شعر زیر که در شماره 45 سی تیر ماه 1365 در نشریه « ایران آزاد »
بچاپ رسید و من هنوز افتخار پیوستن به مقاومت را نداشتم ، بیاد آن
سترگ قهرمان ملی ایران، به نظر خوانندگان عزیز می رسانم.
هموار کنید بار دگر، راه مصدق
ای باد غریب خانه بردوش
اینجا گذری، مکن فراموش
ما خود همه آشنای دردیم
توفان بلا و گنج رنجیم
تو خانه به دوش و درگذاری
از عشق وطن خبر نداری
سیّاح و قلندر و غریبی
بیگانه ز خویش وهر حبیبی
افتان و وَزان به کوی وبرزن
ره برده بسی به بام و روزن
از حال کسان ترا خبر چیست؟
کز رسم وفا ترا نشان نیست
در دشت و دمن به پیش تازی
هر جا که رسی، پریش سازی
گه جلوهٌ عشق و چون نسیمی
دمساز بهار و چون ندیمی
گه سیلاب هوای خانه برکن
در خون و لهیب و زَجّه ، مَسکن
گه تابش عشق، همچو خورشید
گل ها به کـَفـَت، چو جام جمشید
گه زوزه کشان و خشم آهنگ
سنگی بَر سنگ در کـَفـَت جنگ
گاهی به چمن، برقص با ناز
با مرغ سحر شده همآواز
وقتی دگرت به چنگ و دندان
پرپر بکنی، گل های خندان
اما تو ز ما خبر نداری
کز نقش وطن اثر نداری
ما را همه شب ، وطن بیاد است
امید ظفر، بسی زیاد است
ما بستهٌ هر وجب ز خاکیم
چون کاوه، هماورد ضحاکیم
*
ای باد چو بگذری ز ایران
پیغام رسان، جانب ما جمله دلیران
کای اهل وطن کار به همّت بکشانید
این دیو جماران ، به ذلت بنشانید
آزاد کنید ملک وطن از ستم و زور
این فتنهٌ دوران سیه را بکنید گور
هموار کنید بار دگر، راه مصدق
آوازه شوید خلق جهان را و مشّوق
27 تیرماه 1365