م سروش: «به قدقامت عشق نیّت کردند»


چونان رودهایی که از دل چشمه های خروشان
سراسیمه و بی محابا
صحراهای عطش زده را در می نورند
تا همنشین دشتهای معطر گل سرخ شوند
یا همچون ستارگان شب سوزی که
در قلب شب فرو می نشینند
تا سپیده و سحر بردمد
و جهان در روشنایی شگفت انگیز صبح
بر آفتاب تکبیر زند،
از صحراهای تفتیدهگذشتند
و بر شب تیره و تار
با خون گرم و جوشان خویش
شعله کشیدند

دمادم و هنگامه سحر، به قدقامت عشق
نیّت کردند
و از گلدسته های سرفراز مقاومت و ایستادگی
از فراز بالا بلندترین قلّه های سر به فلک کشیده
بر خاک بوسه زدند
و شهادت دادند که حرمت آزادی را
به بهای جان شیرین و گرانبهای خویش
پاس داشته اند

ای آرمیده سرافراز در دل خاکهای ناشناس
ای فراتر از ستاره و ماه و خورشید
ای بیکرانه تر از تمامی کهکشانها
سوگند!
به ابر، باران و به چشمه های خروشان
آندم که می آید و می بارد و از دل خاک برمی جوشد
و آنگاه که باغ را به گل سرخ
و یاس و نسترن و شقایق و لاله های آتشین
زینت می دهد،
مرگ ناچیزتر از آن است
که قامت های سرو گونه تان را
حتی در دل خاک
مسخّر عظمت خویش گرداند
بر مرگ و نیستی و فنا
جانانه و بی محابا
چونان صاعقه تاختید
در آن لحظه عطشناک پر تپش
 که در معامله بین «بودن» و «ماندن»
«بودن» را تکبیر زدید
و به تبهکارترین شیطان مجسّم
فرو رفته در لباس دین
در کمال بینش و آگاهی
«نه» گفتید
و بر طنابهای رقصان، صف در صف
بوسه پیوستن به «ابدیّت»نشاندید

سلام سپیده وسحر بر شمایان باد
که هر بامداد در قامت خورشیدی درخشان
بر خاک به خون تپیده طلوع می کنید
و شباهنگام در کسوت اختران شب سوز
بشارت طلوع صبح می دهید «الَیسَ الصّبحُ بقریب»؟
نوشتان باد مرگی سرخ و سرافراز
که به زندگی و زندگان
طعنه می زند.