پرچم و بیرق هر مستبدی، زنجیر است
وصل هر حلقه به هم، طرحی از بیداد است
مستبد می داند، حلقه ها تا که به هم متّصلند
فارغ از بیش و کم و از دو جهان آزاد است
دیکتاتور معجونی است، از خودش با زنجیر
آنچنان جور و جُفت، که به او همزاد است
شاه یا سیّد و شیخ، جملگی می دانند
بی وجود زنجیر، نقشه ها بر باد است
مستبد می داند، اگر از هم گسلد زنجیرش
مرگ او در راه است، دل مردم شاد است
زین سبب چاره کارش، به کف زنجیر است
کار او از بُن و بیخ، بر همین بنیاد است
***
تا که از هم گسلیم، غل و زنجیرش را
بهترین چاره درد، خیزش و فریاد است