه مشترک, بیش از همه به مسئول شورای  ملّی مقاومت تاختند که یک مقام دولتی به دیدارش رفته بود و این درحقیقت, نشانه یی از تثبیت آلترناتیو (جایگزین) دموکراتیک و مستقل شورا به شمار می رفت.
    نشریات بختیار برای «دلاوران جان باخته در جنگ ایران و عراق» سینه چاک کردند, برای «بچه های ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدین» اشگ تمساح ریختند, مسئول شورا را «برباددهنده این آب و خاک اجدادی» («نهضت», بختیار, 30دیماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوی نماینده قانونی  ملّت  ایران نیست که بتواند با نماینده رسمی یک کشور خارجی در زمینه روابط بین المللی  دو کشور مذاکره کند», «سازمان مجاهدین نماینده  ملّت  ایران نیست بلکه می خواهد جامعة 36میلیونی را به زور اسلحه به دنبال خود بکشد, همان کاری که پالپوت در کامبوج کرد و سه چهارم جمعیّت آن کشور را ... کشتار کرد». «طرف دیگر بیانیّه ـ آقای مسعود رجوی ـ فاقد هرگونه صلاحیّت, مشروعیّت و رسمیّت قانونی و حقوقی است» («پیام ایران», 17 بهمن61). «پست ایران» (به نقل از روزنامه «پیام ایران», اول بهمن61) بااشاره به «سطح دولت با دولت» این ملاقات و این که «رجوی» نماینده  ملّت  ایران نیست, آن را محکوم کرد.
نشریه دیگری به نام « ملّت » (شمارة 35, بهمن61), ناشر افکار «پان ایرانیستها», با تکیه بر این که «رجوی خود را نماینده  ملّت  ایران و سخنگوی  ملّت  ایران دانسته» و از این جایگاه با «دشمن متجاوز» مذاکره کرده است, به ناسزاگویی نسبت به این دیدار و بیانیّه مشترک پرداخت.
     علی امینی, در سرمقاله نشریه اش («نامه جبهه نجات ایران», 29دیماه61) بلافاصله بعد از این دیدار, مسئول شورای  ملّی مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و این ملاقات را به سود «رژیم حاکم بر ایران» دانست. همان نشریه سه هفته بعد, در مقاله «از جهانوطنی التقاطی تا نقش ستون پنجم عراق», همان یاوه های تکراری خمینی و دارودسته جنایتکار او را واگویه کرد: «... آقای رجوی همین جا قافیه را باخته است که با امضای یک قرارداد بدتر از ترکمنچای، عقد همکاری هزاران جوان آرمانخواه, ولی بی تجربه را با دولت عراق می بندد, یعنی جوانانی که مثل برّه های گمشده موسی در پشت دیوارهای خانه های مخفی یا در زندانها به سر می برند... آنان که از راه مسکو و بغداد, قصد سفر به تهران را دارند» («نامه جبهه نجات ایران», 27بهمن61).
    این ناسزاگوییها نسبت به مقاومت عادلانه مردم ایران و رهبری پاکباز آن, در زَرورق «وطن پرستی» هم پیچیده می شد و البتّه, در این راستا ستایش از «دلاوریها و جانبازیهای نیروهای مسلّح» هرگز, از سوی هیچ یک از اینها فراموش نمی شد. ازجمله, نشریه «سلطنتطلب» «ایران آزاد» (شماره 132, 25دی61) در سرمقاله یی با عنوان «وطن فروشی مجاهدین», ضمن «مارکسیست ـ تروریست»خواندن مجاهدین و ناسزاگویی نسبت به مسعود رجوی (مسئول اول آن روز این سازمان) و تجلیل از «ارتش و دیگر قوای مسلّح ایران و فداکاری و جانبازیشان برای دفع هجوم دشمن», این دیدار و بیانیّه را «مُهر تاٌییدی بر وطن فروشی مجاهدین» و «خیانت به استقلال و تمامیّت ارضی ایران» خواند و نوشت که «مسعود رجوی را باید به جرم ارتکاب این خیانت به اعدام محکوم نمود».
«راه توده», ارگان خارج کشوری حزب توده, در ناسزانامه یی پیرامون دیدار مسعود رجوی و نایب نخست وزیر عراق, نوشت: «... رهبری خائن سازمان مجاهدین... در اوباشیگری گوی سبقت را از اویسی ها و بختیارها ربوده است... پدیدارشدن ناگهانی پرچم سه رنگ در اعلامیه های مجاهدین خبر از چه اتّحاد نامقدّسی با اویسی ها و نیم پهلوی ها می دهد؟ ... پرچم سه رنگ مجاهدین چراغ سبزی است برای نیم پهلوی ها که از مدتها قبل آماده خوشامدگویی به آقای رجوی بوده اند...  رهبری مجاهدین در جاده خیانت به طور دردناکی پیش تاخته است و بعید هم نیست در آینده نزدیکی شاهد چاپ عکس رضا نیم پهلوی در گوشه دیگر اعلامیه هایشان باشیم... رهبری مجاهدین اگر امروز خلق را با خود ندارد, به جایش دشمنان خلق, یعنی آمریکا, صدّام, ساواکیها و سلطنت طلبان را با خود دارد...» (راه توده, شماره 27, 15بهمن1361).

    مسئول تلفات و ویرانیهای جنگ پس از فتح خرمشهر کیست؟
    پس از فتح خرمشهر و خارج شدن نیروهای عراقی از ایران و رفتن آنها به پشت مرزهای بین المللی, جنگ از حالت «مشروع» بیرون آمد و یکسره نامشروع شد. از آن پس هریک از دو طرف جنگ, اگر بر ادامه آن اصرار می ورزید جنگ طلب شناخته می شد و مسئول تمام ویرانیها و تلفات و خساراتی بود که پس از این تاریخ به بارآمد.
   پس از فتح خرمشهر تنها رژیم خمینی بود که با پایان یافتن قطعی جنگ مخالف بود و بر ادامه اش اصرار می ورزید. اگر مساٌله جنگ ایران و عراق, پس از فتح خرمشهر، در یک دادگاه بین المللی مورد رسیدگی  قرارگیرد, مسلّماٌ آن طرفی محکوم شناخته خواهد شد و بار سنگین ادامه زیانبار آن دامنش را خواهدگرفت که بر ادامه جنگ اصرار می ورزید و  پایان جنگ را به منزله آغاز سقوط رژیمش می دانست؟
    وقتی خمینی، شش سال پس از فتح خرمشهر, به هنگام پذیرش آتش بس در 27تیرماه 1367, از نوشیدن جام زهر سخن می گوید, مگر جز این است که به خوبی می داند مسئولیت ادامه ننگبار این جنگ ایرانسوز، آن هم در شش سالی که به نسبت یک سال و نه ماه پیش از فتح خرمشهر, ابعاد ویرانیها, تلفات و بی خانمانیهای آن, صدها بار گسترده تر بوده است، بر دوش شخص اوست؟
    به گزارش «ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع جمهوری اسلامی ایران»، آمار کشته های «حملات رژیم عراق به مناطق مسکونی ایران تا پایان اسفند 1362», «4967ـ چهار هزار و نهصد و شصت و هفت» تن بوده است («جنگ تحمیلی ـ دفاع در برابر تجاوز», فروردین 1363, تهران, ص27). اما تلفات انسانی ادامه جنگ در یک سال و نیم بعد از این تاریخ، صدها برابرشد. زمانی, نماینده مجلس رژیم, در جلسه 30آبان 1364 مجلس, در این باره گفت: «ما برای استقرار و بقای جمهوری اسلامی, 700هزار شهید, اسیر, مفقود و معلول داده ایم».
    آیا اساساً ادامه جنگ به سود مردم ایران بود یا پایه های حکومت سراسر فساد و جور و کشتار خمینی را تضمین می کرد؟ گفته های گردانندگان رژیم حکایت از این دارد که جنگ ضامن بقای رژیم بوده است و از این روست که همگی سران و دلبستگان رژیم بر ادامه آن پافشاری داشتند:
ـ خمینی: جنگ «یک نعمت و موهبت الهی» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (کیهان, 12بهمن 1362).
   ـ رفسنجانی: «... ما اگر آتش بس را می پذیرفتیم, سقوط حکومتمان را می پذیرفتیم... بیداری امام, هوشیاری امام, و رهبری قاطع امام؛ این بود که که یک لحظه اجازه نمی داد که ما اسم آتش بس را ببریم...» (اطلاعات, 2مهر 1362).
ـ منتظری: «... امروز مساٌلة جبهه ها و گرم نگه داشتن آنها از اهمّ مسائل ماست» (رادیو رژیم, 30 بهمن62).
  ـ مجلس رژیم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را به صورت واقعی, در صحنه ادارات و وزارتخانه ها, کارخانجات تولیدی و صنعتی و مراکز تصمیم گیری تخصیص ارز و بودجه بکشانید» (کیهان, 18مهر1364).
  ـ  میرحسین موسوی. «... هیچ گونه فشار بین المللی نمی تواند صلحی را به ما تحمیل نماید...» (اطلاعات, 10 مرداد 62). «... ما البته, واژه صلح را سعی می کنیم, به هیچ وجه, به کار نبریم...» (روزنامة اطلاعات, 25مرداد 62). «... وقتی که از جنگ صحبت می کنیم, صحبت از ... بقای جمهوری اسلامی است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولویت کامل برخوردار است» (کیهان, 7آذر 1363).
ـ سیدعلی خامنه ای, رئیس جمهور وقت رژیم: «ما امروز درمقابل یک حادثه, یعنی جنگ, هستیم و باید همه کارها را نصفه کاره بگذاریم و به این کار  که فوری است, بچسبیم» (کیهان, 2 اردیبهشت64).
ـ ناطق نوری, وزیر کشور رژیم: «اگر روزی مقرر شد جنگ را ادامه بدهیم اگرچه همه دستگاهها بخوابد, یا دستگاهها را داشته باشیم و جنگ را خاتمه دهیم, مساٌلة اول را انتخاب خواهیم کرد» (کیهان, 14 اردیبهشت64).
  ـ موسوی اردبیلی, رئیس قوّة قضاییه رژیم: «اگر ضرورت ایجاب کند... ما همه امکانات را در اختیار جنگ میگیریم... ایران اسلامی هنوز بیش از 10 الی 20درصد امکانات خود را در راه جنگ به کار نگرفته است» (17اردیبهشت 1364).
وقتی «آتش بس» در حکم «سقوط حکومت» و «بقای جمهوری اسلامی, در جنگ است», بی تردید چنین رژیمی به هر وسیله یی دست می زند تا بلکه بتواند جنگ را هرچه بیشتر ادامه دهد و کاری هم به این ندارد که  این جنگ جهنمی چه گلهایی را، بی هیچ سودی برای باغبانان دلسوخته آن نونهالان, پرپر می کند و ثمری جز ویرانی و پرپرشدن سرمایه های انسانی یک ملت و ویران شدن شهرها و مراکز حیاتی آن ندارد.
    رژیم خمینی بهپشتوانه این جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهای فراگیر و چارهناپذیر و سرکوبی خشن و قرون وسطایی خود سرپوش بگذارد و سرنگونی محتوم خود را به تعویق اندازد. پیوند تنگاتنگ بقا و هستی این رژیم رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود به جنگ خانمانسوزی که جز نکبت, بدبختی, فقر, فساد, فحشا, گرانی و... برای مردم حاصلی نداشت, «اولویّت مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام کند, «سیستم اجرایی» مملکت را, به تمامی, به خدمت  آن درآورد و بر ادامه این بلای همه گیر که بیش از دو میلیون کشته و مجروح, حدود سه میلیون آواره, 50شهر و سه هزار روستای ویران و ضایعات, تلفات و خسارات جبرانناپذیری بهبارآورد, اصرار بورزد.
 براساس آمار منتشرشده از سوی کمیسیون برآورد خسارات اقتصادی جنگ در وزارت بودجه خود رژیم, بخشی از خسارات اقتصادی جنگ تا پایان شهریور 1364, بالغ بر 2473میلیارد تومان, یعنی معادل 309میلیارد دلار بوده است (کیهان, 30شهریور65).
رفسنجانی, از عاملان اصلی ادامه جنگ, نیز در نماز جمعه 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هیچ اغراق, حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشته... و هر ایرانی در دوران جنگ 50درصد فقیرتر شده است» (رادیو رژیم, 18مرداد1370).
با وجود آنهمه زیانهای فاجعه بار انسانی و اقتصادی, گردانندگان رژیم و همدستان آنها، بی توجه به پافشاریهای طرف دیگر جنگ, مقاومت و مردم ایران و سازمانهای بین المللی برای پایان دادن آن, پیوسته بر ادامه اش اصرار میورزیدند؟
     این جنگ خانمانسوز برای مردم ایران چه سودی دربرداشت که بتوان به پشتوانه آن بر سیاست ادامه اش پای فشرد؟ در آن روزگاری که گردانندگان رژیم و در رأس آنها، خمینی، مدام بر طبل جنگ می کوفتند و نعره های جنگ طلبانه آنها گوش فلک را پرکرده بود، مسئول شورای ملی مقاومت ایران برای خاتمه دادن به ادامه نامشروع آن دست به کاری زد که ممکن بود در شعله آن کل مقاومت ایران یکباره بسوزد و نابود شود. سیاست صلح طلبانه شورای ملی مقاومت از آن پس نیز تا پایان این جنگ خانمان سوز ادامه یافت و امروز نیز «شورا»، با افتخار از این سیاست روشن و افتخاربرانگیزش دفاع می کند. اما سرکردگان رژیم و  دست پروردگانشان، که جنگ را پس از فتح خرمشهر تا 6سال دیگر ادامه دادند و خسارات و تلفات و لطمات جبران ناپذیری به بارآوردند، هرگز حاضر نشده اند، به آمر یا عامل بودنشان در ادامه نامشروع جنگ پس از فتح خرمشهر اعتراف کنند و همواره سعی می کنند ننگ ادامه آن را، از دامن خمینی و خود بشویند و او و خود را مخالف ادامه آن پس از فتح خرمشهر معرفی کنند. بی جهت نبود که  پاسدار شَمخانی, وزیر دفاع پیشین, در مصاحبه با تلویزیون رژیم  گفته بود: «برخلاف ادّعای فعلی احزاب سیاسی, هیچ کس غیر از منافقین (=مجاهدین) در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر اطلاعیه یی داده باشند که جنگ خاتمه پیداکند. من بعد از جنگ کسی را فرستادم سراغ یکی از رهبران نهضت آزادی که آقا سند بیاورند و ثابت کنند، نتوانستند... هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیت المقدس، که منجر به آزادسازی خرمشهر باشد, گروهی سیاسی خواهان این باشد که امروز ادّعا می کنند» (تلویزیون رژیم, 5مهر1384).
شورای ملی مقاومت ایران از فردای فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، پرچم صلح طلبی را برافراشت و تا پایان این جنگ خانمان برانداز لحظه یی آن را بر زمین نگذاشت و اکنون نیز با افتخار از این سیاست مردمی و افتخاربرانگیز دفاع می کند. آیا سرگردگان جنگ افروز رژیم و همدستان رنگارنگشان هم حاضرند از سیاست جنگ طلبانه آن روزشان دفاع کنند.
از فردای فتح خرمشهر و آمادگی طرف عراقی برای صلح پایدار و تلاش مقاومت  ایران و سازمان ملل و کشورهای منطقه برای پایان دادن به جنگ ویرانگر, آن طرفی که جنگ را برای سرنگونی قطعی حکومت عراق ادامه داد و آن همه فجایع جبران ناپذیر را به بارآورد, دشمن ترین دشمن ایران و ایرانی است و دفاع از رژیم جنگ طلب و تلاش در راه حفظ و تثبیت و بقای آن, همدستی در تمام جنایاتی است که ادامه تجاوزکارانه جنگ باعث آن بوده است.
دیدار صلح یکی از برجسته ترین سیاستهای مردمی و صلح طلبانه مسعود رجوی, مسئول شورای ملی مقاومت ایران بوده و بزرگترین ضربه استراتژیکی را بر سیاست جنگ طلبانه خمینی فرود آورده است.