به قلم: میچل ریس
سرنوشت مقاومت سازمانیافته در برابر رژیم ایران, بویژه آزار و اذیت خشونت بار گروهی که بنام مجاهدین خلق شناخته میشود, یکی از بزرگترین داستانهای ناگفته در سیاست بین المللی بوده است. این یک داستان خیانت مرگبار، قولهای شکسته شده و مصلحت سیاسی است. و این فقط در باره طرف آمریکایی آن است.
بیش از چند دهه، این گروه, مخالف دیکتاتوری نظامی و فاسد شاه و کارساز در انقلابی که به سلطنت در ایران پایان داد, بوده است. این سازمان همچنین برنامه سلاح اتمی نهانی بیست ساله ایران را افشا نموده است. عملی که نظام بازرسی مدیریت انرژی اتمی را به فعالیت و شورای امنیت را به صدور بیانیه واداشت. این گروه اطلاعات فوق العاده گرانبها و قابل تعقیب درباره فعالیتهای شریرانه تهران در عراق را به نیروهای آئتلاف ارائه نمود. امروز این سازمان خود را وقف یک جمهوری سکولار, دمکراتیک و غیر اتمی در ایران کرده است.
هیچکدام از اینها نه تنها تشکر آمریکا را بر نیانگیخت بلکه کاملا برعکس شد.
در سال 1997, دولت کلینتون برای راضی کردن آخوندهای ایرانی که عهد کرده بودند مذاکرات اتمی هرگز ماده نشود این گروه را در لیست سازمانهای تروریستی خارجی گنجاند. از آنموقع تا کنون, اعضا این سازمان در یک حالت عجیب و غریب در سرزمین عجایب نگه داشته شدهاند تا اینکه نقطه خطر در روابط بین ایران و آمریکا به نقطه اوج خود رسیده است. این افرادی بدون سرزمین, در یک پایگاه متروکه ارتش آمریکا در نزدیکی بغداد در عراق زندگی میکنند و در انتظار تخلیه ای که دولت آمریکا یکه دهه پیش به آنها قول داده بود, هستند. آنها کماکان بیرحمانه توسط ایران تعقیب و کشته میشوند. طی دو قتل عام طی بازداشت طولانی شان در عراق صدها نفر از اعضا مجاهدین خلق کشته و زخمی شده و حمله مرگبار موشکی چندماه پیش نشان داد آنها کماکان در جادهای مهلک بسر میبرند .
”مجاهدین خلق: در بند تاریخ تحریف شده“ رساله ای است که توسط سفیر لینکلن بلومفیلد دیپلمات مذاکره کننده ارشد سابق تسلیحاتی نوشته شده است. رساله تلاش میکند این داستان عذاب آور را توضیح دهد. در خلال مصاحبه های دست اول با اعضا سازمان مجاهدین خلق و دسترسی به سیاست گذاران ارشد آمریکایی در گذشته و حال، آقای بلومفیلد جهل خودسرانه و اهمال کاری بدخواهانه دولت آمریکا و جریان اصلی رسانه ها را که به حاشیه راندن یک همپیمان بادوام آمریکا و آسیب پذیر نمودن آن در برابر نابودی را بجا گذاشته، به تصویر کشیده است.
چطور آمریکا وارد یک چنین مرداب انساندوستانه شد که نه در خدمت ارزشها و نه منافع اش در یکی از خطرناکترین رویاروئی هایش است؟
آقای بلومفیلد یک پاسخ ظریف ارائه میدهد: بیعاری. برای آمریکا ساده تر بود که این سازمان را در لیست تروریستی بگذارد تا با ایران در باره آزار و اذیت مخالفانش یا پیشنهاد یک رشته مذاکره بی نتیجه به رقابت بپردازد. این برای دولتهای بعدی هم سادهتر بود تا با لگد به زیر قوطی زده و حتی با وجود کمکهای شجاعانه این گروه برای حفظ امنیت آمریکا, مصیبت انساندوستانه وارده به این گروه در عراق را نادیده بگیرند. برای رسانه ها ساده تر بود بپذیرند که این سازمان یک اپوزسیون ”ماندگار“ نیست یا بدتر یک ”فرقه“ به حاشیه رانده شده است تا اینکه منابعی را برای بدست آوردن یک حقیقت پیچیدهتر که داستانسرایی مورد علاقه رژیم است پیشکش کند.
حتی انتخاب دیرهنگام وزارت خارجه برای لغو لیست گذاری سازمان مجاهدین در سال گذشته, در حقیقت عملی از روی بیعاری و تنبلی بود. این لغو نامگذاری بر اثر فرمان یک دادگاه فدرال بر اساس ارزیابی اش که این گروه فاقد معیارهای لازمه برای نامگذاری است صورت پذیرفت و دولت را مجبور به حرکت کرد.
کتاب آقای بلومفیلد سوالات دردناکی را در باره حریم (و تحمل عمومی برای) معاملات تاریک در سیاست زور در عصر شفافیت تمام عیار مطرح میکند. اینکه سازمان مجاهدین آشکارا بعنوان اهرمی برای نگه داشتن ایران در میز مذاکره توسط آمریکا مورد استفاده قرار گرفته است و اینکه چنین بی عاطفه و سنگدل اطلاعاتی حیاتی آنها را گرفته بعد از اینکه به آنها قول حفاظت داد در یک سیاست ظالمانه در هر دو دولت جمهوریخواه و دمکرات, آنها را در بیابان رها کرد تا بمیرند.
حداقل سرنوشت سازمان مجاهدین باید پیام دلسردکنندهای را به دیگر گروههای خارجی که ارزیابی میکنند جانهایشان را برای کمک به آمریکا و شراکت در ارزشهای ما بخطر بیاندازند، بدهد.
کتاب آقای بلومفیلد فصل آخر تاریخ عذاب آور سازمان مجاهدین را باز گذاشته است. در زمان نوشتن این مطلب کماکان افراد این گروه در یک کمپ با تسهیلات ناقص و خراب که به طعنه کمپ آزادی نام دارد روی هم تلمبار شده اند.
میچل ریس رئیس کالج واشینگتن در مریلند است. او بعنوان مدیر سیاستگذاری در وزارت خارجه در زمان کالین پاول خدمت کرده است.
3 ژوئن 2013