کابوس نظام از خطر سرنگونی - اعلام خطر در باره زهر مرگبار مذاکرات اتمی

پاسدار سعید قاسمی: به فاصله‌ سه روز بعد از اینکه قطعنامه (598) را پذیرفتی اتفاقی بدتر از روز۳۱ شهریور ۵۹ اتفاق افتاد در منطقه‌ی قصر شیرین آن داستان مجاهدین اتفاق افتاد امام پیام داد: اینجا نقطه حیاتی است باید متر به متر جنگید در شرایطی که روح‌الله پیوسته صحبت‌های آتشین دارد که همه چیز را باید پای کار جنگ بیاورید مع‌الوصف باوراندید به امام که بایستی قطعنامه امضا بشود بازی برد-برد نداریم این اصطلاحات لجنی است که به خوردمان می‌دهن این مسیر که دارد جلو می‌رود از همان اولش اشتباه بوده و الان هم اشتباه است و خواهد بود اگر حرف آقا در این قصه درست در نیاید که به این مذاکرات خوشبین نیستم، بایستی با ولی خداحافظی کرد.

پاسدار سعید قاسمی سرکردة چماقداران خامنه‌ای طی نمایشی تحت عنوان «خط قرمز، نه به صنعت هسته‌یی دکوری» در جمعی از سرکردگان سپاه و اعضای مجلس ارتجاع، ضمن ابراز وحشت از تکرار سناریوی زهر آتش‌بس در سال 67 در مذاکرات اتمی، خطر چشم‌انداز سرنگونی را به همة باندهای نظام، گوشزد کرد و عمق طلسم‌شکستگی ولی فقیه ارتجاع را به نمایش گذاشت.به بخش‌هایی از اظهارات پاسدار قاسمی که کلیپ آن در اینترنت منتشر شده، توجه فرمایید:

«چرا باید نگران باشیم و چرا نباید دل‌آرام باشیم؟ و ما این دلواپسی را از کجا گرفتیم؟ یک استرس و اضطراب درونی است یا این که اتفاقاتی که افتاده یک سابقه‌ی تاریخی هم دارد؟ که اگر آن را درست برای بچه‌های خودمان ....بازخوانی می‌کردیم؛ شاید حتی امروزه به تعبیر آقایان تابوی مذاکره شکسته نمی‌شد که اینقدر دلواپس باشیم..........

اما این دلواپسی برای بچه‌های جنگ و در اواخر جنگ معنای دیگری دارد. در صحنه‌ی میدانی یکی دو سال آخر جنگ، اتفاقاتی افتاد که بی شباهت به این دلواپسی و کلافگی شما در این قضیه نیست....اینگونه بود که در یک سال آخر جنگ، ماهی دو تا اتفاق می‌افتاد و بخشی از زمین‌هایی را که با خون گرفته بودیم، از دست می‌دادیم. یعنی صبح که از خواب بیدار می‌شدیم می‌گفتند حاج آقا خبر داری؟ نه، چه شده؟ سومار را گرفتند. ا! مبارک است انشالله.آقا خبر داری؟ چه شده؟مهران را گرفتند........

......بعد از گذشت ۷ سال از جنگ، یک دفعه داری خُرد خُرد زمین‌ها را از دست می‌دهی و اسیر می‌گیرند و غنیمت می‌گیرند و افتضاحی است جبهه. امام تواین مقطع همه را فرا‌میخوانند و فرمان می‌دهند، همه چیز باید به استخدام جنگ دربیاید. شد؟! نشد... سیاسیون به گونه‌ای دنبال این نبودند و در ذهن‌شان این بود که اصلاً استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر اشتباه است. نظامیون بریدند و فرمانده‌شان استعفا داد و بعد از استعفا که امام نپذیرفت..... تلاش همه دولتمردان این بود که به امام بباورانند که کفگیر ته دیگ خورده است و دیگر نمی‌شود. این در شرایطی است که روح‌الله پیوسته صحبت‌های آتشین دارد که همه چیز را باید پای کار بیاورید....

مع‌الوصف باوراندید به امام که بایستی قطعنامه امضا بشود. این را دارم می‌گویم برای اینکه در مقطعی که قطعنامه پذیرفته شد همه‌ی این بزرگان بودند. از حضرت امام خامنه‌ای تا آقایان ریز و درشت بودند. بودند و ۵۹۸ که جام زهر بود نه احلی من العسل، اتفاق افتاد. این را برای این می‌گویم که یعنی زبانم لال می‌شود که شما هم باشید و آقا هم باشد و تنها باشد، اما با همین فیلم‌ها و برنامه‌ها، یک بار دیگر هم می‌شود [شبیه قطعنامه امضا شود]. وقتی خواص به حرف ولی گوش ندهند. و عوام هم گیج و کلافه باشند می‌شود که یکدفعه فتنه ۸۸ رخ بدهد که ۸ ماه کف زمین باشیم و خواص گیج و کلافه نتوانند ما را هدایت کنند. خب آقا از همان اول می‌آمد جمع می‌کرد. به شما می‌گفت چرا ایستادید تا نُه دی. همین امروز این حرمت‌ها دارد شکسته می‌شود، فردا باید بریزید و کار را تمام کنید. اما نه! یک چنین حکمی ندادند. ایشان ولی است. باید تو برسی به اینکه این اتفاق از اصل نباید بیافتد. حضرت آقا که قبل از این بارها و بارها تأکید کرده‌اند. هزاران مرتبه سخنرانی دارند که نباید با آمریکا سر یک میز بنشینیم. من متأسفم که امروز سر این تیپ مسائل داریم صحبت می‌کنیم.

آقای صالحی را به عنوان رئیس انرژی اتمی می‌آورند در تلویزیون و ازشان می‌پرسند -شما که خیلی انگلیسی‌تان خوب است- این واژه که مفهوم‌ش این است. می‌گوید من نمی‌دانم شاید در ترجمه‌اش اشتباه شده باشد. جلوی هفتاد میلیون این برنامه دارد پخش می‌شود و خودشان نمی‌دانند چه چیزی را امضا کرده‌اند. دل نگران نباشیم؟

این بدن‌های سوراخ سوراخ شده، یک خاطره‌ی بد در ذهن من دارد. پسرم! دخترم! مصادف با ۲۹ تیرماه اتفاقی افتاد که در طول این بیست و پنج سال گذشته برایت تکرارش نمی‌کنند، و آن واقعه ۵۹۸ است و اتفاقات سهمگینی که چند روز بعدش به این نظام رفت را برایت گوشزد نمی‌کنند. جیگر نمی‌کنند پیام قطعنامه را بخوانند. برای اینکه اگر این را آویزان گوشت بکنی، هرگز اسیر این بازی‌ها نخواهی شد. شد ۵۹۸ و جام زهر پذیرفته شد. یعنی آتش بس شد و باید سلاح‌ها را زمین بگذاری تا سازمان مللی‌ها بیایند و خط تماس را تحویل بگیرند و غرامت تعیین کنند........ به فاصله‌ی سه روز بعد از اینکه قطعنامه را پذیرفتی ........اتفاقی بدتر از روز۳۱ شهریور ۵۹ اتفاق افتاد........

در منطقه‌ی قصر شیرین آن داستان منافقین اتفاق افتاد..........

.....و وقتی این هجمه شد امام یک پیام سه خطی دادند و برایمان خوانند، که این را هم نمی‌گویند برایت. در ذاکره‌ی هیچ کدام‌مان این پیام سه خطی نیست: «بسم الله الرحمن الرحیم. اینجا نقطه‌‌ی حیاتی کفر و اسلام است. یعنی نقطه‌ی شکست و پیروزی اسلام یا کفر. باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست. اینجا لحظه‌ای است که یا موجب می‌شود سپاه دوباره در کشور حیات پیدا کند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده‌ای بشود. والسلام علیکم. روح‌الله الموسوی خمینی».

در همین شرایط می‌بینی در جبهه نیروها با همان لباس‌های ساده آمده بودند و با تفنگ بادی و با ماشین شخصی، با بیل و کلنگ ریختند در جبهه و قضیه را جمع کردند. نه مثل آقای حاج آقا خاطره، که گفته بود ما یک طرح استراتژیک در چارزبر داشتیم که اینجا گلوگاه دشمن را بگیریم.....

اما دوستان! در چنین شرایطی که امام می‌گفت: «نگویید جنگ جنگ تا پیروزی، بگویید جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»، این اتفاق افتاد و قطعنامه پذیرفته شد..........

کسانی که برای «جک استراو»ها فرش قرمز پهن می‌کنند باید امروز دومرتبه جک استراو را دعوت کنند. دیدار جک استراو با خانواده‌ی شهدای هسته‌ای یکی از مسخره‌ترین چیزهایی است که امسال شنیدیم و دیدیم......

دوستان! خط دلواپسی، دلواپسی از دشمن نیست. دشمن که دشمن است. خط دلواپسی، دلواپسی از خواص کلافه‌ای است که نه در فتنه ۷۸ و نه در ۸۸ و نه بعد از آن نمی‌توانند قصه را هدایت کنند. من بیش از سر بریدن‌های داعشی‌ها از این ناراحت شدم که به دعوت رئییس جمهور -همه کاندیداهای ریاست جمهوری از کندترین‌شان تا تندترین‌شان- آمده بودند و با هم عکس گرفتند. عکسی که بالایش نوشته بود ما همه با هم هستیم و احتمالاً زیرش هم نوشته بود، نترسید، نترسید!........

در این یک سال در هیچ کدام از خطوط‌تان موفق نبودید. به خصوص اینکه این تابویی که شکستید داستانی است که تمام حیثیت و عزت ما با هر خنده‌ای که پشت این میزها نشان می‌دهید، می‌‌رود. خدا می‌داند که هر وقت در جمع خانواده‌ی شهدا هستیم و این خنده‌ها زده می‌شود همه سرها را می‌اندا‌زند پایین............

کل این نشست‌ها دلواپسی دارد. اگر حرف آقا در این قصه درست درنیاید که به این مذاکرات خوشبین نیستم، بایستی با ولی خداحافظی کرد. ولی‌ای که سید حسن نصرالله پیش‌ش می‌آید و می‌گوید قصه‌ی سوریه تمام شده است و اسد رفتنی است. حضرت آقا بهشان می‌گوید بروید و سفت و محکم پای این قصه بایستید و این قضیه که اسد برود، اتفاق نخواهد افتاد.... امثال این قصه‌ها هست که اگر ولی، ولی است نباید بروید پشت صحنه بگویید، درست است که آقا گفتند ولی ما هم به هرحال حرفی داریم و تحت لوای فرمایشات حضرت آقا کار خودتان را ‌کنید. باید دلواپس و نگران باشیم.........

بازی برد-برد نداریم اصلاً. اصطلاحات لجنی است که به خوردمان می‌دهند و با این کلمات بچه‌هایمان را گول می‌زنند. در این بازی قطعاً یک طرف برنده است و یک طرف دیگر که همیشه تنها بوده است و مددی نداشته الا خدا، بازنده این قصه خواهد بود.........

معتقدم در مباحث سیاسی باید پشت آقا رفت. اما اگر ادعا می‌کنی سربازی، دیوانگی است که سرباز پشت فرمانده برود. سرباز باید صد کیلومتر جلوتر و در خط باشد و کشته بشود و سکاندار باید در مکان امن باشد. نه اینکه من و شما انتظار داریم فرمانده هم دیده‌بانی کند و هم کار اطلاعات عملیات را انجام بدهد و هم شناسایی کند و هم خاکریز بزند. چه توقعی دارید دیگر؟ ما برای چه چیزی گوش به فرمانیم؟ به قول دوستان باید این شعار را داد که: ای رهبر آماده، آزاده‌ایم آزاده. از هفت دولت آزادیم. تو آماده باش رهبر جان

سایت حکومتی همایش خط سرخ 25 تیر 93