تورونتو استار: سیاست ایران در خیابانهای تورونتو

گروهی از تبعیدیان ایرانی به کشتار هموطنان تبعیدی خود در عراق اعتراض می کنند.

جو فیوریتو، ستون نویس روزنامه ی تورونتو استار: 
غفور به تازگی از یک اعتصاب غذای ٨٥ روزه بیرون آمده است. شنبه ی گذشته با او به گفتگو نشستم. او در یک تظاهرات سیاسی در مقابل کنسولگری آمریکا شرکت کرده بود.
هدف از تظاهرات جلب توجه به حمله ی موشکی مرگبار اخیر به کمپ مخالفان ایرانی تبعیدی در عراق بود.
این داستانی کوچک، پیچیده و بی رحمانه است که آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته است. بگذارید با داستان خود غفور آغاز کنیم:
"من یک مهندس شیمی با درجه ی فوق لیسانس بودم. در سال ١٣٦١ پس از آنکه ملاها قدرت را قبضه کردند دستگیر شدم. علیرغم  وعده ی دمکراسی، آنها یک فاشیسم مذهبی  به راه انداختند.
علت دستگیری او چه بود؟ "من به اپوزیسیون کمک ما لی می کردم. شخصی که کمک را دریافت می کرد دستگیر و مجبور به اعتراف شد“.
سرنوشت غفور؟
"من چهار سال و پنج  ماه در زندان بودم. در هنگام دستگیری تازه ازدواج کرده بودم. در اینجا او خاطره ای جالب توجه ولی تأ سف با ر را بیاد می آورد:
"مسن ترین فرد در سالن زندان من بودم و در مسائل مختلف به دیگران مشورت می دادم. یکی از همبندان پرسید آیا ازدواج کرده ام؟ به او گفتم: دو ماه بعد از ازدواج دستگیر شدم. او هم گفت وقتی که دستگیر شد هشت روز بود که ازدواج کرده بود" ...
شکور در سلول چگونه می خوابید؟ او در یک سلول ٦ در ١٢ متر نگا هداری می شد که بعضا تا ٣٠ نفر را در آن جا می دادند. "شانه به شانه می خوابیدیم و بدلیل ازدحام امکان حرکت نبود“.
مشکلات دیگری هم وجود داشت. "چند بار مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفتم. به دلیل شکستگی دنده هایم تا مدتها نمی توانستم به آسانی نفس بکشم. در یک مورد هم تا چند روز قادر به باز کردن دهانم نبودم“.
غفور در مقایسه با همبندان دیگری که بر اثر جراحات ناشی از شکنجه جان خود را از دست دادند، خوش شا نس تر بود. بازجوها و زندانبانان از تعقیب قضایی مصون بودند. "فتوایی وجود دا شت که بر طبق آن در صورت  فوت زندانی بر اثر شکنجه، شکنجه گر از هر گونه مسولیتی مبرا بود“.
من در مورد غذای زندان کنجکاو بودم. غفور گفت: "یک چایی در فنجان پلاستیکی در روز؛ و غذای نا کافی که گاهی خرما و پنیر بود. قدری، "به نحوی مغذی تر از آنچه که در هنگام اعتصاب غذا می خورد، اما این بدترین چیزهایی که در آنجا جریان دا شت نبود:
"بعد از دو سال و نیم به سلول انفرادی منتقل شدم. در آنجا سکوت و بی خبری مطلق حاکم بود. حتی اجازه ی دیدن چهره ی زندانبان را نداشتم. موقع تحویل گرفتن غذا باید به مأ مور توزیع غذا پشت می کردم. بسیاری از زندانیان بند انفرادی به اختلالات روانی مبتلا می شدند. و یا مجبور به اعتراف به جرایم نا کرده می گشتند“.
در نهایت در مقطعی که شرایط تخفیف پیدا کرده بود، غفور آزاد شد. او کارهای مختلفی را می گرفت، منجمله در برنامه ی رو به گسترش هسته ای ایران، ولی به دلیل هواداری از اپوزیسیون آنها را از دست میداد.
غفور سرانجام به ترکیه گریخت و همسر و دخترانش نیز پس از مدتی به او پیوستند.

آنها به کانادا مهاجرت کردند و غفور به اخذ درجه ی دکترا از دانشگاه تورنتو نائل گشت. او تقریبا همسن من است و اکنون  باز نشسته می باشد ...
اما دلایل اعتصاب غذای او؟
به مخالفان ایرانی در کمپ عراق وعده ی حفاظت از جانب سازمان ملل متحد و ایالات متحده ی آمریکا داده شده بود.
اما این مخالفان از طرف رژیم ایران بر چسب تروریستی دریافت کرده اند، و کمپ آنان مورد حمله ی موشکی قرار گرفته و شماری از ساکنان کمپ به قتل رسیده اند. بنا بر این تبعیدیان اعتصاب غذا را آغاز کردند.
غفور به همراه سه نفر از اتاوا و یک نفر از سنت کاترین در ماه سپتامبر گذشته به اعتصاب غذا پیوست. "ما در  طول روز در مقابل سفارت آمریکا در اتاوا بودیم. من فقط چایی با شکر می نوشیدم، نه سوپ و نه هیچ چیز دیگر؛ فقط شکر و یا گاهی عسل یا یک آبنبات سفت".
"در چهل روز اول، سی و پنج پوند و مجموعا ٥٥ پوند از وزنم را از دست دادم. پزشک به من هشدار داد که سلامت خود را از دست خواهم داد. او به من توصیه کرد مولتی ویتامین و گاهی نمک مصرف کنم. او همچنین پیشنهاد نوشیدن آب انگور را داد." با وجود این، بینایی غفور رو به وخامت گذاشت و پزشک از وضعیت او بیمناک بود.
سرانجام  گروهی از مخالفان رژیم که در واشنگتن به اعتصاب غذا پیوستند، یارانشان در کانادا ر به توقف اعتصاب غذا تشویق کردند.
اگر غفور را در مترو و یا خیابان ملاقات کنید، از هیچیک از این چیزها با خبر نخواهید شد. پس چه بهتر که اگر از مقابل تظاهرات بعدی، در عصر روز شنبه گذشتید، این نکته را به خاطر داشته باشید.
جمعه ١٧ ژانویه ٢٠١٤