گلبانوی ایران بخروش! وقت قیام است
رحمان کریمی
از سینه ی پر سوز وطن ، ناله برآید
چون سرخ گلی کز نفسش ، خونابه برآید
از باغ که افتاده بتاراج خزانی
از خون جوانان گلش ، ژاله برآید
این آتش افروخته بر تارک البرز
خونین دل مام وطن است ، از قله برآید
رفتم که بخوانم همی دفتر ایام
دیدم کز هر ورقش ، خنده برآید
چون حیرت من دید یکی واژه گلگون
گفتا چه تعجب که از خنده ما ، گریه برآید
ایران شده چون کارگه مرگ و تباهی
هر روزه به صنعت ، یکی آلت قتاله برآید
پاسدار فرو مانده بکارش و بسیجی
اینک ز سر عجز ، اسیدپاشان رجاله برآید
ما کارگر خانه ی خلقیم بدین دور زمانه
محسود هزار خشت زن خصم که با ماله برآید
امید من این است که این جمع خروشان
چون خورشید فروزان از همه جا شعله برآید
گلبانوی ایران بخروش ! وقت قیام است
ورنه از دوزخ این دوزخیان صد « ریحانه » برآید
سوم آبانماه 1393