کابوس بی پایان حکومت آخوندی از عملیات فروغ جاویدان

روضه خوانی مرصاد و اذعان به هلاکت فرمانده قرارگاه «نصر رمضان»

واحد پخش خبر صدای جمهوری اسلامی در ساعت 2 بعدازظهر27تیرماه 1367 بدون هیچ مقدمه ای اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفته است.
خبری که بازتاب گسترده‌ای در داخل و خارج از ایران داشت مردم و به‌ویژه رزمندگان و افراد حزب الهی و افراد متدین و تمام کسانی که به نظام و انقلاب اسلامی تعلق خاطر داشتند با انتشار این خبر شگفت‌زده و کاملاً غافلگیر شدند.
اکبرحاجی بابا: قبل از شهادتشون ما میدونستیم شهید میشه، من دو روز قبل از شهادت ایشون از ایشون جدا شدم یعنی درگیریهای مرصاد شروع شده بود توی این منطقه کرمانشاه من که خبر نداشتم من جانشین ایشون بودم تیپ نقده، به من گفت که آقای شمخانی گفته شما بیائید کرمانشاه، گفتم من یه نفری بیام اونجا چیکار کنم چه خبره اول، گفت آره منافقین اومدند تا اسلام‌آباد رو هم گرفتند تو اسلام‌آبادند.
صحنه ای از سخنان مسعود رجوی: اگر به‌زودی نرویم، خیلی دیر خواهد شد، این همان لحظه نادر لحظه کیمیایی و سرنوشت سازیست که اگر اونرو در نیابیم امروز، فردا دیر خواهد شد.
سعید جلال زاده: شرایط شرایط آخر جنگ هیچ موقع شرایط وسط جنگ و اول جنگ نبود، ما به آخر جنگ هر چی نزدیکتر می‌شویم شرایط جنگ بر ما سخت‌تر می‌شد.
اکبرحاجی بابا: من چون منطقه رو توش چند سال کار کرده بودم یعنی با دقت زیادی می‌شناختم مردم و عشایر رو می‌شناختم من رو خواسته بودند که بیایم کمک کنم از مردم و گروههایی که تو منطقه هستند استفاده کنم برای جلوگیری از به هر حال تو درگیری با منافقین
 سعید جلال زاده: یکسری از بچه‌های ما مسئولین قرارگاه، نیروهای قرارگاه اعزام شدند برای کمک به‌عملیات مرصاد، درگیری با منافقین یکسری از ما‌ها هم در واقع هم مسئولیت ستادی داشتیم هم مسئولیت صفی قبول کردیم یعنی آمدیم شدیم فرمانده گردان و محور و اینها
اکبرحاجی بابا: گفتم پس اقلا ده بیست تا از بچه‌ها با من بیایند من تنهایی که رستم نیستم برم کاری بکنم خب باشه من دو تا وانت از همین تویوتاها لندکروزها رو بچه‌ها رو سوار کردم اونها هم 7 - 8 تا تو عقب وانت راه افتادیم کرمانشاه که من اومدم کرمانشاه پادگان عرض شود که بهش می‌گوئیم پادگان امام، پادگان بهمنش بالای کرنده اونجا با منافقین درگیر شدیم دیگه، یکی از بچه‌ها مون شهید شد 6 - 7- 8 نفر زخمی شدند همون موقع یکی از گردانهای ما گردان شهادتی ما داشتیم تو نقده دیدم بچه‌هاش اومدند و اومدند کمک همون تو درگیری رسیدند رسیدند بالا و سلاح ضد زره داشتند و گذاشتند زمین و اونجا بچه‌هایی که رسیدند به ما گفتند سید باقر شهید شد.
 گوینده: سید باقر از جمله افرادی بود که از سال 58 و برای مبارزه با گروهکهای مزدور به مناطق کردنشین رفت و سرنوشت زندگی‌اش با جبهه غرب و شمالغرب گره خورد، آنزمان سید نوجوانی 16ساله بود که در گزینش سپاه در یکی از مساجد محله دولاب تهران فعالیت داشت و افرادی مثل شهید حسن باقری گزینش شده سید باقر بودند.
  ... مطلب قبل از این قضیه حمله عراق، مسأله ضدانقلاب بود که واقعاً استان کرمانشاه را بخطر انداخته بود.
حمید کمالی: یکسری از بچه‌های ما مسئولین قرارگاه، نیروهای قرارگاه اعزام شدند برای کمک برای عملیات مرصاد، درگیری با منافقین، یکسری از ما‌ها هم در واقع هم مسئولیت ستادی داشتیم هم مسئولیت صفی قبول کردیم یعنی آمدیم شدیم فرمانده گردان و محور و اینها، به بنده حقیر هم آقا سیدی یکی از محورها را در واقع دادند.   
 وضعیت خطی که در اونجا داشتیم یک مقدار مشکل داشت چون احتمال هجوم هم بود و اینها گفتیم شما باشید اینطرف منطقه رو اداره کنید و اینها نمی‌شه، ایشون حتی یادمه اگر اشتباه نکنم استخاره هم کردند بعد که استخاره کرد نگفت دیگه خوب آمد یا بد آمد، و بعد گفت نه من خودم باید برم   
اتفاقی هم بود، اومده بودند که بالاخره عملیات بکنند این فشار عملیاتی باعث میشه که جمهوری اسلامی درگیر بشه هم تو جنوب هم تو شمالغرب تا اینها راحت برند تهران تمام بحثها این بود. لذا اونجا اون عملیات رو کردند چند تا عملیات کردند که اون یکی‌اش بود  
ماشین همینجور که داشت از جاده اومده بود پائین به‌محض این‌که رسیده بود اینها بهش تیراندازی کرده بودند
ما رسیدیم سید باقر تنها چیزی که ازش برداشته بودند کلت کمری‌اش بود که از تو قلافش برداشته بودند یعنی دیگه فرصت کار دیگه ای نکرده بودند دست سید باقر و حسین محمدی پور بسته بود بعد رگبار زده بودند تو اندامشون.
رسیدیم بالا سرشون من ابتدا به ساکن رسیدم بالا سر شهید حسین محمدی خونش روی زمین گرم بود   
خون هنوز گرم بود یعنی ما که رسیدیم صدای تیر رو هم می‌شنیدیم و ما هم تیراندازی می‌کردیم به اونها اونجا مدارکش رو که آقای نیک زاد دست کرد تو جیب سید باقر مدارکش رو در آورد که ببینیم مدارک چیزی بردند دشمن تا چه حدی به حساب تونسته مدارک و اینها رو ببره دیدیم نه الحمدالله مدارک رو اصلاً فرصت نکرده‌اند به عقلشون نرسیده بود وگرنه کاری نداشت مدرک در آوردن، حکم انتصابی که فرمانده وقت کل سپاه ایشون رو به‌عنوان فرمانده قرارگاه نصر رمضان منصوب کرده بود.
تلویزیون رژیم –-9مهر93