در کتاب اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، که توسط وزارت خارجه رژیم منتشر شده ، تصریح میشود: ”تنها مرزی که اسلام میشناسد، مرز عقیدتی است و سایر مرزها (ازجمله مرزهای جغرافیایی) مطرود و محکوم است”. ... لاریجانی، یکی از نزدیکان رفسنجانی، تصریح میکند: ”ولایت فقیه ...مسئول جهان اسلام است… و یکی از هدفهای آن توسعه میباشد…”»
خانم رجوی در همین سخنرانی افزود جریانهای بنیادگرا قبل از حکومت آخوندها در ایران «چیزی جز فرقههای بستهٌ مذهبی نبودند. استقرار یک حکومت اسلامی در تهران آنها را به یک جنبش سیاسی ـ اجتماعی و بهمثابه تهدیدی برای صلح و دموکراسی و آرامش تبدیل کرد».
از سال 1370 مقاومت ایران نسبت به بنیاد گرایی اسلامی به مثابه تهدید جدید جهانی هشدار داده و تاکید میکرد این پدیده شوم که کانون آن در تهران تحت حاکمیت ملایان است راز بقای خود را در” بسط” و گسترش می بیند و در صدد است جهان عرب و اسلام چه سنی و چه شیعه را به زیر مهمیز بکشد و اگر با این تهدید در کانون و مرکز آن یعنی در ایران مقابله نشود منطقه و جهان را با جنگ و خونریزی مواجه می کند. بخصوص که ظرفیت های ویژه سیاسی، فرهنگی و انسانی و اقتصادی ایران که در طول 13 قرن بیشترین نقش را در شکل گیری فرهنگ و تاریخ اسلامی ایفا کرده است از سوی رژیم ایران بکار گرفته شد تا این پدیده شوم را در سراسر جهان اسلام گسترش دهد.
در مقدمه کتاب بنیادگرایی اسلامی تهدید جدید جهانی که در بهمن 1371 نوشته شده آمده است «در این مرحله تاریخی منطقه ما با دو گزینه روبرو است: پذیرش خمینیسم و یا تعهد به دموکراسی و مدرنیسم. بدون رویارویی مستقیم با بنیادگرایی، که قلبش در تهران می تپد و بازوانش از مغرب عربی تا اندونزی و مالزی گسترش دارد، استقرار دمکراسی در این بخش از جهان غیر قابل تصور است. ارتجاع مذهبی یک اتحاد در سراسر جهان اسلام شکل داده است. لازمه چالش آن شکل گیری یک جبهه متحد، از همه کشورها، احزاب و نیروهایی است که برای آنها صلح و تفاهم بین المللی، دموکراسی، و حقوق بشر اصول تردید ناپذیر است. مجاهدین متعهد به این جبهه ضد بنیادگرایی هستند».
خانم رجوی در سخنرانی خود در اسلو با تاکید کرد بر اینکه روابط سیاسی و اقتصادی گسترده با این رژیم بیشترین امکانات را برای گسترش فعالیتهای تروریستی و بنیادگرایانهٌ آن ایجاد میکند روی سه نکته کلیدی در راه حل پدیده بنیادگرایی دست گذاشت
اولاـ این رژیم متعلق به قرون وسطی است. قاطعیت تنها زبانی است که میفهمد و مماشات با آن محکوم به شکست است.
ثانیاـ یکسان کردن حساب رژیم خمینی و اسلام اشتباه استراتژیک و خطرناکی است که فقط ملایان از آن سود میبرند.
ثالثا- حمایت و شناسایی مقاومت ایران که در کانون آن یک جنبش مسلمان دموکراتیک قرار دارد، تنها راهی است که ملایان نتوانند مخالفت و مبارزه با بنیادگرایی را بهدشمنی با اسلام تعبیر کنند و از آن سوءاستفاده نمایند.
این ها از صدها سخنرانی و مقاله و مصاحبه است که مجاهدین در باره بنیادگرایی در دهه 70 داشته اند. قبل از آن نیز در دهه 60 مقاومت ایران بارها با جزییات و با استناد به مدارک و گزارشهای درونی سپاه پاسداران فاش کرده بودند که هدف خمینی از جنگ ایران و عراق گسترش دیکتاتوری دینی در سراسر خاورمیانه است.
اما متاسفانه اصحاب مماشات که منافع کوتاه مدت شان ایجاب می کرد روابط دوستانه ای با رژیم ایران ایجاد کنند و یا حداقل از تشدید تضاد با آن بپرهیزند، بر این پدیده شوم چشم بستند و تلاش کردند آنرا ناچیز جلوه دهند. وقتی کتاب ”بنیادگرایی اسلامی” در امریکا منتشر شد، برخی از صاحبان قدرت که قادر نبودند اصل موضوع را رد کنند، برای توجیه موضع استمالت جویانه خودشان، ما را به مبالغه گویی متهم می کردند. سفیر پولیترو معاون وقت وزیر امور خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک و یکی از دیپلماتهای کهنه کار آن زمان آمریکا در منطقه در مصاحبه ای در سال 1995 ایده همکاری و دیالوگ با برخی از بنیادگرایان مدره را تبلیغ میکرد.
هر چند تراژدی 11 سپتامبر تا اندازه ای توجهات را به بنیادگرایی اسلامی و خطرات آن جلب کرد اما باز هم سیاست مماشات و البته تردستی ملایان حاکم بر ایران در فریب دادن جامعه جهانی، باعث شد که کانون اصلی بنیاد گرایی نه تنها در امان بماند بلکه به برنده جنگهای افغانستان و عراق (سالهای 2001 و2003) تبدیل شود
ترفند رذیلانه و فریبکارانه آخوندهای حاکم بر ایران برای تمایز قائل شدن بین بنیادگرایی شیعه و سنی و جنگ فاجعه بار عراق که هنوز جهان از آثار آن رنج می برد، قلب و مغز بنیادگرایی اسلامی را در تهران دست نخورده نگاه داشت تا بتواند به سرکوب مردم و مقاومت ایران و به ماموریت خبیثانه اش در گسترش بنیادگرایی و نابود کردن صلح و آرامش ادامه دهد. علاوه بر این در جریان این دو جنگ و عواقب آن، این رژیم سه امتیاز استراتژیک نیز از غرب دریافت کرد. اولا- برهم خوردن تعادل قوا در منطقه به نفع رژیم با انهدام دولت عراق و اجازه دادن به این رژیم برای بسط سلطه خود در عراق، ثانیا- سرکوب مجاهدین، اپوزیسیون سازمان یافته این رژیم با بمباران و برچسب تروریسم و ... و ثالثا فرصت دادن به رژیم برای پیشبرد پروژه تسلیحات اتمی.
حالا بار دیگر جهان در ابعاد وسیعتر در معرض تاخت و تاز و توحش بنیادگرایان و تروریسم برخاسته از آن قرار گرفته است . داعش از یک سو و رژیم ایران و شبه نظامیان جنایتکارش از سوی دیگر در منطقه به قتل و جنایت و آدمکشی و جنایات ضد انسانی نظیر سربریدن و سنگسار و قطع اعضای بدن و صدور احکام ارتداد و اعدام و کوچ دادن و بی خانمانسازی به دلایل مذهبی مشغولند.
این افعی وحشی در مقابل چشم غرب توسط رژیم ایران پرورانده شده است. رضا دادن به سلطه رژیم ایران و مالکی نخست وزیری دست نشانده اش بر عراق و جنایات وحشیانه آنها علیه مردم این کشور و سکوت و بی عملی در مقابل جنایات فجیع این رژیم در سوریه. داعش محصول مستقیم آنچیزی است که تحت رهبری رژیم ایران در مقابل چشم غرب در سالهای گذشته در عراق و سوریه انجام شده است. در این میان رژیم ایران علاوه بر عراق وسوریه و لبنان، حالا مشغول تکمیل نفوذ و سلطه خود در یمن است و افراد خامنه ای در مجلس آخوندی تصریح میکنند که هم اکنون 3 پایتخت عربی تحت سلطه انقلاب اسلامی است، صنعا چهارمین پایتخت است و بعد از یمن نوبت عربستان سعودی ا ست.
به این ترتیب سئوال اساسی این است که آیا در این مرحله غرب سیاست خود را تصحیح میکند یا اشتباه گذشته را تکرار می کند و باز هم با قائل شدن یک خط تمیز ساختگی، ساده سازانه و منفعت گرایانه بین تروریست های شیعه و سنی، رژیم ایران و باندهای تروریست و وحشی وابسته به آن را در عراق و سوریه و لبنان و یمن در خواهد برد و یا از آنچه که گذشته است درس خواهد گرفت و به قلب مساله که فاشیزم دینی حاکم بر ایران است خواهد پرداخت و ضرورت اکید ومبرم خلع ید از رژیم ایران در عراق و سوریه و دیگر کشورهای منطقه را درخواهد یافت.
اما مستقل از اشتباهات آمریکا و غرب در منطقه ما و بخصوص در باره ایران که از زمان دکتر مصدق ادامه دارد، چرخ تحولات به سمت جلو در حرکت است. بخصوص که رژیم ایران در موقعیت بسیار ضعیفتری نسبت به 10سال پیش قرار دارد. با برکناری مالکی یک ضربه استراتژیک دریافت کرده که اگر فرصت بازسازی به آن داده نشود می تواند عواقب بسیار خسارت باری برای این رژیم دارد. بن بست اتمی، بحرانهای عمیق درونی، وضع فاجعه بار اقتصادی و نارضایتی گسترده مردمی، شانسهای این رژیم برای بقا را به حداقل رسانده است.
نه داعش و نه شبه نظامیان تروریستی که خود را شیعه می نامند تا این رژیم هست از بین نخواهند رفت. در دوران ما تروریزم بنام اسلام با ملایان ایران به این منطقه آمده است و با آنها نیز از این منطقه خواهد رفت. این رژیم رفتنی است و و کسانی هم که به یمن این رژیم فرصت حیات یافته اند، ناگزیر خواهند رفت. در چنین شرایطی سیاستهای غلط غرب اگر ادامه پیدا کند فقط قیمت رفتن این رژیم و بنیادگرایان و تروریستها را بیشتر میکند و باعث خسارتهای بیشتر مردم منطقه و جهان خواهد شد.