گرامیداشت شهیدان قتل عام اشرف در واشینگتن

 

سخنرانیهای شخصیتهای سیاسی و دانشگاهی وفرماندهان آمریکایی حفاظت از اشرفیها

14 سپتامبر 2013(23شهریور92)

 تام ریج اولین وزیر امنیت آمریکا: ما در اینجا گردهم آمده ایم تا از 52 شهید تجلیل کنیم

مالکی! اگر تو و برادر شریرت ولی وفقیه رژیم ایران خوب فکر کنید، خواهید دید که شما آتش این ایده را از بین نبرده اید، بلکه آن را سوزان تر کرده اید. حتی یک دقیقه هم خیال نکن که مرگ آنها شعله ها را خاموش خواهد کرد

بعد از اینکه تقریبا دو تریلیون دلار خرج شده و 4500 آمریکایی جان خود را از دست داده اند

بزرگترین شریک آمریکا در منطقه، رژیم مالکی است که از نظر اخلاقی فاسد و ورشکسته است و انتخاب کرده در کنار ابلیسی مثل ولی فقیه رژیم ایران قرار گیرد

کشور آمریکا باید بخشی از مسئولیت این امر را بپذیرد نمیتوان فقط رژیم ایران و عراق و سازمان ملل را مسئول دانست حضور دائمی نیروهای کلاه آبی سازمان ملل در لیبرتی ضروری است

و ما خواستار تی والهای حفاظتی جلیقه های ضدگلوله و کلاهخودها هستیم

ما مکررا از دولت آمریکا میخواهیم آنچه را که صحیح است انجام دهد و ما صدایمان را هرچه میتوانیم بلندتر خواهیم کرد وقتی درآمریکا تعهد یا قولی میدهیم باید به آن وفادار بمانیم

بسیاری از ما تعهد را از پشت تلفن شنیدیم  و به خانم رجوی منتقل کردیم و ما از آنها خواستیم

که به آمریکا اعتماد کنند ، شرم بر همه!

سونا صمصامی، نماینده شورای ملی مقاومت ایران درآمریکا

من سونا صمصامی نماینده شورای ملی مقاومت ایران در آمریکا هستم و به همه شما خیر مقدم میگویم.

بیست و پنج سال پس از قتل عام 30 هزار مجاهد و رزمنده توسط آدمکشان رژیم آخوندی در سال 1988 در زندانهای مخوف ایران، امروز شاهد قتل عام  52 تن از بهترین و رشیدترین فرزندان مردم ایران توسط همان آدمکشان و دولت آلت دست آنها در عراق هستیم.

اعدامهای فراقضایی بدون تردید از مصادیق بارز جنایت علیه بشریت که هرگز نباید در برابر آن سکوت کرد. اجازه بدهید خاطرنشان کنم که:

1-    تک تک این زنان و مردان، و هفت نفری که به گروگان گرفته شده اند، کارت های هویتی از طرف دولت آمریکا دریافت کرده بودند که آنها را بعنوان «افراد حفاظت شده» تحت کنوانسیون های ژنو معرفی میکرد

2-    تک تک این افراد با دولت آمریکا یک  توافق نامه امضا کرده بودند که در ازای گردآوری سلاح آنها حفاظت آنها را به عهده گرفته بود. آمریکا سلاحهایی که آنها از خودشان حفاظت میکردند را از آنها گرفت و آنها را بدون هیچ حفاظی در دهان جنایتکاران و مزدوران رژیم ایران که بر عراق حاکم کرده بود بدون هیچگونه دفاعی رها کرد

بنابراین باید پرسید: در حالیکه گلوله ها در اشرف شلیک میشدند، دولت آمریکا کجا بود؟ سفارت آمریکا کجا بود؟ سازمان ملل کجا بود؟ کمیساریای عالی پناهندگان کجا بود؟ چرا دولت آمریکا به وعده های حفاظت خود از ساکنان پشت کرد و هشدارهای پیاپی در مورد حملات قریب الوقوع را نادیده گرفت؟

ایالات متحده آمریکا و سازمان ملل مسئولیت حقوقی و اخلاقی روشن و تعریف شده ای را در قبال این مرگ ها دارند.

چرا وزیر خارجه و رئیس جمهور آمریکا در برابر این حمله سکوت پیشه کرده اند؟ چرا اخطارهای روشن به دولت عراق داده نمیشود؟ چرا اقدامات مشخصی برای جلوگیری از ادامه فاجعه اتخاذ نمیشود؟ چرا آمریکا برای بعهده گرفتن حفاظت از سوی نیروهای بین المللی کلاه آبی اقدامی نمیکند؟ چرا برای الزامات حفاظتی لیبرتی گامی بر نمی دارد؟ چرا برای بردن تی والها و کلاه خودها و جلیقه ها به داخل لیبرتی به دولت عراق فشار نمی آورد؟

ما خواهان آن هستیم که عاملین این جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمه کشانده شوند. سازمان ملل و ایالات متحده باید تدابیر موثری را اتخاد کنند تا هفت تن از ساکنانی که به گروگان گرفته شده اند فورا آزاد شوند.

ما خواهان تشکیل یک کمیته حقیقت یاب بین المللی و تحقیقات جامع و بیطرفانه هستیم. از آنجا که دولت عراق در این جنایت دست داشته است نمیتواند مورد اعتماد باشد.

اول سپتامبر(10شهریور) در تاریخ ایران ثبت خواهد شد. بگذارید از قهرمانان اشرف بیاموزیم، آنها بذر امید را در ضمیر و قلوب جریحه دار میلیون ها جوان و زن و مرد ایرانی کاشتند و سمبل های انکارناپذیر شجاعت و فداکاری بودند، شجاعت و فداکاری که جستجوی آزادی بدون آنها پوچ و توخالی خواهد بود. جانفشانی آنها بدون شک مردم الهام بخش مردم ایران خواهد بود تا قیام کنند و رژیم ایران را سرنگون سازند.

از شما تشکر میکنم و مجددا خیر مقدم میگویم.

امیرمسعود عمادی،فرزند مجاهد شهیدعلی اصغر عمادی

من در سنین کودکی آنقدر از دیدن تانک هیجان زده میشدم که هر روز پدرم را اذیت میکردم تا به من تانک نشان دهد. اما او هر بار درخواست مرا رد میکرد. سه یا چهار ساله بودم که کمی قبل از اینکه اشرف را به قصد آمریکا ترک کنم، او مرا به همراه خودش به پیاده روی برد. با من شوخی میکرد تا روحیه ام را حفظ کند زیرا همانطور که بعدها فهمیدم آن روزها قرار بود آخرین ایامی باشد که ما در کنار یکدیگر بودیم.

روز 10 شهریور 1392، نیروهای عراق و قدس سپاه پاسداران رژیم ایران مرتکب یک قتل عام  علیه ساکنان   کمپ اشرف در عراق شدند. آنها 52 شهروند غیر مسلح بیگناه و بی سلاح که از حفاظت های حقوقی برخوردار بودند را به قتل رساندند. علی اصغر عمادی، پدر من هم یکی از آنها بود.

اسم من امیر مسعود عمادی است. روی سخن من در اینجا نه تنها با شما حضار بلکه با مخاطبان مختلفی است که هر یک از آنها مستحق شنیدن پیام در خور نسبت به قتل عام کمپ اشرف است.

اولا، من با مادر، خاله ها، عمه ها، عموها و دایی ها و فرزندان آنها در کمپ لیبرتی صحبت میکنم. مخاطب دوم دولت ایالات متحده آمریکا است. سوم هموطنانم در ایران؛ و در نهایت روی سخن من با دوستان آمریکایی ام است.

قبل از اینکه شروع کنم، اجازه بدهید مراتب عمیق تسلیت خودم را به خانم مریم رجوی و رهبری مقاومت ایران تقدیم کنم. شما می دانید وقتی چنین وقایعی پیش می آید، در مناسبات سازمان مجاهدین خلق ما نه تسلیت بلکه تبریک میگوییم زیرا این یک پیروزی علیه رژیم ایران است.  با این حال، میدانم که قلب ها اندوهگین هستند و با شما همدردی میکنم.

به خویشاوندانم در کمپ لیبرتی و بخصوص به مادرم فاطمه نبوی میگویم: مادرم، از آخرین باری که چند ماه پیش با هم صحبت کردیم، من موفق شدم فوق لیسانس خودم را در رشته مدیریت جهانی دریافت کنم. طنز تلخ این است که در چنین شرایطی حتی مدیریت خودم برایم سخت است. اما همه چیز را در زندگی رها کرده و همه دقایق زندگی ام را صرف پیروی از شرافت و آرمان پدرم کرده ام.

مرگ پدر من بیهوده و باطل نبود. این یک قول خیانت شده بود که موجب مرگ او شد. مسئولیت من این است که مطمئن شوم شما و همه کسانی که آنجا در کنار شما هستند از حفاظت برخوردار خواهند شد و در این راه تمام تلاشم را خواهم نمود.

ایستادگی و ایمان راسخ شما برای ما الهام بخش است. و به همین خاطر هم آخوندهای حاکم از شما وحشت دارند.

ما به رهبری شما برای تغییر رژیم در ایران افتخار میکنیم.

و نسبت به فداکاری های شما سر تعظیم فرود می آوریم.

خطاب به دولت آمریکا میگویم: پدر من به شما اعتماد کرد. او بخاطر شما تسلیحات خود را تحویل داد. و شما او را بی حفاظ کردید.

چند روز قبل از آغاز جنگ اول خلیج  فارس در سال 1991 او برای تامین امنیت و سلامتی من مرا به آمریکا فرستاد. و در روز 10 شهریور مرا در حمایت از آرمان آزادی و با شجاعت ترک کرد، یعنی همان ارزش هایی که شما مدعی آنها هستید. ولی وقتی شما او را ترک کردید، امنیت و حفاظت او را تامین نکردید. شما او را به خاطر حفظ شرافت خودتان ترک نکردید. شما میدانستید که مالکی آلت دست رژیم ایران است، رژیمی که پدرم را وادار به جلای وطن کرده بود. و شما میدانستید که مالکی گرگ های خود را به سمت پدرم و یارانش سرازیر خواهد کرد.

خطاب به هم میهنانم در ایران منجمله خویشاوندانم که در خیابانها اعتراض کردند و بخاطر اینکه بخشی از جنبشی هستند که پدرم در حمایت از آن جانفشانی کرد، یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران، زندانی شده اند میگویم: ما برای ترسیم آینده می جنگیم. شک ندارم که دست در دست هم خواهیم توانست تغییر سازنده ای را که در پی آن هستیم ایجاد کنیم.

و بالاخره خطاب به دوستان آمریکایی خودم، بخصوص آن دسته که در اینجا هستند میگویم: من صمیمانه از حمایت های شما قدردانی میکنم. و دولتمردان برجسته ای مانند وزیر تام ریج، مدیر جیمز وولسی، سفرا ریس و جوزف، آقای سانو، پروفسورهیوز و جنگجویانی مثل سرهنگ مارتین و سرهنگ کنتول و بسیاری دیگر را تحسین میکنم.

آنچه در اشرف رخ داد قابل پیش بینی بود و در واقع ما نسبت به آن هشدار داده بودیم. آنچه اتفاق افتاد می تواند باز هم تکرار شود. اما حمایت شما میتواند باعث جلوگیری از آن شود.

در پایان، من مفتخر از حمایت همه شما و پشتیبانی سخنرانان محترم، تکرار میکنم که ایالات متحده مسئولیت حقوقی و اخلاقی نسبت به سلامت و امنیت ساکنان کمپ لیبرتی دارد. آنها میتوانند حملات بعدی را پیش بینی کنند و هرگز نمیتوانند اعمال مالکی را توجیه کنند، بخصوص بعد از دروغ اخیر او در رابطه با گروگانگیری 7 تن از ساکنان. ما دیگر نمیخواهیم شاهد مرگ باشیم. مرگ بیش از 100 اشرفی از زمانیکه کشتار از سال 2009 شروع شد کافی است. از دست دادن جان انسان هایی مانند پدر من دیگر بس است.

حالا آرزو میکنم که روزی برسد که بتوانم آرمان و اخلاقیات و ایمان او را در خود زنده کنم. دعا میکنم که او از بالا به من بنگرد و بتواند با افتخار بگوید «او پسر من است». آرزو میکنم که روزی آنچنان شجاعتی کسب کنم که در صورت نیاز و بعنوان یک ضرورت مسیری که انتخاب کرده ام جان خودم را فدای میلیون ها انسان کنم تا آنها بتوانند در آزادی زندگی کنند.

و یک پیام هم برای رئیس جمهور اوباما دارم یک سئوال از شما دارم. چه زمانی قول و وعده مکتوب آمریکا دوباره معنی و اعتبار خواهد یافت؟ آقای رئیس جمهور، اگر واقعا قصد داشته باشید که کشتار مالکی علیه ساکنان بی سلاح کمپ لیبرتی را متوقف کنید خوب میدانید که چگونه باید این کار را انجام دهید. پس به قول لعنتی خودتان وفا کنید. به قول خودتان وفا کنید.

میچل ریس ،مدیر پیشین سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا

صبح بخیر، من میچل ریس هستم.

امیر، می دانم من از طرف همه در این اتاق صحبت می کنم و هر کسی که نظاره می کند و مطمئن هستم پدرت بسیار بسیار به تو افتخار می کند.

ما امروز در واشینگتن و سراسر جهان گرد هم آمده ایم که به سوگ بنشینیم، به سوگ 52 انسان شجاع، پدران و مادران، دختران و پسران، خواهران و برادران، که درست چند روز پیش به قتل رسیدند.

ما همچنین برای نشان دادن همبستگی و بزرگداشت خاطره آنها اینجا هستیم و می خواهم از همه شما درخواست کنم بلند شوید و به افتخار آنها در یک دقیقه دست زدن به من بپیوندید.

ما می دانیم این صدا نه تنها چند بلوک آن طرف تر در کاخ سفید  بلکه در بغداد و یک روز، یک روز به زودی، امیدواریم در تهران شنیده شود. ما همچنین امروز اینجا گرد هم آمده ایم که نگرانی مان را برای هفت نفری که ربوده شدند و سرنوشت آنها هنوز نامعلوم است، ابراز کنیم. ما امروز گرد هم آمده ایم که خشممان را از آنهایی که مسئول اجرای این جنایات شنیع هستند و ناامیدیمان را از آنهایی که کنار ایستادند و هیچ کاری برای ممانعت از آن نکردند نشان دهیم.

ما امروز گرد هم آمده ایم که یک بار دیگر خواستار عمل شویم. نه تنها حرف بلکه واقعا عمل. ما خواستار عمل کاخ سفید، وزارت خارجه و یونامی هستیم که کلاه آبیها را بلافاصله در کمپ لیبرتی مستقر کنند. به دوستانمان در اروپا و قانونگذاران در کنگره می گوییم تهدید به عواقب واقعی در رابطه دو جانبه مان بکنند، مگر اینکه دولت مالکی اقدام فوری برای حفاظت از آنهایی که در کمپ لیبرتی هستند، بکند.

تام ریج اولین وزیر امنیت آمریکا

امیر ما همه بسیار تحت تاثیر عواطف، عشق و شجاعت تو قرار گرفتیم. تو گفتی که میخواهی مثل پدرت باشی. من فکر میکنم تو آنگونه شده ای. و مادر تو باید بسیار به تو افتخار کند.

یک شاعر انگلیسی قرن هفدهم میلادی بنام «جان دان» یک بار گفت: «مرگ هر انسانی کمبودی برای خود من است زیرا من در بطن بشریت قرار دارم».

ما در اینجا گردهم آمده ایم تا از 52 شهید تجلیل کنیم؛ اما میدانیم که بسیاری دیگر، حتی هزاران تن دیگر، قبل از آنها جان خودشان را از دست داده بودند و مادامی که دولت آمریکا و سازمان ملل به قول خود وفا نکرده اند، متاسفانه تلفات بیشتری در تقدیر است.

بنابراین ما امروز در این مراسم تجلیل که آکنده از احترام و تامل نسبت به آنها است کنار هم جمع شده ایم. اما ما همچنین جمع شده ایم تا به خودمان و به دولت آمریکا وعده هایی را یادآوری کنیم که داده شدند، اما بعدا نقض شدند.

امیر، تو محبت داشتی و به ما بعنوان دوستان آمریکایی اشاره کردی. شما دوستان آمریکایی بسیار بیشتری از تعداد حضار این مراسم دارید. آنچه که ما تحمل کرده ایم هرگز به آنچه زنان و مردان اشرف و لیبرتی تحمل کرده اند نمیرسد. آنچه ما گفته ایم این است که نباید تنها حرّافی کرد بلکه باید محکوم کرد. وعده هایی داده شدند و بعد نقض شدند. بنابراین بی ارزش هستند. ما به حرف های زیادی از طرف سازمان ملل و آمریکا گوش کرده ایم که تا بحال بی معنی بوده اند.

بنابراین در تحلیل نهایی وقتی ما به تحولات می نگریم، نظر شخصی من این است که واقعا فکر میکنم همه ما که از آغاز درگیر این موضوع بوده ایم، نسبت به عملکرد کشورمان احساس شرم میکنیم و خجالت زده ایم که اعمال آن کافی نبوده است. ما نسبت به عملکرد کشورمان آزار و رنج دیده ایم، نه آنگونه آزاری که خانواده ها و دوستان قربانیان احساس میکنند، اما ما که به حمایت از مبارزه مجاهدین برخاسته ایم، رنج کشیده ایم چراکه تمام عمرمان را صرف خدمت به دولت و کشوری کرده ایم که علاقه بسیار زیادی به آن داریم.

و متاسفانه بعد از اینکه تقریبا دو تریلیون دلار خرج شده و 4500 آمریکایی جان خود را از دست داده اند، ما میبینیم که بزرگترین شریک آمریکا در منطقه، رژیم مالکی است که از نظر اخلاقی فاسد و ورشکسته است. او انتخاب خود را کرده تا در کنار ابلیسی مثل ولی فقیه رژیم ایران قرار گیرد.

اما کشور آمریکا باید بخشی از مسئولیت این امر را بپذیرد. نمیتوان فقط رژیم ایران و عراق و سازمان ملل را مسئول دانست. سازمان ملل بی فایده و سست بوده است و شاید بکار بردن کلمه متقلب برای آنها محبت آمیز باشد، اما من فکر میکنم آنها در واقع به خانم رجوی دروغ گفتند، آنها به ساکنان اشرف و لیبرتی دروغ گفتند و تا همین امروز هم دروغ میگویند و سرنوشت این میهن پرستان هیچ تفاوتی برای آنها نمیکند.

بنابراین ما مکررا از دولت آمریکا میخواهیم که آنچه صحیح است را انجام دهد. ما به این کار ادامه خواهیم داد و مُصّر خواهیم ماند. صدایمان را هرچه میتوانیم بلندتر خواهیم کرد. ما جمع شده ایم تا بگوییم آمریکا یک ایده است. یکی دیگر از ایده هایی که بسیار برای ما پایه ای است این است که وقتی تعهد و یا قولی میدهیم به آن وفادار بمانیم. ما تعهدی را قبول کردیم. در ضمن، ما این تعهد را از زمانی که تک تک ساکنان مدرک مکتوب آن را دریافت کرده اند، تکرار کرده ایم. وزیر خارجه کلینتون به آن استناد کرد. دانیل فیرید آن را تکرار کرد. و مکتوب شده است. بسیاری از ما همین تعهد را از پشت تلفن شنیدیم و به خانم رجوی منتقل کردیم. و او با احترام آن را به ساکنان اشرف و لیبرتی منتقل کرد. باید به شما اعتراف کنم که دوستان آمریکایی شما به اندازه هر کس دیگری نسبت به مرگ این افراد احساس مسئولیت میکنند، چون ما از آنها خواستیم که به آمریکا اعتماد کنند. شرم بر همه.

فریب و حیله و خدعه بر خلاف وجدان است، غیر اخلاقی و ضدآمریکایی است. و در عین حال که ما گذشته را محکوم میکنیم و به این کار ادامه خواهیم داد، اما میدانیم که صرف این کار مثمر ثمر نخواهد بود و باید به آینده هم فکر کرد. آنچه ما حالا به آن نیاز داریم حضور دائمی نیروهای کلاه آبی سازمان ملل در کمپ لیبرتی است.

ما خواستار تی وال های حفاظتی، جلیقه های ضدگلوله و کلاهخود هستیم. با این حال، دیدید که قربانیان در اشرف طی حمله مزدوران کلاهخود و جلیقه هم داشتند. وقتی این آدمکشان وارد صحنه میشوند کلاهخود و تی وال اثری ندارد مگر اینکه ایالات متحده و سازمان ملل افرادی را در آنجا مستقر سازند که سازمان ملل و آمریکا را نمایندگی میکنند تا اطمینان حاصل شود که این قتل عام تکرار نشود.

بنابراین ما از شهدا تجلیل و برای آنها دعای خیر میکنیم. و بله امیر آنها بیهوده زندگی خود را از دست ندادند. بیهوده زندگی خود را از دست ندادند. بلکه آرمان آنها پیروز خواهد شد. آرمان آنها حق است و زمانی پیروز خواهد شد.

برخی از شما شنیده اید که من قبلا به بی نظیر بوتو اشاره کرده ام، اما دوست دارم باز هم تکرار کنم تا اینکه با یکدیگر به تهران برسیم. من نقل قول او را در یکی از سخنرانی های او دیده بودم و یک سال قبل از ترور با او ملاقات کردم. او چیزی را میگفت که من فکر میکنم شما و ساکنان لیبرتی و اشرف هم به آن باور دارید. او گفت: «شما میتوانید یک انسان را تبعید کنید، اما نه یک ایده را. شما میتوانید یک انسان را زندانی کنید اما نه یک ایده را. شما میتوانید یک انسان را بکشید اما نه یک ایده را».

مالکی و آخوندها باید خیلی بدقت گوش دهند. حمله وحشیانه و غیراخلاقی شما به افراد بیگناه و بی دفاع آرزویی را که آنها داشتند از بین نخواهد برد. آرزویی که خانواده ها و دوستان و سایر ساکنان کمپ لیبرتی دارند را از بین نخواهد برد. آرزو و ایده ای که تمام مردم ایران که تحت ستم شما زندگی میکنند به آن معتقدند را از بین نخواهد برد، همان آرزوی یک ایران آزاد و دمکراتیک.

مالکی، اگر تو و برادر شریرت ولی وفقیه رژیم خوب فکر کنید، شما آتش این ایده را از بین نبرده اید، بلکه آن را سوزان تر کرده اید چون بعد از مرگ آنها این ایده و آرزو و ایمان ها برای تحقق بخشیدن قوی تر خواهند شد. حتی یک دقیقه هم خیال نکن که مرگ آنها شعله ها را خاموش خواهد کرد و امید را از بین خواهد برد یا ایده آنها را تغییر خواهد داد، آنها تعهدی را به این ایده و آرمان دارند که در قلب و وجودشان حک شده است و برایش جان فدا کردند.

... من اجداد زیادی در سراسر جهان دارم. ... پدرم ایرلندی بود و یک ضرب المثل ایرلندی است که میگوید «مرگ، زخمی را در قلب انسان به جا میگذارد که هیچکس نمیتواند آن را التیام بخشد. عشق خاطره ای را به جا میگذارد که هیچکس نمیتواند آن را برباید».

امیر و همه شما باید بدانید که آنها نخواهند توانست خاطره پدران و دوستان شما را به سرقت ببرند و هرگز نخواهند توانست ایده و آرمان حق آزادی ایران را که آنها برای تحققش جانشان را فدا کردند به سرقت ببرند.

از شما متشکرم.

جیمز وولسی:رئیس پیشین اطلاعات مرکزی آمریکا

ایالات متحده عموما بعنوان مجری قانون بوده است. برخی اوقات تحت عنوان سازمان ملل و برخی اوقات نیز مانند زمانی که بیل کلینتون به کوزوو با حملات هوایی بدون اجازه کنگره آمریکا و سازمان ملل وارد شد عمل کرده است. اما بطور کلی که صحبت کنیم ما این نقش را مفروض گرفته ایم، نه همیشه بطور عاقلانه و چرچیل درباره ما گفت که ”آمریکائیها همیشه کار درست را انجام میدهند اما متاسفانه همیشه بعد از این است که تمامی احتمالات دیگر را انجام داده اند“.

اما وقتی ما تصمیم میگیریم همانطور که با توجه به وضعیتی که در عراق و ایران وجود داشت و آشکارا مربوط به سازمان مجاهدین میشد، چیزی که ما نمیتوانیم انجام دهیم بیرون کشیدن بدون سر و صدا و بزدلانه است.

ما الان یک مشکل جدی در این زمینه داریم. دنیا ما را دیده است و متاسفم که خیلی دقیق نیز اینکار را کرده است هنگامی که نشانمان را قبل از اینکه کارمان را به اتمام برسانیم در خاک پرتاب کردیم.  حالا، چرا این کار ما نیست که از اشرف حفاظت کنیم، با رژیم ایران در بیافتیم؟ با عراق در بیافتیم؟ کس دیگری نمیتواند آنرا انجام دهد؟ نه، بواقع نه. اگر حرکت موثری باید انجام گیرد که کار را به سرانجام برساند در آن منطقه از جهان با دولتهای وحشتناکی مانند سوریه و ایران و عراق و فعالیتهای جنایتکارانه  ملاهای ایران و کسانی که با آنها کار میکنند، ما باید اینکار را انجام دهیم.

هیچ راه دیگری وجود ندارد

حالا میخواهم سخنانم را بطور خاص با یک ایده برای امیر و همه آنهایی که مانند او عزیزان، خویشاوندان و دوستانی را در حوادث وحشتناک اول سپتامبر از دست داده اند به پایان ببرم.

این شاید یک شعر نباشد بلکه یک متن است که منتسب به ویکتور هوگو است. اسم آن «محو شده از دیدگان من» است.

”ایستاده ام در ساحل دریا. کشتی در کنار من بادبان های سپید خود را برافراشته و به مدد باد قصد اقیانوس آبی را میکند. این کشتی که مظهر زیبایی و قدرت است. من در جای خود ایستاده و به آن خیره میشوم تا در دوردست بسان لکه ابری سپید در نقطه تلاقی دریا و آسمان آویخته میشود. آنگاه فردی که در کنارم ایستاده میگوید: «نگاه کن، کشتی رفت». اما من میگویم کجا رفت؟ این کشتی تنها از دیدگان من محو شده است، همین. پرچم آن هنوز به همان عظمت، و بدنه و دکل آن هنوز با همان ابهتی هستند که مرا ترک کردند و این کشتی هنوز میتواند همان اندازه بار را به بندر و مقصد برساند. عظمت آن فقط در نگاه من تقلیل یافته و نه در خود او. و درست در همان لحظه که کسی میگوید «نگاه کن، کشتی رفت»، چشمان دیگری حاضرند که تماشاگر ظهور و سررسیدن آن باشند و هنجره های دیگری که آماده اند فریاد آکنده از شادمانی سردهند که: «نگاه کن، دارد می رسد».

پرفسور داناهیوز رئیس بخش تحقیقات زنان در دانشگاه رودآیلند

سلام به همه دوستانی که به کرامت، آزادی و دمکراسی معتقد هستند. امروز قلبم اندوهگین است. ما اینجا جمع شده ایم که یاد 52 مرد و زن را که برای آزادی ایران زندگی می کردند، گرامی بداریم. آنها زندگی خودشان را وقف آزادی کشورشان از دیکتاتوری مذهبی، خشونت و اذیت و آزار کرده بودند.

ما اینجا جمع شده ایم که به کشتار آنها توسط شبه نظامیان نخست وزیر عراق نوری مالکی به دستور ولی فقیه رژیم ایران، علی خامنه ای شهادت بدهیم. ما اینجا جمع شده ایم که تأکید کنیم ایالات متحده و ملل متحد به قولهای خودشان برای حفاظت از 3000 ساکنان زندانی شده در کمپ لیبرتی  وفا کنند.

من باید تأکید کنم که لیبرتی اسمی که آمریکا به این کمپ داد. اکنون، یک زندان و کشتارگاه برای آزادیخواهان ایرانی است.

به عنوان یک آمریکایی، من عمیقاَ شرمنده ام و همانطور که تام ریج گفت، شرم میکنم که آمریکا تا این حد در ارائه حفاظتی که قول آنرا داده بودند، سهل انگار است.

ما باید به آزادی شش زن و یک مردی که از اشرف ربوده شدند، فراخوان بدهیم. دولت مالکی باید برای بازگرداندن آنها مسئول شناخته شود.

رهبران رژیم ایران و سپاه پاسداران باید در دادگاه بین المللی جنایی به خاطر جنایت علیه بشریت، مورد محاکمه قرار گیرند، بخاطر کشتار این 52 مرد و زن و بخاطر کشتار افراد غیرمسلح در حملات قبلی در کمپ های لیبرتی و اشرف، و بخاطر سوء قصدهای سیاسی که آنها از دهه 1980 در سراسر جهان مرتکب شده اند و بخاطر کشتار 30000 زندانی سیاسی در 25 سال پیش.

بساری از  52 نفری که در کشتار اول سپتامبر کشته شدند، رهبران بودند. 9 تن از مردان فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران و زندانیان سیاسی سابق در دوران حکومت خمینی بودند.

6 تن از زنان عضو شورای رهبری مجاهدین بودند. همه آنها زندانیان سابق سیاسی بودند. من می خواهم چند لحظه وقت بگذارم و بطورخاص خاطر زهره قائمی را گرامی بدارم، همردیف مسئول اول مجاهدین. او در روز قتل عام رهبر کمپ اشرف بود. زهره قائمی یکی از زنان مقاومت بود که مصمم بود که سرکوب زنان در ایران را خاتمه دهد.

من از سخنرانی مریم رجوی در سالگرد روز جهانی زن در سال 2001 نقل قول می کنم. اسم آن سخنرانی، بهای آزادی بود. «یک زن حق خودش را بدست خواهد آورد. اولین قدم این است که ما باور کنیم که می توانیم. می توان و باید مبارزه کرد تا آزاد شد و دیگران را آزاد کرد. این یک واقعیت جدی است و جوهری است که در رگهای این مقاومت و مردان و زنانش می جوشد. ولی ما هرگز نباید فراموش کنیم که باید برای آزادی قیمت داد».

این 52 مرد و زن مقاومت ایران به شهادت رسیدند و هزاران نفر دیگر از ایرانیان آزادیخواه جان باخته اند و به دست حاکمیت ولی فقیه کشته شده اند. اما، آرمان یک ایران آزاد زنده است. این 52 زن و مرد به جهان و بطور خاص به میلیون ها جوان ایرانی نشان می دهند که می توان با کرامت، با آزادی و شجاعت زندگی کرد.

این آرمان تا زمان تحققش ادامه خواهد یافت.

رابرت جوزف  معاون پیشین وزیر خارجه آمریکا در  امور کنترل تسلیحات و امنیت بین المللی

این مراسم تا به این لحظه بسیار مرا تحت تاثیر قرار داده است و قطعا مایه افتخار و سربلندی من است که در اینجا حضور داشته باشم و من هم مانند سایرین عمیق ترین میزان همدردی خودم را ابراز میکنم و به امیر، خانم رجوی و تمام خانواده ها و دوستان قربانیان قتل عام 10 شهریور در کمپ اشرف تسلیت میگویم.

به مادران، پدران، فرزندان، خواهران و برادرانی که عزیزان خود را از دست داده اند میگویم که صمیمانه به شما تسلیت میگویم.

بنابراین امروز ما از قربانیان و این قهرمانان تجلیل میکنیم و از فداکاری قهرمانانه آنان برای یک ایران آزاد و دمکراتیک تقدیر میکنیم. 52 شهیدی که در آخرین فاجعه جان خود را از دست دادند، اکنون به هزاران نفر دیگری پیوسته اند که جان خود را فدای همان آرمان شرافتمندانه کرده اند. فداکاری آنان هرگز نباید از خاطرات محو شود و هرگز فراموش نخواهد شد.

آنها شهروندان غیرمسلح و بی دفاع تحت حفاظت آمریکا و سازمان ملل بودند.

عاملین این جنایت علیه بشریت باید شناسایی شده و مجازات شوند و در خلال آن رژیم آخوندها و جنایات و حیله های بیشمار آن باید افشا شوند. این یک نظام جنایتکار است که باید سرنگون شود و از بین برود.

ما همچنین باید خواستار آزادی فوری هفت گروگانی شویم که توسط نیروهای امنیتی عراق گرفته شده اند و انتقال اجباری آنها به ایران به معنی شکنجه و مرگ حتمی آنها خواهد بود.

ببینید چقدر خنده دار است که وزارت حقوق بشر عراق اعلام کرده است که این هفت نفر دستگیر و زندانی شده اند، زیرا این گروگانهای غیرمسلح به گفته او به نیروهای تا دندان مسلح امنیتی حمله کرده اند! این مصداق همان «دروغ بزرگ» است، دروغی که آنقدر مهمل و مضحک و خالی از حقیقت و عاطفه است که به یاد آورنده حکومت نازی ها است.

علاوه بر مجازات عاملین و کسب آزادی هفت گروگان، ما باید به آینده هم توجه داشته باشیم. باید خواستار آن باشیم که دولت عراق اجازه دهد ضرورت ها و نیازهای حفاظتی برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در کمپ لیبرتی در عراق هستند، در مقابل حملات آینده تامین شود. از جمله قرار دادن دیوارهای تی وال و تامین لوازم حفاظت شخصی و امکانات پزشکی و امدادرسانی.

مهم تر از آن، ناظران سازمان ملل باید در داخل کمپ مستقر شوند تا از حمله بعدی جلوگیری کنند. استقرار نیروهای کلاه آبی باید بطور اضطراری صورت گیرد. باید همین حالا صورت گیرد.

در چارچوب سیاست آمریکا در قبال عراق، نقطه عزیمت باید این باشد که دولت مالکی دوست آمریکا نیست بلکه آلت دست ملایان تهران است.

در رابطه با رژیم ایران، درس های 10 شهریور واضح است. انتخابات رژیم در ماه ژوئن هیچ تغییری ایجاد نکرد بلکه تنها جنایتکاران سپاه پاسداران و سایر ارگان های سرکوب رژیم را تشجیع و جری تر کرده است.

چشم دوختن به این امید واهی که روحانی رفرمیست است فقط موجب تحقق کابوس ما خواهد شد که همانا یک استبداد مذهبی افراطی مجهز به سلاح اتمی است و رژیمی که مصمم است تا حکومت و نفوذ خود را از طریق از بین بردن دوستان، متحدان، و منافع و مهمتر از همه ارزش های آمریکا گسترش دهد.

بجای ترک تحریم ها به این امید که تعامل سازنده در رابطه با برنامه هسته ای ایجاد خواهد شد، ما باید ماهیت خبیث رژیم ایران را درک کنیم. اگر ما عقب بنشینیم، اگر خیالبافی کنیم، اگر خودمان را گول بزنیم، و اگر نتوانیم لکه سیاه قتل عام 10 شهریور را که بر دامان اعتبار آمریکا نشسته پاک کنیم، ما مشوق و تسهیل کننده سرکوب بیشتر در ایران، وحشیگری بیشتر در عراق و حملات بیشتر در منطقه و فراتر از آن خواهیم بود.

از شما بسیار متشکرم.

سرهنگ وسلی مارتین – فرمانده حفاظت اشرف

خانم ها و آقایان از شما متشکرم. امیر من از تو عذرخواهی میکنم. این سرنوشتی نبود که افسران آمریکا در زمان جنگ برای پدر تو میخواستند. به برادران و خواهران مان در اشرف میگویم که این واقعه ای بغایت مذموم و نکوهش پذیر بود.

چند ساعت قبل از شروع حمله، من گزارش هفتگی خودم را تکمیل و فرستاده بودم. نتیجه گیری و ارزیابی من در گزارش آن هفته چنین بود: اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف و لیبرتی هنوز در رادار مالکی هستند. او اخیرا برق اشرف را قطع کرده و بوروکرات های سازمان ملل و آمریکا را به این باور رسانده که ظاهرا با وصل مقطعی برق به یک پیروزی دست یافته اند.

باید حق را در آنجا که لازم است برسمیت شناخت. مالکی در ایامی که یک دستفروش در خیابان های دمشق بود درس های خوبی را آموخته است. او می داند که متاعی که یا بی ارزش است و یا اصلا وجود ندارد را چگونه به مشتری بفروشد. رژیم ایران او را یک متحد نزدیک خود میداند.

چیزی که مالکی فراموش میکند، ، این است که دوران بازنشستگی دیکتاتورهای عراقی خیلی رضایتبخش نیست. نوبت مالکی هم خواهد رسید

من در لحظه ای که داشتم گزارش را به دوستان آمریکایی، استروان استیونسون و پائولو کازاکا، پارلمان اروپا، و اسکات رید از پارلمان کانادا میفرستادم، نیروهای مالکی در حال ازدحام پشت در اشرف بودند. من در رشته کوههای آپالاچی (در شرق آمریکا) توانستم به این ارزیابی برسم اما وزارت خارجه که پشت دیوارهای امن در سفارت بغداد نشسته نتوانست به نتیجه گیری مشابه برسد.

من یک چیز را میدانم و آن این است که اگر جابجایی به لیبرتی صورت نمی گرفت، این حمله وحشیانه که ما شاهد آن بودیم زودتر انجام میشد چون مالکی نیروهای خود را جمع آوری کرده بود و برای یک حمله دیگر آماده سازی میکرد. در نزدیکی اشرف مقر یکی از لشگرهای مالکی است چون در جریان مخاصمات او با مسعود بارزانی، او یک لشگر کامل را در آن محل مستقر کرد تا بتواند به کردستان حمله کند. آنها تانک و تجهیزات دیگر در آنجا دارند. شما نمیتوانید حتی یک ساعت یک آتش روشن کنید بدون اینکه نیروی اطراف آنجا متوجه نشود، مخصوصا وقتی آن نیرو در واقع در آن حمله نقش دارد و این همان چیزی است که اتفاق افتاد. آن یک حمله توسط ارتش عراق بود.

و بعد ما حزب الله در عراق را به خاطر می آوریم که رهبر آن البطاط گفت که حملات موشکی به لیبرتی بدست آنها صورت گرفته است. او گفت 18 موشک شلیک کرده است. اما 40 موشک بودند که برخی از بالای کمپ گذشتند و برخی نیز به آن اصابت کردند. حداقل 30 موشک به داخل کمپ اصابت کرد. البطاط گفت که 18 موشک شلیک شده است. او هیچ موشکی شلیک نکرد. ما ویدئوی محل حمله را مشاهده کردیم. سایت های مختلفی وجود داشتند که موشکها از آن نقاط به سمت لیبرتی نشانه رفته بودند. به همین دلیل صادق دیوارهای لیبرتی که آمریکایی ها قبلا در آنجا قرار داده بودند را برداشت، و کوبلر ادعا میکرد که این بخشی از کارهای مربوط به جابجایی است و باعث جلوگیری از کشتار بیشتر خواهد شد. وقتی صادق آمد و این دیوارها را برداشت، کوبلر حداقل باید اعتراض میکرد چراکه این نقض قرارداد بود. اما او بدنبال حفظ منافع تجاری آلمان بود، بهمراه زنش سفیر آلمان و دل مشغولی این دو فقط همین بود. او با مالکی کار میکرد و به او هرچه میخواست داد و به دنیا آنچه را میگفت که مالکی میخواست به دنیا بگوید.

من موافقم که نیروهای کلاه آبی در لیبرتی مستقر شوند. بیش از یک سال پیش، سازمان ملل اعلام کرد که به یک افسر امنیتی نیاز دارد. من ده سال از خانواده خودم دور بوده ام و بنابراین زیاد میل نداشتم که برای این کار اعلام آمادگی کنم اما به هر حال ثبت نام و اعلام آمادگی کردم. گفتم به آنجا خواهم رفت و بعنوان افسر امنیتی کار خواهم کرد. اما در جواب به من گفتند: از شما متشکریم که برای شغل افسر ارشد امنیتی عملیات سازمان ملل ثبت نام کردید اما متاسفانه باید به اطلاع شما برسانیم که در این زمان شما انتخاب نشدید.

من بعنوان افسر ضدتروریسم سراسر عراق توانستم از کشتار بیشتر القاعده جلوگیری کنم که این امر از وقوع جنگ داخلی پیشگیری کرد، توانستم نقشه انفجار در کنوانسیون پزشکان را خنثی کنم، و نگذارم که مقتدی صدر هزاران کوبالت 60 را به سرقت ببرد، اما ظاهرا صلاحیت این را ندارم که به کمپ لیبرتی بروم.

متشکرم. باید حرف هایم را تمام کنم. وقتی من در آن کمپ مستقر باشم و کمپ مورد حمله قرار گیرد و گزینه ای جز مرگ نداشته باشم، فکر نمیکنم تقدیری بهتر از این باشد که در کنار انسان هایی مانند آن 52 نفر که توسط دولت عراق کشته شدند بمیرم. من آماده ام.

«ما همچنین در انتظار تحقیقات پیرامون دو حمله موشکی به کمپ لیبرتی هستیم که مجموعا 10 کشته بر جای گذاشت. اینکه از دولتی که در حملات دست داشته خواسته شود تا یک تحقیقات بیطرفانه را براه اندازد و آن را عمومی کند مترادف این است که اجازه پنهان کاری صادر شود. اما ما به هیچ وجه انتظار بیطرفی نداریم.

مالکی بسادگی این خواسته را نادیده میگیرد و واکنش های ضعیف آمریکا و سازمان ملل را بعنوان چراغ سبز برای ارتکاب فجایع بیشتر می بیند. مطمئن باشید که حملات بیشتری بر علیه ساکنان بی سلاح در تقدیر است.

تا زمانیکه ساکنان به خارج از عراق منتقل نشده اند، نیروهای کلاه آبی سازمان ملل باید در هر دو کمپ حضور داشته باشند. همه ما یا در و یا با دولت آمریکا کار کرده ایم. و میدانیم که همواره برای کسانیکه صادقانه بدنبال راه حل هستند راه حل وجود دارد. دولت آمریکا همه توافقات مکتوب خود با سازمان مجاهدین خلق ایران را نقض کرده است. آنها به توافقات خود عمل کردند و در روز 1 سپتامبر 2013، 52 تن از ساکنان نتیجه این کار را دیدند. در پشت سر ما عکس های کسانی را میبینید که سرنوشت آنها نتیجه خلف وعده و نیز بهای شرافتمند ماندن است.

متشکرم.

سرهنگ توماس کنت ول از فرماندهان حفاظت اشرف

خانم رجوی، اعضای مجاهدین و 52 قریانی این جنایت که اخیراَ در کمپ اشرف واقع شد و 7 گروگانی که اکنون می دانیم در دست پلیس مخفی در جایی در عراق هستند از همه شما تشکر می کنم و خدا همراه شما باشد.

من می خواهیم چند دقیقه در باره کمپ اشرف صحبت کنم زیرا می خواهم  به انسانیت ساکنان اشرف اشاره کنم. من تعدادی از آنها را می شناسم و کمی کمتر از یکسال در آنجا بودم.  یک دوست خودم فرماندهی بود که جایگزین من در کمپ اشرف شد. او قرار بود امروز اینجا باشد ولی مشکلات مسافرت داشت. سرهنگ کریس ویلسون و من تسلیت های او را به همه شما و نیز تسلیت های سرهنگ دن مک الروی، یکی دیگر از فرماندهان اشرف را تقدیم می کنم.

من فکر می کنم اکثر ما فرماندهان ارتش آمریکا که در آنجا بودیم، هم نظر هستیم. در سال 2003 من اولین افسر پلیس دژبان بودم که به قرارگاه اشرف رفتم و ما می خواستیم بفهمیم نقش ما چیست. ما دستورات قانونی داشتیم. مجاهدین در لیست تروریستی بودند و به ما گفته شد که آنها تروریست هستند و ما فکر می کردیم به آنجا رفته ایم که آنها را زندانی کنیم.

لذا، رئیس وقت من، ژنرال ادیرنو به آنجا رفت و به او گفته شد ما نمی توانیم تسلیم شویم زیرا ما با شما در جنگ نبودیم. خوب، مشکل بود روی این حرف جدل کرد زیرا همانطور که می دانید، هیچ آمریکایی توسط مجاهدین مورد خسارتی قرار نگرفته است. هیچ آمریکایی، آنطور که ما مطلع بودیم، مورد شلیک مجاهدین قرار نگرفت، درحالی که ما در مراحل اولیه جنگ تعدادی از قرارگاههای آنها را بمباران کردیم و برخی از آنها را کشتیم و برخی را مجروح کردیم.

لذا، در جریان تلاش برای طراحی این سیاست من وقت زیادی را بین اشرف و بغداد صرف کردم، از جمله صحبت مستقیم با سپهبد ریکاردو سانچز، فرمانده همه نیروهای نظامی در عراق در آن زمان.  ژنرال سانچز نظراتی در مورد این که باید چکار کند داشت و این وظیفه من بود که به او واقعیت تصمیم هایش را بگویم و من به او گفتم ژنرال ضروری است که تو بیایی و کمپ اشرف را خودت ببینی. لذا، او این کار را کرد.

خوب، در روزی که آمد، او به مقر من آمد که در داخل کمپ اشرف، 40 کیلومتر مربع، تقریباَ بود. یک قرارگاه عظیم. او با هلی کوپتر آمد. او و هیأت همراهش. همه آنها پیاده شدند و همه تمامی تجهیزات جنگی خودشان را با خودشان داشتند، تسلیحاتشان، همه چیز و من از آنها استقبال کردم. من یونیفورم صحرایی ام را به تن داشتم و او گفت «تجهیزات حفاظتی تو کجاست؟». من گفتم «ژنرال به امن ترین نقطه در عراق خوش آمدی».

من فکر نمی کنم او حرف مرا باور کرد. در هرحال، ما قرار بود او را برای یک بازدید ببریم زیرا همانطور که گفتم اشرف 40 کیلومتر مربع بود. یک محل عظیم است. و لذا هر دو ما سوار یک هاموی زرهی شدیم و ما یک تیم حفاظتی بزرگ هم داشتیم که متناسب با جایگاه او بود و ما در مسیر خیابان اصلی در وسط اشرف شروع به حرکت کردیم. یک بلوار خیلی بزرگ است که شما در تصاویر دیده اید.

لذا، بطور واقعی، او می باید می دیدکه باور می کرد. وقتی شما یک کیلومتر از رودخانه ها در استان دیالی عراق فاصله بگیرید، فقط خاک است، خاک سوخته داغ. برای همین کل منطقه با کانالهای آبیاری تأمین می شود. این کمپ واقعاَ یک شهر است، در مورد شما نمی دانم ولی من وقتی در باره کمپ فکر می کنم، انگار که پیشاهنگان به آنجا می روند. ولی اشرف بطور واقعی یک شهرکوچک بود و نیروگاه برق داشت، ایستگاه رادیویی داشت، باغ داشت، موزه داشت. یک کارخانه پپسی داشت، نانوایی داشت و همه این چیزها و با صبر وحوصله و عزم و اراده کسانی در وسط بیابان ساخته شد که یک نظر و دیدگاهی بزرگتر از خودشان داشتند. لذا، به نکته اولم که برگردم، اشرف خیلی بیشتر از یک کمپ بود. یک آرمان بود و آن آرمان، من فکر می کنم، یک ایران آزاد و دمکراتیک است.  

لذا، من یکی دو نکته دارم. نخست آنکه آنچه شنیدیم که توسط خانم صمصامی و سایر سخنرانان برجسته جمع بندی شد، در مورد قولهای آمریکا. من این ها را عمیقاَ احساس می کنم زیرا به عنوان یک فرمانده نظامی در سال 2003، من مأمور دولت آمریکا بودم برای خلع سلاح مجاهدین و دوست من، کریس ویلسون، که به او اشاره کردم، شخصآَ حداقل یکی از کارتهایی که موقعیت فرد حفاظت شده را تضمین میکرد به یکی از ساکنان داد.

لذا، برای ما، البته، ما به عنوان افسران پلیس نظامی حرفه ای، ما کنوانسیون ژنو را درک می کنیم و درکمان این بود که آنها استاتوی افراد حفاظت شده داشتند و این استاتو در تئوری برغم این که شما کنترل فیزیکی روی یک نفر دارید یا نه، به قوت خودش باقی است. لذا، ما بسادگی نمی توانیم کسی را که تحت حفاظت ماست به کس دیگری بدهیم اگر بنا به دلایلی معتقد باشیم که امنیت، سلامت آنها به خطر خواهد افتاد.

لذا، از نظر من، آنچه برای مجاهدین اتفاق افتاد خیلی بدتر از تحویل زندانیان بطور مخفیانه به دولت های سرکوبگر بود که در دوران دولت بوش اتفاق افتاد، زیرا ما داریم در مورد 3000 نفر صحبت می کنیم. ما در باره کسانی صحبت می کنیم که می دانستیم هیچ جنایتی مرتکب نشده اند و حتی هیچ اقدام تعرضی علیه ایالات متحده نکرده بودند. و ما این را چگونه می دانیم به خاطر این که ا.ف. بی آی چنین نتیجه گیری کرده بود. با این همه، ما آنها را به دولت عراق تحویل دادیم.

لذا، من فکر می کنم، ما 5 حمله را شاهد بوده ایم که علیه مجاهدینی که ما قول داده بودیم حفاظت کنیم، رخ داده است. و دولت قرار بود تضمین کننده امنیت و سلامت آنها باشد. بسادگی، همانطور که  وسلی مارتین و دیگران گفته اند، غیرقابل باور است که دولت عراق در مورد سلامت و امنیت مجاهدین جدی باشد. بسادگی غیرقابل باور است که نیروهای امنیتی عراق چیزی در باره آنچه ظرف چهار ساعت در  اشرف اتفاق افتاد نمی دانستند. زیرا همانطور که در ابتدای این برنامه دیدیم، صدای شلیک مستمر به گوش می رسید، شلیک حساب شده طی یک مدت که زنان ومردانی که عکسشان پشت سر من است مورد هدف قرار گرفتند و سپس اعدام شدند و تجهیزات منهدم شدند. این غیرقابل باور  و غیر قابل توضیح است.

به همین سیاق، من می گویم که این غیرقابل باور است که ما از دولت عراق انتظار داشته باشیم یک تحقیقات در این زمینه به عمل بیاورد زیرا چنین تحقیقاتی نه هیچ  معنی و نه از هیچ اعتباری برخوردار نیست.

این واقعیت که 7 نفر در حال حاضر، بدون سلاح، در دست این افراد در بغداد هستند، در حالی که ما اینجا نشسته ایم، غیرقابل باور است زیرا، شما می دانید که ما دو سال در عراق بودم. من در در آنجا در سال 2003 و 2005 و 2006 و مدتی در سال 2007 بودم. شما می دانید، ما می دانیم که این عراقی ها چکار می کنند. و 7 تن از دوستان ما اکنون در بازداشت آنها هستند.

من آرزو می کنم ما با افتخار و حیثت خودمان عمل کنیم و از این افراد حفاظت کنیم زیرا در تحلیل نهایی، چه کسی از  افراد بیگناه حفاظت خواهد کرد، اگر ما نکنیم. و من این را با کسانی که عکسشان در پشت سرم روی دیوار هست، سهیم هستم. و من می دانم این که در معرض خطر باشی چگونه است وقتی که جان خودت را کف دستت می گذاری و دوباره به عراق می روی، مثل سال 2005 و 2006 که گردن می زدند.و آن وقت چه چیزی می ماند؟ برای ما، اعتقادم می ماند. آنها می توانند همه چیز مرا از جمله سرم را از من بگیرند ولی آنها هرگز نخواهند توانست اعتقاد مرا به خدا از من بگیرند و برای اشرفی ها، آنها یک چیز هم بیشتر دارند و آن تعهدشان به یک ایران آزاد و دمکراتیک است.

فکر می کنم شایسته است اگر شما به این پوستر نگاه کنید، یک کهکشان را پشت سر قربانیان اشرف می بینید. زیرا، می دانید که بسیاری از ستاره هایی که در این کهشکان نشان داده شده اند، مدتها قبل از بین رفته اند، ولی نور که در طول فضا حرکت می کند، حضور آنها را در هستی حفظ می کند و این در مورد این 52 نفری که عکسهایشان روی دیوار است و بسیاری دیگر که عکسهایشان در کتاب شهدای مجاهدین است که بخاطر  ایران به شهادت رسیده اند، صدق می کند. آنها هنوز زنده هستند و نورشان در این جهان درحال درخشش است.

لذا، دعای من امروز این است که ما زنده بمانیم و یک ایران آزاد و دمکراتیک را ببنیم و ما به عنوان آمریکا سریعاَ به قولمان وفا کنیم و 3000 نفر را که قول دادیم حفاظت کنیم، در کمپ لیبرتی حفاظت کنیم و ما بدون توقف تلاش کنیم که 7 نفری را که گروگان هستند آزاد کنیم و بعد ما یک تحقیقات توسط دولت عراق را نپذیریم، بلکه یک تحقیقات بین المللی را که روزی به دادگاه بین المللی جنایی منجر شود و کسانی که تا ابد از نظر اخلاقی بخاطر عملکردی که در آن روز سیاه یک هفته پیش مرتکب شدند، رنج می برند، در مقابل دادگاه نیز قرار گیرند. با تشکر از همه شما.

جان سانو نائب رئیس بخش محرمانه اطلاعات مرکری آمریکا در دولت بوش

ابتدا تسلیت هایم را به خانواده ها، دوستان و ساکنان آن منطقه تقدیم می کنم.

غیر قابل بیان بود، مشخصا نباید فقط تقصیر را به گردن رژیم ایران و عراق انداخت.

دولت آمریکا نیز مقصر است. همانطور که فرماندار ریچ صراحتا گفت، این مایع خجالت ماست. این امری غافلگیر کننده نبود. بسیاری از کسانی که امروز در این گردهمایی جمع شده اند هشدار داده بودند که این اتفاق خواهد افتاد. چنین مواردی در گذشته پیش آمده است. پس انگشت را کجا باید بگذاریم؟ ما به شکل متساوی مسئول هستیم.

درحالیکه ممکن است ما خودمان را با این تفکر که ما بعنوان یک دولت کاری کرده ایم فریب بدهیم، در واقع امر، عمل صدایش خیلی بلند تر از کلام است. این اقدام یک نیروی نظامی کلاسیک نیست.  اینها قاتلان بی رحمی بودند. آنها اطلاعات قبلی از اهدافشان داشتند. آنها دقیقا میدانستند که دنبال چه کسی باید بروند. آنها برای هدف قراردادن فرماندهی اقدام کردند.

حالا، اینها چرا اقدام به این کار کردند؟ من فکر می کنم که یک نمونه روشن این است که رژیم ایران و مالکی، من او (مالکی) را جزو این گروه میگذارم. او فقط یک عروسک خیمه شب بازی است. 

سازمان مجاهدین خلق ایران تنها تهدید برای بقای رژیم حاکم بر تهران است.

مالکی طی این سالها واقعیت خودش را نشان داده است و اینکه از او بخواهیم که در جنایاتی که خودش کاملا در آن نقش داشته است تحقیقات کند مطلقا غیر قابل قبول است و ما نباید اجرای یک تحقیقات را بدست کسی بسپاریم که خودش عامل آن است.

اما الان، سازمان مجاهدین خلق ایران کماکان تنها تهدید بزرگ برای ادامه حیات رژیم آنهاست و ایالات متحده و کشورهای دیگر جهان در حال فریب خودن هستند.

من در کنفرانسهای قبلی در مورد وزارت اطلاعات رژیم ایران و سازمان اطلاعات ایران و پلیس مخفی صحبت کرده ام. آنها وحشی هستند، آنها بخوبی آموزش دیده اند، آنها  بی رحم اند.

تنها هدف آنها تداوم یک رژیم سرکوبگر و بی رحم است. همانطور که من و بسیاری از نفرات دیگر در گذشته بارها و بارها گفته اند با اینگونه رژیم ها نمی شود با مهربانی برخورد کرد. از آنجایی که آمریکا و کشورهای دیگر در جهان معمولا میخواهند یک راه حل جامع برای درگیری ها داشته باشند تا از رفتن به جنگ جلوگیری کنند، و همانطور که آقای مدیر ولسی گفتند، ما وارد اینگونه مسائل نمی شویم، ولی این سازمان ها چطور اقدام می کنند، این کشورها مانند ایران، اینها چگونه نوع اقدامی را که میخواهند علیه ایالات متحده آمریکا و کشورهای دموکراتیک دیگر بکنند وارد مسائل می شوند؟

آنها اینرا به سادگی بعنوان ضعف تلقی می کنند و شما نمی توانید با رژیم های دیکتاتور از موضع ضعف برخورد کنید. تاریخ اینرا به اثبات رسانده است. تنها چیزی که آنها می فهمند و تنها چیزی که من از تجربه شخصی ام دارم این است که وزارت اطلاعات رژیم ایران تنها زبان قدرت و پتانسیل استفاده از زور را می فهمد. رژیم ایران و عراق در این حمله چنین کاری نکردند، چرا؟ بخاطر اینکه میخواستند که این تصاویر از آنجا خارج شود. میخواهند که جهان بداند، چرا آنها اینکار را می کنند؟چون فکر می کنند که میتوانند مجاهدین را بترسانند.

ولی آنها اشتباه می کنند. این امر مجاهدین را فقط قویتر می کند. این فقط باعث انگیزش نه تنها مجاهدین، بلکه تمامی مردم ایران خواهد شد، انگیزش برای حرکت بسوی یک ایران آزاد و دموکراتیک. تا نهایتا بپاخیزند و این رژیم ناکارآمد و سرکوبگر را سرنگون کنند.

فکر می کنم یکی از سخنرانان قبل از من گفت که روزهای مالکی به شمارش افتاده است. محکم پای تعهدمان بایستیم و هر آنچه را که برای پیروزی این جنبش مطلقا ضروری است انجام بدهیم، اگر بخاطر سازمان مجاهدین خلق ایران نبود، اگر بخاطر انسانهای شجاعی که جانهایشان را فدا کردند و انسانهای شجاعی که هنوز فداکاری می کنند، نبود، ما در ایالات متحده آمریکا اطلاعات کمتری در مورد آنچه که در جریان است میداشتیم. با تشکر.

افضل برادرمجاهد شهید امیر حسین افضل نیا:

می خواهم بخشی از نامه ای را که برادرم در سال 86 از هند به مادرم نوشت بخوانم بعد از این که او ایران را به سمت پاکستان وهند ترک کرد. و از هند به مجاهدین پیوست. او گفت من می خواهم به عراق بروم و به مجاهدین بپیوندم. او ششمین عضو خانواده ماست که توسط رژیم ایران اعدام شده است. بزرگترین آموزگار او، خواهر من، افسانه افضل نیا بود که دخترش اینجا در کنار من نشسته است و اکنون دانشجوی دکترا در دانشگاه جرج میسون است. مادرش در سال 1981 اعدام شد و پدرش چند ماه قبل از آن زیر شکنجه در زندان اوین کشته شد.  او چند سال پیش ایران را ترک کرد. یک عضو دیگر خانواده ما، خواهر مجاهد صدیقه ابراهیم پور که جزو گروگانهاست در زمره اقوام ما می باشد. او همسر پسر عموی من احمد قنبر است که درسال 1981 در شهر بیرجند در خراسان اعدام شد. امیدوارم با تلاشهایمان، از جمله میهمانان عالیقدر و همگی، موفق به بازیافتن آزادی آنها بشویم. با اجازه شما، بخش هایی ازنامه های برادرم امیر حسین را به مادرم می خوانم. او در پاراگراف آخر نامه می گوید:     «در انتها، مادر  عزیزم نمی دانم از بودن من در اینجا راضی هستید یا خیر. باعث ناراحتی تان شدم یا خوشحالی؟ اگر خوشحال باشید، خوشحالم که سعادت مرا خواسته اید و اجرتان را پیش خدا زیاد کرده اید و اگر ناراحت باشید، گرچه ناراحتم که ناراحتتان کرده ام ولی راضیم که رضای خدای خودم و خدای مادرم را بدست آورده ام و بالاخره روزی که حقایق روشن شود میدانم به من افتخار  خواهید کرد، و بالاخره این که اگر امروز هزار تهمت «گول خوردن»، و «احساساتی شدن» و «شور جوانی» و غیره به من بزنند، خوشحالم از این که نسلهای بعد که داستان ما را بخوانند، صدها درود و سپاس نثار ما خواهند کرد وهزار نفرین بر کسانی که در برابر ظلم سکوت کردند و برای گذران زندگی شان به هزار ذلت و خواری تن دادند.

دست و روی رنجیده کشیده شما را از دور می بوسم، امیر حسین، اول آبان 1366.

میچل ریس ،مدیر پیشین سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا

ما به یادبود وگرامیداشت کسانی که از دستشان دادیم ادامه خواهیم داد. ولی از آگاهی مان  قدرت میگیریم که این حمله ناشی از ترس واحساس خطر حاکمان در تهران بود. این ترس که مجاهدین نیرویی را نمایندگی می کند که باید آنرا جدی گرفت. نیرویی که تهدیدی برای آخوندهاست. ما بطور مشخص فراخوان به آزادی فوری 7 گروگان خواهیم داد. ما فراخوان به تقویت فوری وضعیت امنیت کمپ لیبرتی خواهیم داد، بطور مشخص، تی والها، کلاه خودها، جلیقه ها و هر چیز دیگری که به آنها قول داده شده است ولی هنوز برآورده نشده است. ما فراخوان به استقرار کلاه آبی ها خواهیم داد، نه بصورت موقت، بلکه بصورت دائم. تا زمانی که  به هدفمان برای انتقال این دوستانمان، اقوام و عزیزانمان در خارج عراق دست یابیم.  و بخصوص من و همکاران آمریکایی ام به پرزیدنت و کنگره فشار خواهیم آورد تا دست به اقدام بزنند وجلوی مالکی و طرحهایش را بگیرند و از کسانی که قول دادیم حفاظت کنیم، حفاظت کنیم. ما تجدید عهد می کنیم برای مبارزه برای آزادی، دمکراسی و حقوق بشر و فراتر  از همه، همانطور که بسیاری سخنرانان پیشتر به آن اشاره کردند، ما نسبت به این آرمان تجدید عهد می کنیم و این آرمان را به پیش خواهیم برد که آینده بهتری برای ایران وجود دارد، آینده ای که مجاهدین آنرا نمایندگی می کنند و به آن معتقدند. آرمانهایی که این 52 شهید شجاع جان خودشان را فدای آن کردند.