میشل سر فیلسوف معاصر، هرچند در فرانسه بسیار سرشناس است، اما، برای فارسی زبانان کمتر آشنا است. او از زمرة فیلسوفان آرمانخواهی است که با ارزشها و معیارهای خاص خود به ارزیابی مسائل عام بشری می پردازد و در این زمینه تألیفات متعددی، از قبیل «قرارداد طبیعی»،«افسانه فرشته ها»، «آدم شدن»، «شر اخص» و «جنگ جهانی» و... دارد. از آنجا که وی یک فیلسوف است در اغلب آثار خود نمی خواهد چیزی را اثبات کند. زیرا اثبات هرچیز راه به علم می برد. بلکه او سعی دارد تا مانند فلاسفه آرمانگرای دیگر خواننده خود را «قانع» کند. این قانع کردن است که راه به سیاست و تبلیغ می برد.
میشل سر در این کتاب کوچک، اما پر محتوا، به ارزیابی بحرانی که سراسر زندگانی انسانها و جهان معاصر را فراگرفته می پردازد. او برداشت خاص خود را از «بحران» دارد، و توضیح می دهد که بحران (crise) ریشه ای یونانی از واژه «کرینو» دارد که به معنای قضاوت کردن است. یعنی در هر بحران یک قضاوت نهفته است. بحران به این معنا راه به یک تصمیم گیری می برد. وی معتقد است که بحرانها نهایتا انسانها را به یک دو راهی می رسانند که در یک نقطه باید انتخاب کنند.
میشل سر خود را در جهانی می یابد مملو از بحرانهای مختلف. بحرانهایی که الزاما انتخابهای جدید را طلب می کنند. نویسنده در آغاز کتاب خود توضیح می دهد که یک زمین لرزه ممکن است فقط یک چین روی زمین بیندازد؛ و یا حتی ممکن است براثر زمین لرزه های پیاپی، گسلهایی بزرگ نظیر آنچه که در ایسلند شاهدش هستیم به وجود آید؛ اما اگر به صورت عمیق تری به این گسلها نگاه کنیم درمی یابیم که شکافهای عظیمی در لایه های زیرین زمین وجود دارد که قابل رؤیت نیستند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که در مسائل اجتماعی نیز بحران مالی و بورسی جهان امروز افشاگر و پنهان کننده گسست هایی هست که «از نظر زمانی از تمام طول تاریخ فراتر می روند».
اما نکته مهم در اندیشه میشل سر این است که این وضعیتهای بحرانی جدیدرا به دور از تکرار می داند. از نظر او بحرانهای جهان معاصر راه به تصمیم گیری هایی می برند برای ساختن یک دنیای جدید با ارزش های جدید و متفاوت با گذشته. وی توضیح می دهد که: «درمان شدن حالت جدیدی را نشان می دهد که با هزینه جدید، برای ارگانیسم پیدا شده است. بحران، بدن را یا به سمت مرگ می راند یا به سوی حالت تازه ای که بدن به اختراع آن واداشته می شود». از این نقطه به بعد میشل سر به نقش انسانها در ساختن دنیای جدیدشان می رسد و سؤال می کند: «بحران می تواند یک زندگی جدید اختراع کند! آیا ما نمی توانیم؟» پس باید به جستجوی راه های جدیدی پرداخت. راههایی که البته ناشناخته هستند و «به هرحال هیچ چیز هیجان انگیزتر از این راهجویی نیست» در ادامة بحث میشل سر با شادمانی از نقش سازنده انسانها برای مداخله در سرنوشت خود سخن می گوید و می نویسد: «دلم می خواهد انشاها، ترانه ها، شعرها، هزاران متن پر حرارت بنویسم تا همه زنان و همة مردان را برای مداخله کردن، در وقت و بیوقت، در همة امور عمومی، چه مربوط به خودشان باشد و چه مربوط به خودشان نباشد تشویق کنم».
در صفحات بعدی کتاب میشل سر به طور مشخص تری به بررسی مهمترین بحرانها می پردازد و از میان آنها به بحرانهای مربوط به «کشاورزی» «حمل و نقل»، «سلامتی»، «جمعیت»، «رابطه ها» و «منازعات» اشاره می کند. اما فراتر از همة این مقولات بحرانی فراگیرتر تمامی زندگی ما را پوشانده است. میشل سر تأکید می کند که «به جای حرف زدن فقط از فاجعه مالی» «بهتر آن است که به این تجربه روشن و کلی گردن بگذاریم که مجموعه نهادهایمان اینک در بحرانی قرار گرفته اند که از حد تاریخ عادی بسیار فراتر می رود». وی خواننده کتاب خود را در برابر این پرسش قرار می دهد که «حالا به من بگویید چه چیز در بحران نیست؟».
در نبردی که برای عبور از بحران جریان دارد میشل سر به انتقاد از هگل می پردازد و می گوید در جدال «خدایگان و برده»، هگل طرف پیروزمند را برده می نامد در حالی که: «فیلسوف کناره گرفته از دنیا فراموش می کند که بگوید این مبارزه در کجا جریان دارد؟ در میدان «اعتصاب»، در فضای کم درخت وسط یک جنگل، روی یک رینگ سومو؟» میشل سر اضافه می کند که «بازی دو طرفه که توده ها را به هیجان می آورد و تنها انسانها را در مقابل هم قرار می دهد ـ خدایگان در برابر برده، چپ در برابر راست، جمهوریخواهان در برابر دموکراتها، فلان ایدئولوژی در برابر فلان ایدئولوژی دیگر، سبزها در برابر آبی ها.... به محض دخالت طرف سوم تا حدی از بین می رود. و چه طرف سومی! خود جهان. این جا، شن روان، فردا شرایط اقلیمی. آب و هوا، آتش، زمین، گیاهان، و جانوران، مجموعة انواع زنده که کمی دورتر به آن بیوژه نام داده ام». از این نقطه میشل سر به تئوری جدیدی می رسد: «پایان بازی دو طرفه، آغاز بازی سه طرفه. این، وضع کلی عصر حاضر است».
میشل سر توضیح می دهد مثلث «علوم، جامعه، بیوژه» یک بازی سه طرفه واقعی و نو: دو طرف انسانی و اغلب درگیر با هم، به علاوه آن یکی که ما را هم می فهمد. اینها هستند آن سه رابطه و نه فقط یک رابطه؛ این است یک سطح سه گوشه و نه یک خط واحد». این فیلسوف انسانگرا در ادامه تئوری خود به «اخلاق»ی جدید دست می یابد وی تاکید می کند که در جهان عبور کرده از بحران، دیگران جهنم ما نخواهند بود. بلکه: «آن دیگری، گاه برادرمان، آن که به زبان دیگری حرف می زند یا با آداب و رسوم دیگری زندگی می کند، مردم شناسی و علوم انسانی ـ در این مورد واقعا انسانی ـ اندک اندک به ماد یاد دادند که اسکیمو یا بومی، بیشتر شبیه ماست تا متفاوت از ما. از این هم بیشتر، این تفاوت حتی باعث غنای ما می شود».