آدمخواران نازیست در جنایتشان به طور علمی و متشکل سعی داشتند کودکان را به مثابه ادامه راه بشریت از بین ببرند. اتفاقا خاطره در ذهن کوکان زودتر و بی شیله و پیله تر نقش می بند و حک می شود. کسانی که به هر دلیل از کشتار جمعی در ارودگاه های نازیها جان به در برده و یا به هر تقدیر توانسته اند از این اردوهای مرگ زنده بیرون بیایند، بخش سنگین و اسفناک آنچه بر آنها گذشت را، به خاطر آنکه بتوانند زنده بمانند و به خاطر زهر پوزخند کسانی ممکن است که این دردهای غیر قابل تصور را باور نکنند، از خاطره اشان حذف کرده و تنها قسمت "قابل بازگوئی" آن را بر زبان می آورند. به همین دلیل در سالروز بزرگداشت خاطره هلوکاست، ۲۷ ژانویه، می بایست در مورد آن چه اتفاق افتاده، در فرای هر گونه تمایلات سیاسی، به تعمق پرداخت و ابعاد ناشناخته آن را مورد بررسی قرار داد. وظیفه هر انسانی است که در مورد این جنایت عظیم تحقیق کرده همه ابعاد آنرا بشناسد. هانا آرنت می نویسد که: "زمانیکه غیر ممکن را به ممکن تبدیل کردند، شر مطلق غیر قابل تنبیه و غیرقابل بخشش متولد شد".
در فاجعه شوآ پلشتی از مرز غیرممکن عبور کرد. اما آیا ما مطمئن هستیم که آن چه که اتفاق افتاه است را درک وهضم نموده ایم؟ اینک خاطره این شر عظیم به ما منتقل شد، آیا ما از آن استفاده مفید می کنیم و یا اینکه آنرا تنها در مراسم رسمی از صندقهای دور و کور ذهمان بیرون می کشیم و با یادآوری آن پز انسانیت می دهیم. اگرچه شوآ به خاطر کمیت و کیفیت جنایت انجام گرفته یگانه به نظر می رسد، نمی بایست آنرا به وسیله "رئالپولیتیک" به خاطره ای آرشیو شده تبیدل کرد. بسیاری از سیاسبازان غربی با دیکتاتورها، که خون دها هزار انسان بر روی دستهایشان خشکیده است، در سراسر جهان رابطه نزدیکی داشته و دارند. بزرگداشت خاطره ها به چه درد می خورد اگر امروز بسیاری از سیاستبازان برای رفتن به ایران آخوندهای آدمخوار صف می بندند؟ در تابستان سال ۶۷ رژیم جنایتکار آخوندی در ظرف چند هفته چندین هزار زندانی سیاسی را اعدام کرد.
بسیاری از کسانی که در آن قتل عام شرکت کردند بعدها در دولتهای رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی به وزارت رسیدند. در این نسل کشی همه انهائی که غرب آنها را رفرمیست و یا تندرو خطاب می کند به طور فعال شرکت داشتند. در پی فتوای خمینی تصمیم گرفته شد تا تمامی زندانیان سیاسی که گذشته اشان را طرد نمی کردند از میان برداشته شوند.
برای انجام این کار کمیسیون "عفو" تشکیل شد که زندانیان سیاسی بلافاصله به آن نام "کمیسیون مرگ" دادند. در آن کمیسیون مصطفی پورمحمدی وزیر کنونی دادگستری دولت روحانی نیز عضویت داشت. رژیم آدمخوار فقط قصد از میان برداشتن چندین هزار زندانی سیاسی را نداشت، بلکه می خواست با آن قتل عام عظیم جامعه را فلج کرده و آنر مسخ کند.
سؤالی از ده ها سال ذهن مرا رها نمی کند این است که بسیاری از سیاستمداران کنونی اگر در زمان رایش سوم در آلمان می زیستند طرف چه کسی را می گرفتند؟ از یاد نبریم که اکثریت مردم آلمان از هیتلر پیروی می کردند و در ایتالیا موسولینی در سخنرانی هایش میدان ها را از جمعیت پر می کرد. من هر بار فکر می کنم که بسیار خوش اقبال هستم که مجبور نبودم که در آزمایش فشردن دستهای موسولینی و یا هیتلر شرکت کنم. در عین حال از اینکه می بینم که رجال سیاسی دولتهای دمکراتیک غربی دستهای خونین دست اندرکاران رژیم ولایت فقیه را می فشرند رنج بسیار می برم. اینها می خواهند غیرممکن را ممکن کنند. چندی پیش پستیلی، معاون وزیر خارجه ایتالیا، بعد از او دلما وزیر خارجه پیشین و بعد هم بونینو وزیر خارجه فعلی دولت ایتالیا به تهران رفته و انجام وظیفه کرده اند و در این روزها نیز برای وزیر فرهنگ و نوچه دلما در حال بازدید و انجام وظیفه در خدمت آخوندها می باشد.
همه ما احتیاج به بازیابی خاطره ها و تعمق در مورد آنها داریم، سخنرانی در مراسم بزرگداشت کافی نیست. هاینریش هیملر مسئول اصلی هولوکاست زمانیکه برای بازرسی به ارودگاه های مرگ آشویتس می رفت درست آن را مثل بازدیدهای توریستی تلقی می کرد و در مورد آن برای همسرش در نامه نگاریهای بسیار، بیش از ۷۰۰ نامه، می نوشت: "یک سر می روم به آشویتس. می بوسمت، هاینی تو".
8بهمن۱۳۹۲
28ژانویه2014
http://www.opinione.it/politica/2014/01/28/mohades_politica-28-01.aspx