در خواب می روئید
درخت با تاجی از سپیده.
و من از پشت شمشادها
سواری را دیدم
با اسبی از غبار و شالی از مهتاب.
صدای خروسی سحرخیز
آغاز آواز قناری شاد بود
و دشت در روز بکر تابستانی
شسته می شد
با باران طلای ناب.
جوان ترین جوانه ها
با مغزی از کلافه های نور
و نبض جهندة درخت سبز کودکی
پر از رؤیای روشن صبح بود
22اریبهشت93