روزی که به شیـخ دست یاری دادم
آگـه نَـبُـدَم کـه او بُــوَد صـیّـادم
من اهل خدا بودم و دیدم آن شیـخ
با تیشه ی دین ز جا کَنـَد بنیادم
این شیخ سیه کار سراپا نیرنگ
ــ با خلق جهان هماره دارد سر جنگ ــ
آن کار دگر کند به پَستوی ریا
کوبد به عیان ساغر می بر سر سنگ
ای اَهرمَـن زمانه! نفرین به توباد
نفرین به تو و به رسم و آیین توباد
نابود ز سرزمین دلخسته ی من
نقشَ تو و یادگار چرکین تو باد