گردهمایی جوامع ایرانیان مقیم آمریکا در کالیفرنیا -2

جامعه کالیفرنیا برای دموکراسی در ایران
 زنان برای توسعه حق پناهندگی شمال کالیفرنیا
جامعه ایرانیان شمال کالیفرنیا
انجمن جوانان جنوب کالیفرنیا
انجمن متخصصین شمال کالیفرنیا
انجمن جوانان شمال کالیفرنیا
انجمن زنان جنوب کالیفرنیا
و
خانوادههای مجاهدان اشرفی در کالیفرنیا
ـ نیوت گینگریج
کاندیدای ریاست جمهوری
رئیس پیشین کنگرة آمریکا
ـ تام ریج
وزیر امنیت آمریکا 2003 ـ 2005
ـ فرماندار اد رندل    
رئیس پیشین حزب دموکرات
ـ پاتریک کندی
ـ سرهنگ لئو مک گلاسکی از فرماندهان حفاظت اشرف
ـ کشیش لیندا پندرگست
و فراخوان کشیشان مسیحی کلیسای یونایتد متدیست

کشیش لیندا پندرگست: بنیانگذار کلیسای «یونایتد متودیست»، که من کشیش آن هستم، «جان وزلی»، در قرن 17 گفت: «قداست و پاکی فردی خیلی خوب و عالی است، دعا کردن، خواندن کتاب مقدس، و این گونه کارها خوب است، اما تمام اینها بدون قداست و پاکی اجتماعی چیزی نیست. اگر شما به جامعه وارد نشوید و کاری نکنید و ریسک و انتقاد و سختی، و حتی خطر را به جان نخرید، نمی توانید خود را یک مسیحی بنامید».
پس امروز من متن فراخوان کشیشان مسیحی را به شما تقدیم می کنم. و خیلی خوشحال هستم که برادران کشیش خود را در اینجا همراه دارم.


فراخوان کشیشان مسیحی
ما امضا کنندگان زیر، کشیشان مسیحی، با حضور خود در گردهمایی امروز، با برادران و خواهران ایرانی خود اعلام همبستگی می کنیم، و از منشور 10 ماده یی مریم رجوی و از  شورای ملی مقاومت ایران حمایت می کنیم و آنها را ترغیب می کنیم که به پایداری خود ادامه دهند.
ترانزیشن
من در همبستگی با شما تلاش می کنم و به این مسیر ادامه می دهم. این هدف و آرمان من نیز هست. من درکنار ساکنان زندانی در کمپ لیبرتی به این مسیر ادامه می دهم و تلاش می کنم، با تمامی کسانی که در هرجای دنیا برای آزادی و دموکراسی و تغییر در ایران فعالیت می کنند، اعلام همبستگی می کنم و برایشان تلاش می کنم.
و در کمال شرمندگی و فروتنی اعلام میکنم،  به عنوان یک کشیش، یک روحانی مسیحی، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران هستم، من یک اشرفی هستم.

نیوت گینگریچ - رئیس پیشین کنگره آمریکا
حرفهای من احتمالا خیلی آهسته و خسته کننده خواهد بود. مخصوصاً در مقایسه با وکیلی که در مورد یک کیس حقوقی حرف میزند و خیلی هیجان زده میشود. اما من دوست دارم که کمی جدی صحبت کنم زیرا میخواهم همه شما لحظه یی تأمل کنید که ما در کجا ایستاده ایم، هدفمان چیست و قدرتمان تا چه حد است.
من موافقم باید راهی یافت و شاید این باید هدف سازمان باشد که به کمپ لیبرتی برود و با هر یک از کسانی که انگلیسی حرف می زنند در مورد گذشته شان مصاحبه کند.
این افراد شاهدان زنده شوق به آزادی هستند. و آنها زندگی خود را 24 ساعته و هفت روز هفته در معرض خطر قرار میدهند. و اگر داستان آنها پخش شود، مردم به فکر خواهند افتاد و به جستجوی واقعیت ها خواهند رفت.
تا آنها عمق موضوع را درک کنند و نتوانند از این واقعیت دور بمانند که دولت آمریکا اکنون به طرز شرم آوری رفتار می کند و خلف وعده کرده است.
مایلم به شما بگویم که پاتریک کندی یک بار تفاوت سنی ما را به من یادآوری کرد. وقتی پدر او قطعنامه یی را برای پایان دادن به آپارتاید آفریقای جنوبی در سنا می نوشت، من یکی از جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان بودم که در مجلس از صف حامیان رئیس جمهور ریگان جدا شدم. من در آن زمان در کنگره بودم و تفاوت سنی من و پاتریک تا این حد است. او در رابطه با تحولاتی که به عنوان یک نوجوان دنبال می کرد صحبت کرد، تحولاتی که من در آنها نقش داشتم. اما این درسی است که میخواهم با همه شما در میان بگذارم. این کار ساده یی برای یک جمهوریخواه نبود که در مقابل رونالد ریگان در اوج محبوبیت او بایستد. و ما اساساً با رهبری ارشد، وزارت دفاع، وزارت خارجه و کاخ سفید مخالف بودیم. زیرا باور داشتیم که شیوة آنها در مدیریت موضوع آفریقای جنوبی اشتباه است. ما ساده و آسان به هدف نرسیدیم. زیرا تمام ایالتهای جمهوریخواه در کنار رئیس جمهور بودند.
در نهایت ما دریافتیم که نبوغ نظام آمریکایی در این است که ما قسم به وفادار ماندن به قانون اساسی می خوریم و نه به رئیس جمهور. ما قسم به وفادار ماندن به ایالات متحده میخوریم و ما در کنگره انتخاب می شویم تا قضاوت مستقل داشته باشیم. این را می گویم چون فکر میکنم نبرد بزرگی در پیش است. و شما یکی از مهمترین نیروهای این نبرد را نمایندگی می کنید. ببینید، مشکل در اینجا بوده که تمرکز بیش از حدی بر روی برنامه هسته یی (رژیم ایران) وجود داشته است. اما مشکل برنامه هسته یی نیست، مشکل دیکتاتوری است. حال، نقش شما بسیار حائز اهمیت است چون شما این فرصت را ایجاد می کنید که بزرگترین نقطه دفاعی و استدلال کاخ سفید و وزارت خارجه را شکست داد. استدلال دفاعی آنها این است که کشور ما خسته است، خیلی وقت است در عراق بوده ایم، خیلی وقت است در افغانستان بوده ایم، و خیلی وقت است که مردان و زنان ما کشته و مجروح می شوند. و اگر از مردم آمریکا بپرسید که آیا آنقدر به آزادی در ایران متعهدید که جنگ زمینی کنید و سرباز آمریکایی به آنجا بفرستید؟ پاسخ آنها «نه» خواهد بود.


اما حالا به مردم آمریکا بگویید که یک جنبش ایرانی قدرتمند در مقیاس جهانی وجود دارد که بینهایت به آرمان آزادی پایبند است و تنها با کمی کمک و تشویق و پشتیبانی اخلاقی کار را تمام خواهد کرد. حالا شما یک معادلة کاملا متفاوتی را به آنها ارائه داده اید زیرا بزرگترین استدلال کاخ سفید و وزارت خارجه را از میان برده اید، استدلالی که مبنای بزدلانه دارد. استدلالی که میگوید از ما نخواهید که در مقابل ملایان بایستیم چون نتیجه اش خوب نخواهد بود. اما ما درست برعکس این را می گوییم. اگر ما در مقابل ملایان بایستیم نتیجه خوبی در بر خواهد داشت، چون آنها از صحنه محو خواهند شد.
حال شما باید از تحولات این هفته اوکراین بسیار خوشنود باشید. زیرا به ما بار دیگر یادآوری میکند که مردم می توانند قدرت حاکم را به چالش بطلند و قدرتها می توانند سقوط کنند. من فکر می کنم تابستان امسال، اگر ما آماده باشیم، می تواند یکی از بزرگترین لحظات تاریخ ساز در روابط بین ایران و آمریکا باشد. بعد از اینکه دولت رقص خودش را به پایان برساند و بعد از اینکه وزارت خارجه رفت و آمدها در آخرین لحظات به ژنو را خاتمه دهد، و بعد از تلاش های زیاد برای گفتگو و ژست گرفتن و غیره، توافقنامه یی حاصل خواهد شد که مزخرف خواهد بود. یا هیچ توافقنامه یی امضا نخواهد شد و یا اینکه توافقنامه حاصله طوری خواهد بود که حتی روزنامه نیویورک تایمز هم نخواهد توانست از آن دفاع کند. همین دوشنبه گذشته، خامنه ای گفت که هیچ توافقی ایجاد نخواهد شد. و خود را سخاوتمند می دانست و میگفت مشکلی نیست که گفتگو ها ادامه پیدا کند اما نتیجه یی حاصل نخواهد شد. اما یک مشاور در وزارت خارجه به من می گفت که مذاکرات واقعاً خوب پیش می رود و خامنه ای آن حرفها را فقط برای مصرف داخلی میزند.
خب اجازه بدهید ببینم من درست فهمیدم یا نه. خامنه ای یک دیکتاتور است و در انتخابات هم شرکت نمی کند. او اصلاً وقعی به رأی و رأی گیری نمی گذارد. آن وقت شما می گویید حرفهایی برای مصرف داخلی می زند؟! کارکنان وزارت خارجه واقعاً متوهم هستند. آنها در یک دنیای تخیلی زندگی میکنند.
حال اهمیت موضوع در اینجاست. شما باید یک قطعنامه که نمایندگان آن را امضا کرده باشند آماده داشته باشید که در مجلس نمایندگان و سنا باشد، تا در لحظه یی که این پروسه شکست بخورد بتوان قویترین، دشوارترین و سخت ترین تحریمهای ممکن را با هدف مشخص سرنگونی رژیم تصویب کرد.
اجازه بدهید صحبتهایم را این گونه به پایان برسانم. چون من بیرحمانه خوشبین هستم و فکر میکنم خوشبین بودن نکته کلیدی است که تجربه آمریکا به ما می آموزد.
به اطراف این سالن نگاه کنید. حال آمارگیری کنیم. اجازه بدهید یک سؤال خیلی ساده بپرسم. چند نفر از شما به ایمیل دسترسی دارید؟ دست هایتان را بلند کنید. چند نفر به فیس بوک و توییتر و اینستاگرم دسترسی دارید؟ خب، بگذارید فقط بگویم که اگر شما تعداد افرادی که حضار این جلسه به آنها دسترسی دارند را بشمارید، به رقم شگفت آور دهها هزار تن خواهید رسید. مثلا به پسرعموی خود در ایندیاناپولیس فکر خواهید کرد که آشنایانی دارد که با آنها به دانشگاه رفته بود، و افراد دیگری که می توانید با آنها گفتگو کنید. و بدین ترتیب یک شبکه اجتماعی وسیع ایجاد خواهید کرد. من خوشبین هستم که اگر تصمیم بگیرید که به کنگره فشار بیاورید (و این درسی است که تد کندی و نویت گینگریچ و سایرین آموخته اند، کسانی که در شکستن کمر نظام تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی پافشاری کردند)، خواهید آموخت که نظام آمریکا طوری تنظیم شده است که به تبادل نظر و بحثهای علنی سالم میدان می دهد. ما می خواهیم یک تبادل نظر سالم علنی داشته باشیم. خیلی ساده است. نکته اول، ملایان هرگز نخواهند پذیرفت که برنامه اتمی خود را رها کنند. دوم، حتی اگر این کار را کنند، هرگز نخواهند پذیرفت که از حمایت از تروریسم بین المللی دست بردارند. سوم، آنها هرگز نخواهند پذیرفت که به رشد یک جامعه سالم در ایران فرصت دهند. بنابراین، چهارم، ما باید یک استراتژی غیرنظامی و مسالمت آمیز داشته باشیم تا به شدت فشارهای اقتصادی بر آنها را افزایش دهیم و آنقدر فعالانه از نیروهای آزادیخواه حمایت کنیم که ملایان از صحنه محو شوند. این موضوعات را می توان در یک قطعنامه گنجاند. شما روابط کافی با اعضای مجلس و سناتورها و شبکه های اجتماعی دارید. و بدین ترتیب می توان تا ماه آوریل فشارهای زیادی وارد کرد تا ملاها درک کنند که این آخر خط است. و فکر می کنم شما این فرصت را دارید.
سخن آخر من بسیار ساده است. تمام افرادی که شما امروز در ویدئو دیدید، تک تک آنها که از کمپ لیبرتی امروز با شما صحبت کردند، هر روز جان خود را به خاطر آزادی در معرض خطر قرار داده است. ما فقط از شما میخواهیم که مقداری وقت صرف کنید و در این محیط امن تلاش کنید که حامی و پشتیبان آنها باشید. شما می توانید فداکاریهای آنان را به نتیجه مطلوب برسانید و دولت آمریکا را وادار به انجام کار صحیحی کنید که اصلا همین حالا باید انجام دهد. از شما بسیار بسیار متشکرم.


سرهنگ لئو مک کلاسکی، از فرماندهان حفاظت اشرف

بعد از ظهر همه بخیر، برای کسانی که من را نمی شناسند، من آخرین فرمانده حفاظت اشرف بودم. من کسی بودم که مسئولیت را به دولت عراق تحویل دادم، امروز مشکل می توانم فکر کنم که چکار کردیم و چطور با آن پیش رفتیم. بنابراین، از حالا به بعد، تنها مأموریت من در زندگی و تنها بحث من در این بعد از ظهر در مورد اشرف و اشرفیهاست. ما باید به عنوان دوستان اشرف چکار بکنیم، به عنوان اعضای خانواده، چه باید انجام دهیم من عراق را در سال 2009 پس از گذراندن دو ماه اضافی ترک کردم که مطمئن شوم گذار به ارتش عراق به آرامی صورت می گیرد. و در حالی که به آنها آموزش می دادیم مأموریت را برعهده بگیرند با ما خوب بودند و به ما اطمینان دادند چقدر خوب خواهند بود. اما به محض این که من رفتم، فرماندهی تغییر کرد و آنها فرماندهان جدیدی آوردند. امروز، می خواهم شما را  در مورد تجربة کاریم در اشرف بریف کنم. فداکاری و ایثار افراد اشرف، و چیزهایی که آنها تحت سختیهای وحشتناک انجام دادند، هنوز که هنوز است، ادامه دارد. قلب من از غم و اندوه آنچه که بر این افراد بی سلاح و بی دفاع آمده، سنگین است. جهان نسبت به خواست آنها خاموش است. اما آنها امید برای یک ایران جدید داشتند و آنها به عنوان مشعلی برای این امید تازه ایستاده بودند. خانمها و آقایان این افراد قهرمانانی هستند که هرگز در مسئولیت و وظیفه خود کوتاهی نکردند، هرگز. قبل از این که ما مسئولیت را به دولت عراق تحویل دهیم، وزارت امور خارجه ایالات متحده، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و البته من، ساکنان را متقاعد کردیم که این چیز خوبی است. این مسیر به آینده یی جدید در خارج از عراق است. و ما واقعاً اعتقاد داشتیم تمام تعهداتی که به ما داده شد اتفاق می افتد، و آنها کماکان همان سطح از حفاظت را دریافت خواهند کرد. من در اشرف به مدت 2 ماه ماندم تا مطمئن شوم انتقال خوب پیش می رود. و در دو ماه اول من هیچ چیزی ندیدم. اما مدت کوتاهی پس از اینکه رفتم، کشتار شروع شد. دولت مالکی آمد و شروع به کشتن افراد با موشک کرد و آنها به صورت شیطانی با پلیس و ارتش خود به کمپ حمله کردند. افراد به ضرب گلوله کشته شدند، زیر کامیون له شدند، و مورد ضرب و شتم با چماق قرار گرفتند. آیا کسی آن فیلمها را دیده است؟ اگر شما آنها را ندارید من آنها را دارم. من افرادی را دیدم مورد حمله دولت عراق قرار گرفتند که روزانه با آنها کار می کردم، در حالی که به من اطمینان داده بودند از آنها حفاظت می کنند. این حملات تا به امروز ادامه داشته است.
ماه سپتامبر گذشته بزرگترین قتل عام از همه آنها بود، هنگامی که عوامل رژیم ایران و عراق صبح زود به کمپ حمله بردند، و سیستماتیک ساکنان غیرمسلح را اعدام کردندکسانی که بلافاصله کشته نشده بودند به ضرب گلوله به سر با تیر خلاص کشته شدند. چه نوع انسانی می تواند با یک فرد زخمی در یک مرکز درمانی این کار را بکند؟ کشته های حمله به تازگی در گورهای جمعی به خاک سپرده شدند بدون کالبد شکافی و اینکه هیچ نماینده یی از سازمان ملل متحد حضور داشته باشد.
من باید باور داشته باشم که ما می توانیم چیزی را انجام دهیم، و شاید طرح دعوی در دادگاه به ما کمک کند، اما خانمها و آقایان من به شما نیاز دارم. من نیاز به شما برای ثبت نام کردن در ارتشم دارم، حالا همه ساکنان از اشرف خارج شده اند، کمپ اشرف دیگر در حالت فیزیکی آن وجود ندارد، اما کمپ اشرف در ذهن ما وجود دارد. این تصویری است که نمی تواند پاک شود. افرادی هستند که زندگی خود را برای حفاظت و برافروختن چراغ آزادی کردند. من همیشه خودم را یک سرباز شریف در نظر گرفته ام، که وظایف خود را با حسن نیت انجام داده ام. خانمها و آقایان، من نمی دانم چگونه می توانم زندگی کنم تا این وضعیت درست شود و افتخارم به من بازگردد. همانطور که گفتم، من امروز اینجا هستم تا خواستار کمک شما برای تصحیح این اشتباه بزرگ باشم. من می دانم رژیم ایران اطلاعاتی پخش می کند که این افراد منافقین هستند، اما من برای یک لحظه هم معتقد نیستم که هیچکدام از آن افراد در اشرف منافق هستند.
دولت عراق کمپ (لیبرتی ) را به یک اردوگاه کار اجباری تبدیل کرده است و ساکنان توسط افرادی که در قدرت هستند مورد رفتار وحشیانه قرار می گیرند.
از شبکه های اجتماعی‌تان برای گسترش این موضوع که ما نیاز به کمک داریم، استفاده کنید. ما نیاز به حل و فصل این وضعیت داریم. برای نجات،منتظر گروههای انساندوستانه که خود را انساندوست می خوانند نباشید. آنها افراد سوار بر اسب سفید نیستند، آنها دشمن هستند، زیرا آنها کنار می ایستند و اجازه می دهند این چیزها اتفاق بیفتد. وقتی در عراق بودم، من هرگز ندیدم سازمان ملل به اشرف بیاید زیرا آنها می ترسیدند. من هرگز صلیب سرخ را ندیدم تا زمانی که ما حفاظت مطلق برای آنها داشتیم، اما تنها هدف آنها زمانی که به اشرف آمدند، کمک برای فرستادن افراد به ایران بود. عواملی از ایران که از این سازمان جدا شده بودند و گفتند می خواهند به ایران برگردند. افرادی مانند بتول سلطانی، که من مطمئن هستم شما در تلویزیون ایران دیده اید. بتول در یک اردوگاه پناهندگان برای چهار سال زندگی تجملاتی می کرد بعد از اینکه جدا شد. او آنجا زندگی خوبی داشت، چادر او یک شومینه داشت، او یک آشپزخانه داشت. او تمام تجملاتی که تعداد بسیار کمی از اعضای سازمانهای دیگر داشتند داشت و در قدرت بود. و بعد به ایران می رود، ظرف یک ماه با گذرنامه ایرانی به عراق برمی گردد و ادعا می کند همسرش توسط سازمان مجاهدین خلق به گروگان گرفته شده است. می توانم به شما بگویم که این یک دروغ بود چون من با همسر او بارها صحبت کردم. همانطور که با ساکنان و خانواده هایی که زندگی خود را برای آمدن به اشرف به خطر می انداختند تا داستانهایشان را به من بگویند صحبت می کردم. آنها به من در مورد جرثقیلها و اعدامها گفتند. آنها به من گفتند و تصاویری از سنگسار زنان نشان دادند. این افراد زندگی خود را برای گفتن این داستانها به من به خطر انداختند. و می توانم به شما بگویم که آنها نیز قهرمان هستند. آنها برای کمک به ساکنان اشرف وقت می گذاشتند و تلاش می کردند. آنها بسیار به اعضای خانواده خود که در مرز ایران، ایستاده بودند، افتخار می کردند، این پیام را به رژیم ایران می فرستادند که  شما نمی توانید با مردم خود این کار را بکنید چون ما اینجا هستیم. هیچ گروه حقوق بشری در حال حاضر در لیبرتی نیست. در حالیکه کلاه آبیهای سازمان ملل متحد باید باشند
قبل از اینکه جهان برای کمک به جابجایی قدم بردارد، ایالات متحده باید قدم بردارد. ما به آنها موقعیت افراد حفاظت شده دادیم، ما کنار ایستادیم در حالی که آنها کشته می شدند، ما نمی توانیم موقعیت افراد حفاظت شده را که به آنها دادیم، انکار کنیم، و اگر نمی توانیم مشکلات عراق را حل و فصل کنیم، باید آنها را به آمریکا بیاوریم و به آنها پناهندگی و پناهندگی سیاسی بدهیم. این کار ماست، هر یک از ما در اینجا، نه تنها سیاستمداران و افراد دیگر، همة ما که در اینجا هستیم باید بر روی این کار کنیم و این را حل کنیم. این واقعیت که موشکها کماکان می توانند بیایند، به من می گوید که آنها یک منطقه امن درست نکرده اند و من در بسیاری از حملات نظامی بوده ام، و تنها راه برای متوقف کردن آنها ایجاد منطقه امن است که ما قبلاً انجام داده ایم، و باید حالا این کار را بکنیم. همانطور که قبلاً گفته ام خودم را یکی از اشرفیها می دانم، من آنها را دوستان و خانواده خودم می دانم، من همچنان برای روزی انتظار می کشم، همانطور که چند بار قبلا ًگفته ام، که بتوانیم در یک محیط امن نان بخوریم. به خصوص، می خواهم با دوست کشاورزم، نور مراد، دوست قدیمی ام بنشینم من همچنین کسانی که در شهریور ماه جان سپردند از جمله حسین مدنی را، و به خوبی می شناختم،  فراموش نمی کنم. فرمانده زهره که او را می شناختم، معاون دبیر کل سازمان مجاهدین خلق، و گیتی، معاون او، من می گویم و احترام زیادی برای آنها قائل هستم. ما حالا نیاز به احترام داریم، به اندازه یی که قادر به انجام کاری باشیم و این وضعیت را درست کنیم. من از توجه همه شما که امروز اینجا آمدید تشکر می کنم و از دوستانم در کنار من به خاطر تعهدشان نسبت به این هدف متشکرم. این هدفی ارزشمند است. بسیار متشکرم.


سیما یزدانی -  زنان برای توسعه حق پناهندگی شمال کالیفرنیا
سخنرانان محترم عزیز، مهمانان امروز، خانمها و آقایان،
نام من سیما یزدانی است و در حال حاضر یک رئیس ارشد فناوری در سیستمهای سیسکو در سان فرانسیسکو هستم. من اینجا هستم تا انجمن «کمک رسانی به زنان پناهنده» را نمایندگی کنم. برای من افتخار بزرگی است که اینجا باشم، و با به اشتراک گذاشتن داستان زندگیم، اهمیت ادامه آموزش، گفتگو، همکاری، ارتباطات، ساختن جامعه، و بالا بردن سطح آگاهی در سراسر ایالات متحده در مورد خطرات و تهدیدات از ادامه تحمل و انجام مذاکرات هسته یی از موضع ضعف با یک رژیم دیکتاتوری و تروریستی در ایران آن را برجسته کنم.
تجربه های زندگی شخصی من یکی از آینه های تغییرات عمده انسانی و نقاط عطف است که در ایران در طول 35 سال گذشته در دولتهای گوناگون رخ داده است. در شروع با امید زیاد برای یک جامعه باز و در حال توسعه، که در آن زنان به پیش بینی ایفای یک نقش فعال در خانواده، جامعه و کشور خود، از طریق فرصت های موجود برای آنها در آموزش، بهداشت، علم و حکومت تا فوریه 1979 تشویق شدند. در طول زندگیم از رهبران و مدل هایی مانند دکتر مصدق، مادر ترزا، بنجامین فرانکلین و آبراهام لینکلن الهام گرفته ام.
من در ایران در سالهای 1970 بزرگ شدم، برای تحصیلات در خارج از کشور در سال 1978 از ایران خارج شدم، خانواده و یک کار حرفه یی در فناوری اطلاعات را آغاز کردم و برای ایفای سهمی که تأثیر پایدار در جامعه داشته باشد، مشتاق بودم.
در طول 35 سال گذشته من شاهد بالا رفتن و افول بسیاری از چرخه های امید با هر تغییر در دولت ایران، تاکتیکها و استراتژی های آن بوده ام و آن را تجربه کرده ام. در هر دور هدف رژیم ایران حذف صورت مسأله واقعی مردم است که حق تعیین سرنوشت و زندگی در شأن و منزلت می باشد، که در قانون اساسی وعده داده شده بوده است. از طریق دروغهای محض، فریبکاری، تبعیض سیستماتیک، جنگ و تروریسم علیه ملت ایران و کشورهای همسایه اش، به ویژه زنان و جوانان که برای فرصت هایی که می تواند شرایط زندگی آنها را بهبود بخشند تلاش می کنند.    
من با اطمینان می توانم ادعا کنم که اکثریت مطلق مردم ایران که در ایران زندگی می کنند یا کسانی که مجبور به پیدا کردن پناهی در خارج از کشور بوده اند، بربریت رژیم، سیاستهای غیرانسانی و جنایتکارانه آنها را تجربه کرده اند که مردم را از حس کنترل بر زندگی خود، امید، طرحها، امنیت اقتصادی و شخصی، ثبات و فرصتهای توسعه که حداقل ملزومات برای داشتن یک چشم انداز مثبت و سازنده نسبت به آینده است، محروم می کند.
چگونه رژیمی که  اقتصادی را خراب کرده که زمانی یکی از 20 اقتصاد بالا در میان کشورها را داشت، با بدترین موارد نقض حقوق بشر به گفته سازمان ملل متحد، با سابقه فاجعه بار جنایات جنگی در ایران، عراق، و سوریه می تواند در هر گونه مذاکره ای مورد اعتماد قرار گیرد!؟ چه رسد به مذاکره هسته یی، که تنها می تواند به افزایش طول عمر رژیم منجر شود به طوری که آنها بتوانند همچنان امنیت جهان و منطقه را تهدید کنند، و مردم را مانند کره شمالی به بردگی کشانده و بی قدرت کنند؟ این یک تصویر تیره و تار است.
طرف دیگر این تصویر تیره و تار، یک جنبش اپوزیسیون رو به رشد پر جنب و جوش، به طور مداوم در حال تحول و دموکراتیک پایدار است که براساس اصول جهانشمول حقوق بشر، مسئولیت فردی و اجتماعی، اشتیاق به آزادی و کرامت زندگی، پیش بینی بازار آزاد پر جنب و جوش و کارآفرین مبتنی بر بازسازی و توسعه یک جامعه و اقتصاد مترقی است. این چشم انداز توسط یک رهبر درخشان و روشن خانم مریم رجوی، ایجاد شده که با برنامه 10ماده یی واضح و روشن او ، به مثابه منشور پیشرفته ترین حقوق برای تغییر دموکراتیک در ایران، ایجاد شده است.
آنچه برای من بیشتر از همه الهام بخش است به رسمیت شناختن واقعی او و فراخوان برای ارزش نهادن به اراده و حق یک نفر ـ و نه فقط یک زن، یا یک مسلمان ـ برای انتخاب مسیر ، اهداف و مسئولیتها در زندگی بر اساس مهارتها یا منابعش است.
خانم مریم رجوی با شجاعت شخصیت اپوزیسیون دموکراتیک ایران شد، مسیر رهبران بزرگ ایران مانند دکتر محمد مصدق را دنبال کرد، به ما شجاعت ایستادن در زندگی شخصی مان را داد، و صدای بی صدایان، عامل تغییر و تحول، خدمت به مظلومان و پناهندگان شد، و یک موضع ملی و بین المللی در برابر روند مخرب 35 سال گذشته، که همه ناشی از رژیم ایران و متحدان بین الملل اش بود را گرفت. تغییر رژیم به یک سیستم دموکراتیک دولتی در ایران پیش نیاز امنیت، ثبات و صلح در ایران، خاور میانه و جهان است.
مسیر زندگی من تحت تأثیر و الهام گرفته از سه تأثیر مهم و قدرتمند، عصر کامپیوتر، حقوق زنان و حقوق دموکراتیک در جهان به خصوص در خاورمیانه قرار گرفته است. در آغاز، من تصمیم به پیوستن به همکاران، سازمانها و رهبران همفکر، که آنها نیز اشتیاق به آزادی، و جامعه غیر خشونت آمیز و مترقی داشتند، گرفتم.
در مورد حقوق زنان، آنچه به ویژه الهام بخش بود وجود نزدیک به 1000 زن در اشرف حالا در کمپ لیبرتی بود. هر وقت من در مورد آنچه که این زنان شجاع در دست آخوندها تحمل کرده و به جایش، قوی تر و مصمم تر شدند، فکر می کردم، احساس می کردم که حتی با فکر کردن در مورد آنها، احساس می کنم قویتر هستم، احساس می کنم متعهد هستم، و احساس می کنم به وجد آمده ام. این احساس میلیونها نفر از زنان ایرانی است که از این زنان شجاع در لیبرتی دریافت کرده اند.
من تصمیم گرفتم به همکارانم بپیوندم تا یک عامل تغییر مثبت، برای دادن زندگی بهتر به زنان، کودکان، جوانان و پناهندگان، برای کاهش ظلم و ستم، تبعیض و ایجاد فرصت برای آزادی، دموکراسی و توسعه اقتصادی اجتماعی برای موفقیت باشم.
من خوشحالم که بخش کوچکی از درد فوق العاده، چالشها و فرصتهایی که زنان ایرانی در ایران یا در خارج از کشور با آن مواجه شده اند را تجربه کرده ام، که عزم و اراده ام برای دنبال کردن و پیوستن به همکاران با فکر باز و آزادیخواه، معلمان، مربیان و دوستان برای یک زندگی با مسئولیت، با انصاف، خدمات، محبت، عشق، خوش بینی و خلاقیت با تواضع و انسانیت را چند برابر کرده است.
بگذارید در انتظار آزادی، تغییر دموکراتیک باشیم، اجازه دهید آگاه باشیم، با چشم و قلب و ذهنمان ببینیم، بیایید با هم تلاش برای احترام و رسیدن به عزت زندگی بکنیم، و با اعمال دلقک گونه مذاکره رژیم ایران فریب نخوریم و به یاد داشته باشید که مردم ایران، به ویژه زنان به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم رضایت نمی دهند.     
بسیار متشکرم.    


دلارام احمدی - انجمن جوانان جنوب کالیفرنیا
سلام
اسم من دلارام احمدی است و از سوی انجمن جوانان جنوب کالیفرنیا، به شما خیرمقدم می گویم و از حضورتان در اینجا تشکر می کنم. من و خانواده ام، بعد از آغاز حکومت وحشت و ترور در میهنمان، مجبور شدیم ایران را ترک کنیم و به آمریکا بیاییم. من درحال حاضر، دانشجوی سال سوم حقوق سیاسی و روابط بین المللی هستم.
پسر عموی 24 ساله من اعدام شد و پدرم، مصطفی 8 سال را در زندان و زیر شکنجه به خاطر حمایت از اپوزیسیون اصلی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، به سر برد.
لذا شما می توانید تصور کنید که وقتی من در سنین کودکی به آمریکا آمدم، چگونه بزرگ شدم. خانوادة ما ایران را ترک کرد ولی واقعیتهای ایران را رها نکرد.
من همواره در مورد همه چیز در حول و حوش خودم کنجکاو بودم و همواره سؤال داشتم که چرا پدرم به زندان رفت، گناه او چه بود؟ و همین سؤال را در بارة پسر عمویم دارم. چرا او اعدام شد؟
وقتی در آمریکا به مدرسه می رفتم، هر روز با یک رویای بزرگ مواجه بودم. در خانه مان، والدین من همواره اخبار ایران را دنبال می کردند و من در بارة جنایات و آنچه که آخوندها می کردند، می شنیدم. ولی در مدرسه، هیچ یک از دانش آموزان در باره این موضوعات صحبت نمی کردند. اولویتهای آنها متفاوت بود. و این چیزی است که مرا بیشتر کنجکاو می کرد.
من خیلی زود، این شور را در خودم یافتم که می خواستم کاری بکنم، می خواستم چیزهایی را تغییر دهم. هرچه بیشتر در باره پدرم یاد گرفتم، بیشتر به او افتخار کردم و بیشتر دلم می خواست مثل او باشم. من از حس مبارزه جویی او خیلی خوشم آمد و همواره  از  این که آخوندها خیلی تلاش کردند او را زیر شکنجه به تسلیم وادارند که وابستگی خود را با مجاهدین نفی کند و در مصاحبه تلویزیونی علیه مجاهدین اتهاماتی را مطرح کند اما او مقاومت کرد، انگیزه گرفتم. و من رفته رفته  ارزشهای او را پذیرفتم، افتخار، حیثیت، کرامت و اعتقاد خیلی زود بخشی از فرهنگ من شد و من احساس کردم کارهای زیادی می توانم بکنم.
من خیلی زود دریافتم که آخوندها قادر بودند پدر مرا زندانی کنند و قادر بودند پسر عموی مرا اعدام کنند، ولی آنها هر گز موفق نشدند، راه و رسم مبارزاتی آنها را از میان بردارند، زیرا آنها ارزشی را نمایندگی می کنند که جاودانه است.
خانمها و آقایان، نه تنها آخوندها نتوانستند مجاهدین را از میان بردارند، بلکه من مفتخرم که بگویم من نسل سوم مجاهدین هستم. و ما نابود شدنی نیستیم. دوست عزیز من، آسیه، چند سال از من بزرگتر بود و از کالیفرنیا به اشرف رفته بود، و مزدوران آخوندها او را به قتل رساندند. اما، در حقیقت او زنده است. او در میان ما که اینجا هستیم، زنده است. و من می توانم او را ببینم و احساس کنم. او همواره سرشار از عشق به زندگی  و سرور و لبخند بود. و او این عشق به زندگی را به  محیط پیرامون خودش اشاعه می داد و تا همین امروز هم اشاعه می دهد.
در پایان، پیام من به آخوندها خیلی ساده ولی روشن است: دلیران، از خودگذشتگان و شجاعان به آن سوی مرز به کمپ اشرف رفته و زندگی خود را وقف آزادی ایران و آرمان آزادی کردند. آنها اشرفیهایی هستند که اکنون در زندان  لیبرتی هستند. من می خواهم آخوندها بدانند که جوانان لیبرتی امروز برای من و بسیاری دیگر که در وضعیت من هستند، به الگو تبدیل شده اند. آنها به ما نشان داده اند که هیچ مانعی غیر قابل عبور نیست. و این نسل، آخوندها را از صحنة سیاسی ایران به جایی که به آن تعلق دارند، پرتاب خواهند کرد: زباله دان تاریخ.
در پایان می خواهم به خانم رجوی بگویم که ما خودمان را در خیابانهای ایران در میان تظاهرکنندگان می یابیم. ما خودمان را در کمپ لیبرتی احساس می کنیم و سختی را با آنها سهیم هستیم و مهمتر از همه، ما صدای جوانان ایران و ساکنان لیبرتی هستیم و از شما می خواهم روی ما حساب کنید. من یک پیام دیگر هم دارم و این برای آموزگار نسل پدر من است: مسعود رجوی. و من می خواهم با آنچه پدرم در خیابانهای ایران قبل از دستگیری اش شعار می داد، تمام کنم: «خلق جهان بداند، مسعود معلم ماست». 

جاوید شناسی - انجمن متخصصین شمال کالیفرنیا
سلام بر همة شما که در این گردهمایی حضور دارید. بسیار مایه افتخار من است که در میان جمعی باشم که از نقاط دور و نزدیک به خاطر عشق شان به انسانیت به اینجا آمده اند.
اسم من جاوید شناسی است. من فارغ التحصیل از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لانگ بیچ، در رشته مهندسی صنعت هستم. در طول زندگی حرفه یی خود به عنوان مدیر اداری، مهندس مسائل ایمنی، مهندس حمل و نقل، و طی ده سال گذشته به عنوان متخصص سیستمهای سراسری از بین بردن آلودگی فعال بوده ام. سه شغل آخر من در 20 سال گذشته به من این فرصت و تخصص را داده اند تا مشکلات را تحلیل و برای آنها راه حل مطرح کنم.
به عنوان کسی که اساساً در راستای تجزیه تحلیل و حل مشکلات کار کرده ام، من در ایران از زمانی شاهد پیدایش مشکل بودم که خمینی خودش را امام خطاب کرد. امام به زبان خیلی ساده یعنی رهبر یا الگو. مردم ایران قطعاً شایستة الگوهای بهتری در مقایسه با آخوندهای مستبد بوده و هستند.
و وقتی زمان آن رسید که راه حلها را جستجو کنم، هیچ چیزی بهتر از سازمان مجاهدین خلق ایران نیافتم. سازمان مجاهدین خلق جمعی از افراد با تحصیلات در سطوح عالی هستند که میتوانند بالاترین هزینه را برای دستیابی به آزادی و عدالت برای مردم بپردازند. من 35 سال است که آنها را می شناسم و هرچه در آنها دیده ام مملو از ایستادگی و مقاومت بوده است. آنها هیچگاه تسلیم نمیشوند، که این خود ارزش بزرگی برای یک سازمان است.
می خواهم شمه ای از تضاد عمیق بین دو دنیا را برای شما نقل کنم. وقتی خمینی به قدرت رسید، تمام متخصصین، دانشگاهیان و افراد حرفه یی را از صحنه حذف کرد و به جای آنها آخوندها یا عناصر سرسپرده خود را نشاند. درست بر خلاف او، آقای مسعود رجوی، رهبر مقاومت ایران، طی مصاحبه یی که در اوایل دهه 1980 میلادی انجام شد، گفت که او جایگاه متخصصین و متفکرین ایرانی را ارج می نهد تا جایی که از طلا هم برای مملکت بیشتر ارزش دارند.
من ماه گذشته مشتاقانه نقطه نظرات خودم را در نامه یی سرگشاده به رهبران کنگره آمریکا درج کردم. رژیم ایران هرگز با حسن نیت در مذاکرات شرکت نکرده و در آینده هم شرکت نخواهد کرد. آنها تنها برای فریب طرف مقابل وارد مذاکره میشوند. آنها با مشکلات عمیقی روبرو هستند. و میخواهند زمان بخرند. اقتصاد آخوندها ورشکسته شده است و تنها قاطعیت بیشتر است که آنها را مجبور خواهد کرد به مفاد توافقنامه گردن بگذارند. وگرنه، آنها با خوشحالی و شادمانی به خواست خود خواهند رسید.
از خود این سؤالات ساده را بپرسید: به چه دلیل آمار فرار مغزها تا این حد در ایران بالا است، روندی که تا همین امروز هم ادامه دارد؟ آیا چیزی در رفتار آخوندهای حاکم تغییر کرده یا همان کسانی که بیش از سه دهه بر ایران حاکم بوده اند همچنان بر جای خود باقی هستند؟ آیا شکنجه و اعدام مردم ایران را متوقف کرده اند یا برعکس شمار اعدامها در ملأ عام را افزایش داده اند؟ اگر پاسخ به این سؤالات روشن است، پس چگونه ممکن است کسی باشد که خیال کند آخوندها با حسن نیت وارد مذاکرات شده اند؟
ما مدیون مردم ایران هستیم که هزینه زیادی پرداخته و به دنیا نشان داده اند که ملایان حاکم نمایندگان واقعی سرزمین بزرگ آنها نیستند. ملایان حاکم با فرهنگ و تاریخ ایران بیگانه اند.
ما میخواهیم همه بدانند که ایران را نباید معادل کسانی دانست که به آن صدمه میزنند، ایران را نباید مترادف کسانی دانست که به دنیا هم آزار میرسانند. ایران را باید از طریق مردم سرفراز آن شناخت که فداکاریهای آنها مقاومت سازمانیافته یی را ایجاد کرده که توسط یک زن رهبری میشود و آنتی تز ملایان است.
آری، خانم مریم رجوی به دنیا ثابت کرده که ایران و مردم ایران عاشقان زندگی، آزادی و عدالت برای تمام آحاد جامعه هستند. ما به این افتخار می کنیم که هرچه در توان داشته ایم انجام داده ایم تا شعله های این مقاومت را هرچه فروزانتر نگه داریم. ما بهای زیادی پرداخته ایم و هر هزینه یی که نیاز باشد تقبل خواهیم کرد تا به حکومت ویرانگر ملایان پایان دهیم. این تنها یک ایران آزاد و دموکراتیک خواهد بود که به روند فرار مغزها پایان خواهد داد و به مغزهای ایران این انتخاب را خواهد داد تا به میهن خود بازگردند و به ایران و جهان خدمت کنند. آن روز نزدیک است.
از همه شما متشکرم و خدا شما را حفظ کند.
حمید یزدان پناه - انجمن جوانان شمال کالیفرنیا
با تشکر از این که به من اجازه دادید امروز از سوی جوانان ایرانی شمال کالیفرنیا که از دموکراسی حمایت می کنند، صحبت کنم.
من حمید یزدان، وکیل از شهر سانفرانسیسکو هستم، ولی مهمتر، من یک پناهندة ایرانی هستم که فراموش نکرده است چه کسی است و از کجا می آید و به کجا می رود.
امروز بیش از هر زمان دیگری، ما جوانان ایرانی وظایفی را که در قبال کشورمان و نسبت به همدیگر در جنگ با این رژیم داریم، به خاطر می آوریم. آنهایی از ما که در خارج کشور زندگی می کند، نباید آزادی خودمان را ابدی فرض بگیریم و باید از هر فرصتی استفاده کنیم که سرنوشت جوانان ایرانی را به اطلاع همگان برسانیم، بخصوص مبارزان جوان و دانشجویانی که در سیاه چالهای رژیم ایران به زنجیر کشیده شده اند.
من می دانم که انگیزه ام را از جوانان و دانشجویانی گرفته ام که در مقابل این رژیم مقاومت کرده اند، از جمله فرزاد کمانگر، مجید توکلی و ضیا نبوی. این مسأله برای تک تک اعضای جامعه ما صدق می کند و ما هر یک، یک  الگو را در برابر خودمان داریم.
ما همچنین از جوانان در کمپ لیبرتی انگیزه گرفته ایم که زندگی خودشان را وقف آزادی ایران کرده اند. من می خواهم از این لحظه استفاده کنم و به خاطر بیاورم کسانی را ظرف چند سال گذشته، به دلیل حملات نیروهای عراقی به دستور رژیم ایران جان باخته اند. آنها از جمله: صبا، حنیف و خواهر خودمان آسیه است، که در شمال کالیفرنیا بزرگ شد و از آنجا به اشرف رفت. همه این جوانان یک تصمیم آگاهانه گرفتند که زندگی خودشان را وقف مبارزه برای یک ایران بهتر بکنند و همة ما می توانیم درسهایی را از فداکاری ارزشمند آنها بگیریم.
امروز ایران کشوری از جوانان است و این نسل جدید است که ملایان از آنها وحشت دارند و می دانند نسلی است که نقش کلیدی را برای سرنگونی  نهایی این رژیم ایفا خواهد کرد.
جوانان ایران بهای سنگینی را طی این سالیان پرداخته اند، اکثر هزاران نفری که توسط رژیم در دهه 80 به قتل رسیدند، یا دانش آموزان دبیرستان بودند یا دانشجوی دانشگاه. به رغم همة بی عدالتیها که ما مجبور به تحمل آن شده ایم، پیام ما به مردم ایران پیام پایداری و امید است و ما همه تلاش خودمان را به کار خواهیم بست که مطمئن شویم صدای آنها به طور رسا و روشن در سراسر جهان شنیده می شود. پیام ما به ملایان حاکم بر ایران ساده است: دوران شما به سر آمده است.
متشکرم



مینا احمدی، انجمن زنان جنوب کالیفرنیا
دوستان عزیز، هموطنان و مهمانان،
نام من مینا است ... من می خواهم سخنان کوتاهم را با نقل قول از اشرف رجوی، الگویی برای زنان ایران در جنبش که 32 سال پیش در این ماه به قتل رسید شروع کنم. او گفت: جهان نفهمید که بر مردم ایران چه گذشت.
به عنوان یک زن، یک مادر و یک همسر، باید بگویم که شاهد 35 سال دیکتاتوری مذهبی، تبعیض قومی و مذهبی و از همه مهمتر تبعیض جنسی بوده ام.
به عنوان نمایندة کمیتة زنان جنوب کالیفرنیا برای ایران، باید بگویم هر جا که مخالفت با رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران وجود دارد، ما هستیم. و هر کس برای سرنگونی این رژیم جنایتکار مبارزه می کند، ما با آنها خواهیم ایستاد.
همة ما به یاد داریم که چگونه آخوندهای ارتجاعی حجاب اجباری را در مدارس ابتدایی هم وارد کردند و شعارشان «یا روسری یا توسری» بود.
ما نمی توانیم بسیاری از زنان را که زندانی و اعدام شده اند، فراموش کنیم و نخواهیم کرد. من هرگز ثریا، دانش آموز محبوبم را که در مدرسه دستگیر و یک هفته بعد اعدام شد، فراموش نخواهم کرد.
زنان ایرانی برای بیش از سه دهه تحقیر شدند، به شهروندان درجه دوم تنزل پیدا کردند، از حقوق اساسی خود محروم شدند، از حق خود برای رهبری کشور و قضاوت محروم شده اند. در عوض آنها همچنان سنگسار می شوند، در زندان مورد تجاوز قرار می گیرند، به دار آویخته می شوند، و به طور مداوم وعلنی مورد آزار  قرار می گیرند . آنها در انتخاب راه خود برای زندگی و لباس خود آزاد نیستند. این درد و رنج باید پایان یابد.
از جنبه مثبت ، زنان ایران احساس خوشبختی می کنند که یک جنبش مقاومت و مجاهدین خلق را دارند، که در آن زنان نقش رهبری دارند. این نه تنها در خاورمیانه، بلکه هر جای دیگر در جهان بی نظیر است که چنین جمع بزرگی از زنان در موقعیت رهبری باشند.
علت اصلی دشمنی ملاها با مجاهدین به دلیل نقشی است که زنان در سازمان مجاهدین خلق بازی می کنند.
به نوبة خود، مقاومت نشان داده است که اعتقاد قوی، صداقت، اراده برای از خود گذشتگی، عشق به همنوع  و قاطعیت دارد. ما به این طرز فکر جدید افتخار می کنیم.
البته، یک چنین قهرمانی و انگیزه یی باید نتیجه یک رهبری توانا باشد که مقاومت را تحت سخت ترین شرایط هدایت کرده است. و این رهبر خانم مریم رجوی است.
ما شعار او، «می توان و باید» را شعار خود قرار داده ایم و با هم کار می کنیم و رد پای 1000 زن قهرمان در کمپ لیبرتی را برای پیشبرد آزادی در ایران دنبال می کنیم. 


امیر عمادی، نمایندة خانواده‌های اشرفی ها در کالیفرنیا
من امیر عمادی هستم و بسیار مفتخرم که فرزند یک اشرفی هستیم. من همچنین پسرعمو یا خواهرزاده 20 اشرفی هستم که در حال حاضر در کمپ لیبرتی به سر می‌برند.
خانمها و آقایان مجدداَ از شما برای این که به من افتخار دادید نظراتم را با شما درمیان بگذارم متشکرم. امروز من می خواهم در بارة کمپ اشرف و کمپ لیبرتی با شما صحبت کنم و می خواهم به واقعیتی که سران رژیم ایران در رویارویی با مجاهدین با آن مواجه می شوند، بپردازم.
آخرین باری که شما را دیدم، من به خاطر شهادت پدرم گریان بودم. نیروهای امنیتی عراق به کمپ اشرف به دستور رژیم ایران، در اول سپتامبر حمله کردند. آنها پدرم را 175 روز پیش از من گرفتند. من هرگز این فرصت را پیدا نکردم که از او حتی در باره امورات معمول زندگی سؤال کنم. ما 20سال همدیگر را ندیده بودیم و اکنون حتی این فرصت را پیدا نخواهم کرد که مزار او را زیارت کنم. به نظر می رسد که خامنه ای آنقدر از پیکر بی جان پدر من وحشت دارد که دستور داد او و 51 تن از همرزمانش مخفیانه به خاک سپرده شوند.
چند هفته بعد از حمله، یک خبرنگار از من پرسید که آیا به خاطر فعالیتهایم و قرار گرفتن در مقابل دوربین تلویزیونها نمی ترسم و این فعالیت وضعیت خانوادگی من در ایران و در کمپ لیبرتی را بدتر نخواهد کرد؟ می خواهید بدانید به او چه گفتم؟ من گفتم: «هزاران اشرفی مبارزه را انتخاب کردند. پدر من سفری را آغاز کرد و با یورش نیروهای مالکی به دستور خامنه ای، پرچم از دست او افتاد. او مبارزه را انتخاب کرد، ولی خدا مرا لعنت کند اگر پرچم او را از زمین بلند نکنم و خاک را از آن نزدایم و برای او حمل نکنم. آیا شما موافقید که تراژدی بزرگتر این خواهد بود که ما کار نکنیم و آنها را در مبارزه شان تنها بگذاریم؟
حال که اشرفیان باقیمانده در کمپ لیبرتی زندانی شده اند، من باید مجدداَ به پرزیدنت اوباما بگویم که ایالات متحده از نظر حقوقی و اخلاقی مسئول سلامت و امنیت ساکنان کمپ لیبرتی است. این مسئولیت ایجاب می کند که شما دسترسی به نیازهای پزشکی و سایر نیازهای انسانی پایه را تضمین کنید. چیزهایی که ساکنان از  آنها محروم شده اند.
برادر مسعود رجوی، خمینی و خامنه ای 100 هزار تن از نسلی را که شما پروراندید، به شهادت رساندند. ولی ما جای آنها را می گیریم و همانطور که شما معلم و آموزگار آنها بودید، معلم و آموزگار ما هم هستید.
و ما مبارزه را ادامه خواهیم داد زیرا ما به آرمانی که دهها هزار تن از اعضا و هواداران مجاهدین، از جمله پدر من، بالاترین فداکاری را برای تحقق آن کردند، خود را می شناسیم. نظرگاه مجاهدین در مورد یک جمهوری مبتنی بر دموکراسی، جدایی دین از دولت و غیراتمی، نظرگاه نسل من در داخل و خارج کشور است. من این را می دانم چون با آنها صحبت می کنم (از رسانه های جمعی باید به خاطر این تشکر کرد).
برنامه مجاهدین به مردم ایران همه آنچه را که رژیم ایران آنها را از آن محروم کرده است، عرضه می کند، آزادیهای فردی، برابری زن و مرد، دسترسی بدون مانع به اطلاعات و اینترنت، آزادی انتخاب تحصیلات، شغل و خیلی خیلی بیشتر. این یک برنامه ای است که فراتر از هرچیز، دموکراسی و روش دموکراتیک را همانطور که در داخل خود مجاهدین به اجرا گذاشته شده است، ارائه می کند.  
رژیم ایران در  رابطه با مجاهدین با یک مشکل جدی مواجه است.
آقای رئیس جمهور، به جای قرارگرفتن در کنار آخوندها، آنطور که ظرف شش سال گذشته کرده ای، تو باید در کنار مردم ایران که برای آزادی به پا خاسته اند، قرار بگیری. ما ایرانیها توانمندی تغییر این استبداد مذهبی را داریم. ما تنها می خواهیم آمریکا در این نبرد و رویارویی بیطرف بماند.
اکثر چیزهایی را که ما در این دنیا ارزشمند می دانیم از میان مخاصمات ناعادلانه ظهور می کنند، زیرا قیام علیه شرایط فوق العاده سخت، مولد شکوه و زیبایی است. ما به طور مستمر این مخاصمات را اشتباه ارزیابی کرده ایم. ما آنها را اشتباه درک می کنیم. غولها آنچه که ما فکر می کنیم، نیستند. برخی مبارزة ما علیه رژیم را به مبارزه داوود علیه جالوت تشبیه کرده اند. این ممکن است درست باشد و من به خامنه ای از سوی نسل خودم می گویم: اگر ما داوود هستیم، پس سنگ خودمان را به سوی آنچه زمانی فکر می شد یک غول است پرتاب کرده ایم. اگر ما داوود هستیم، جالوت را تضعیف کرده ایم. خامنه ای تو قدرت ما را دست کم گرفته ای. تو توانایی ما را دست کم گرفته ای. ما پیروز خواهیم شد و هزار اشرف می سازیم.  و در تمامی این مسیر، شعار خواهیم داد: «یک، دو، سه، صد، هزار اشرف می سازیم».
کشیش لیندا پندرگست
Linda Pendergast
آقای کندی متشکرم،
و از همه شما متشکرم، چون بارها مثل همة، سخنرانی شما را شنیده ام.
«آقای رندل» شما هر کاری که می توانید انجام می دهید، شما مرا حیرت زده کرده اید، من هر دفعه چیز جدیدی یاد میگیرم.
این افتخار نصیب من شد که با شما برادران و خواهرانم صحبت کنم. با یکایک شما، ما خواهر و برادر هستیم. به ما بشارت داده شده است که در دنیا تغییرات ایجاد کنیم. و وقتی مردم می پرسند «معنی زندگی چیست؟» چیزی است که باید در آن تغییر ایجاد کرد، باید آن را از آنچه به آن پا نهادید، بهتر کرد.
یک ضرب المثل قدیمی می گوید: هر یکشنبه به کلیسا رفتن تو را مسیحی نمی کند، چنانچه پارک کردن یک ماشین در پارکینگ منزل شما را یک مکانیک نمی کند.  بنیانگذار کلیسای «یونایتد متودیست»، که من کشیش آن هستم، «جان وزلی»، در قرن 17 گفت: «قداست و پاکی فردی خیلی خوب و عالی است، دعا کردن، خواندن کتاب مقدس، و این گونه کارها خوب است، اما تمام اینها بدون قداست و پاکی اجتماعی چیزی نیست. اگر شما به جامعه وارد نشوید و کاری نکنید و ریسک و انتقاد و سختی، و حتی خطر را به جان نخرید، نمی توانید خود را یک مسیحی بنامید».
پس امروز من متن فراخوان کشیشان مسیحی را به شما تقدیم می کنم. و خیلی خوشحال هستم که برادران کشیش خود را در اینجا همراه دارم.
من از شما برای آمدنتان به اینجا تشکر می کنم.


اجازه بدهید متن را برایتان بخوانم:
فراخوان کشیشان مسیحی
خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، در 10 فوریه سال 2014 در سخنرانی خود، که در گردهمایی 300 انجمن و گروه ایرانی از سراسر جهان در فرانسه ایراد شد، گفت: «برخلاف بیرحمانه ترین شکل سرکوب توسط رژیم ایران، که در دنیای امروز بی سابقه است، مردم ایران هرگز در مقابل آنان کوتاه نیامده اند. سه دهه مقاومت و استواری توسط سازمان مجاهدین خلق ایران و مقاومت ایران بر علیه دیکتاتوری، نمودی از تسلیم ناپذیری مردم ایران در مقابل آخوندهای حاکم بر ایران است».
ما امضا کنندگان زیر، کشیشان مسیحی، با حضور خود در گردهمایی امروز، با برادران و خواهران ایرانی خود اعلام همبستگی می کنیم، و از منشور 10 ماده یی مریم رجوی و از  شورای ملی مقاومت ایران حمایت می کنیم  و آنها را ترغیب می کنیم که به پایداری خود ادامه دهند.
عدالت اجتماعی، حقوق بشر، و صلح در ایران از موارد نگرانی ماست. ما با صحبت کردن با افراد مختلف جامعه،  آموزش، نامه نویسی،ایمیل، تلفن زدن، و هرکار ممکن دیگری در جهت آگاهی رسانی در مورد حقوق بشر و دموکراسی در ایران و حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران، و 2900 تن از اعضای آن که در حال حاضر در کمپی به سر می برند که مانند زندان است و از قضا کمپ لیبرتی هم خوانده می شود، اقدام می کنیم.
ما به موارد ذیل فراخوان میدهیم:
1-    رسیدگی به نقض حقوق بشر در ایران باید قسمتی از به اصطلاح مذاکرات اتمی با رژیم ایران باشد.
2-    حفاظت از ساکنان کمپ لیبرتی، که تقریبا 1000 تن از آنان زن هستند.
3-    محکومیت حمله اول سپتامبر سال 2013 به اشرف، و قتل 52 تن از ساکنان آن، شامل 6 زن و دفن مخفیانه اجساد آنان، و محکومیت گروگانگیری 7 تن از آنان، شامل 6 زن که در محل نامعینی نگهداری می شوند.
4-    محکومیت شدید دفن مخفیانه اجساد 52 تن شهید اشرفی که دولت عراق با قساوت تمام با نادیده گرفتن اندوه خانواده ها و اقوام شهدا بر خلاف موازین هر مذهب و مرام و اخلاقی دست به این کار زده است.
5-    حمایت از لایحه 3707 کنگره، که از ایالات متحده آمریکا می خواهد تا از جابجایی ساکنان اشرف حمایت کند و به جابجایی ساکنان به کشوری که تمایل دارند از جمله کشور آمریکا همانطور که از ابتدا به آنها قول داده بود. کمک کند.
6-    محکومیت بسته شدن کلیساها در ایران و زندانی کردن کشیشهای مسیحی، و تبعیض مذهبی در ایران. ما از دولت آمریکا می خواهیم که برای آزادی کشیش سعید عابدینی و دیگر افراد همفکر او و زندانیان مخالف، توسط رژیم ایران مصرانه اقدام کند.
7-    از مقامات کنونی و مقامات پیشین دولت آمریکا برای حمایت از تغییر دموکراتیک در ایران و حمایتشان از ساکنان کمپ لیبرتی تشکر می کنیم.
ما همگی برادر و خواهر هستیم. این پایان فراخوان برای اقدام بود. ولی من می خواهم شخصاً نکته یی را اضافه کنم:
ما همگی برادر و خواهر هستیم، و نسبت به یکدیگر و جان یکدیگر مسئول هستیم.
من در همبستگی با شما تلاش می کنم و به این مسیر ادامه می دهم. این هدف و آرمان من نیز هست. من در کنار ساکنان زندانی در کمپ لیبرتی به این مسیر ادامه می دهم و تلاش می کنم، با تمامی کسانی که در هرجای دنیا برای آزادی و دموکراسی و تغییر در ایران فعالیت می کنند، اعلام همبستگی می کنم و برایشان تلاش می کنم.
و در کمال شرمندگی و فروتنی اعلام میکنم، به عنوان یک کشیش، یک روحانی مسیحی، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران هستم، من یک اشرفی هستم.
متشکرم
خدا نگهدار همگی شما باشد.
خیلی متشکرم