جلال گنجه ای: عاشورای حسینی با کدام اصول و مبادی؟

عاشورای حسینی با تأثیرهای سترگی که برجای گذاشت, از رویدادهای نادر تاریخی است که طی 14قرن باچنین انبوهی از تألیف و نظریه پردازی مواجه گشته و در عین حال, کمتر به اصول و مبادی واقعی و تاریخی آن توجه شده است.

سوء استفاده از این حماسه توسط دین فروشان موسوم به «علمای شیعه» را همگان می دانیم که این جماعت سوداگر ماتم و گریه, با خارج کردن موضوع از واقعیت تاریخی زمانه و از متن زندگی عینی و حرکت تاریخی مردم و جامعه در آن عصر, تنها به دنبال رونق بخشیدن به سوداگری خود بوده و توجیه حاکمیت خود را می جستند. اما این تمامی فاجعه نیست چرا که اینان توانستند مدارک و متون مهم و صریحی را که حقیقت این حماسه را توضیح می داد, رفته رفته از عرصهٌ اطلاع و آگاهی عامّهٌ مردم و پیروان بیرون کرده و حتی اغلب خواص و نسل آگاه را هم به کم اطلاعی و نادانی نسبت به ماهیت حماسهٌ حسینی بلغزانند.
متأسفانه, دیگر محققان و مورخان جهان اسلام هم, هرچند که در معرض آسیب این «متشیّعه»  نبودند, به دلایل دیگری از ورود جدی به موضوع کناره گرفتند, یعنی به همان دلایل معروفی که برای کناره گرفتن از تحلیل و اتخاذ موضع در هر رویداد و سابقهٌ تاریخی متوسل می شوند, هر رویدادی که تحقیق در آن مستلزم نقادی در عملکرد ناموران تاریخ اسلام باشد. و به خصوص نقادی در رخدادهای منازعات و مخاصمات میان گروه پرشمار صحابهٌ پیامبر(ص) که منازعات و تخاصم های فراوان و گاه خونین آنها با یکدیگر بسی جدی بوده و اجتناب از نقادی آنها, کار تحقیق عمیق در بسیاری از مسائل و رخدادهای تاریخ اسلام را از دستور خارج می کند. و این رسم ناصواب, شامل تحقیق اصیل و علمی در رویداد عاشورای حسینی هم شده است. در این مورد, البته پیداست که هیچ شرافتمندی به خرده گیری از حسین(ع) و حماسهٌ عظیم او رضا نمی دهد. اما از آنجا که پرداختن اصیل و عالمانه به این حماسه, به محکوم شناختن قاتل این شهید بزرگ راه می برد, یعنی محکوم دانستن یک «خلیفهٌ» مسلمین به نام یزید که خلافتش را مدیون تمهیدات پدرش معاویه بود, پدری که از «صحابه» شمرده می شود و برادر یک «ام  المؤمنین» نیز هست.
البته در ایران معاصر, شاهد کوششهای برخی محققان و نویسندگان بودیم که در ارزیابی و تفسیر حماسهٌ عاشورا, از تفسیر رایج فاصله گرفته و گاه با هجوم و هوچیگری شدیدی دست به گریبان شدند, اما کوششهای یادشده که بازتاب مواضع طبقاتی محققان مربوطه بود, نتوانست آن حفرهٌ دیرینه را پرکند که عبارت بود از فراموشانیدن مدارک و سوابق تاریخی مربوط به حماسهٌ حسینی و اصول و مبادی این  حماسه. آری, تنها اثر متفاوت در این موضوع, کتاب «راه حسین» مجاهدین خلق است که به عنوان اثر «مجاهد شهید احمد رضایی» می شناسیم. اثری که از آغاز تهیه و انتشارش دچار اختناق شاه و ساواک و سپس اختناق آخوندی شده و هست و نگذاشتند آنچنان که شایسته اش بود,  بر افکار نسل حاضر بتابد .
اینک در 1436هجری، یعنی در یکهزار و سیصد و هفتاد و پنجمین سالگرد عاشورای حسینی, بجاست در این نوشته به سندی نگاه کنیم که از قرون آغازین اسلامی در منابع ما ثبت شده بود اما به ترتیبی که اشاره شد, از معرض اطلاع عامهٌ پیروان و حتی آگاهان, دور و مهجور مانده است, و این در عین آنکه حاوی بیانی مستند در محتوا و ماهیت عاشورای حسینی است.
سوابق حماسه تا اعلام جهاد
مطابق منابع مشهور و معتبر تاریخی, معاویه پس از استقرار و رسمیت یافتن قدرتش به عنوان خلیفهٌ مسلمین, که پس از صلح با امام حسن مجتبی(ع) و کناره گرفتن این امام از زمامداری محقق شد, شتابان دست به تمهیداتی زد که خلافت را در خاندان خویش موروثی کند و برای پسرش یزید به عنوان «ولیعهد» خلیفه, بیعت بگیرد. این به رغم آنکه طبق مواد صلح با حسن مجتبی(ع), معاویه حق نداشت کسی را به جانشینی خود بگمارد. مطابق برخی منابع معروف تاریخی, یک شرط اصلی صلح امام حسن(ع) با معاویه این بود که خلافت پس معاویه بدست امام حسن(ع) باشد و یا آنکه امر زمامداری به انتخاب عامهٌ مسلمانان واگذاشته شود .  
بهر صورت, معاویه به صورتی نامشروع دست به صحنه سازیهای مورد نظر زد و اقدامهای تبلیغاتی برای رواج دادن موضوع ولیعهدی یزید بر سر زبانها را شروع کرد. معاویه این تلاش شتابان را در عین حال با ملاحظه دنبال می کرد چرا که حتی در اطراف خود او نیز هنوز کسانی یافت می شدند که در این امر مهم, مقدم داشتن کسی از قماش یزید را بر حسن و حسین(ع) ناصواب می دیده و به معاویه گوشزد می کردند که: «بدان, چنانچه یزید را بر حسن و حسین مقدم بداری, هیچ عذری در محضر خداوند نداری, در حالی که نیک می دانی این دو شخصیت کیستند و چه رویکردی دارند» .
در عمل, معاویه مدتی این موضوع را مسکوت گذاشت تا که در سال 50هجری, پیش از شهادت امام حسن(ع) به مدینه رفت و در مورد تمایلش بر ولیعهدی یزید, با شخصیتهای چندی مذاکره کرد, از جمله با عبدالله بن عباس, عبدالله بن جعفر, عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر , که آوردن پاسخهای اعتراضی همهٌ آنها در گنجایش این نوشته نیست, اما ناگفته نگذاریم که شخص اخیر, یعنی عبدالله بن عمر, به صراحت به معاویه پاسخ داد که: «این امر خلافت و زمامداری, یک امر هرقلی, قیصری و کسرایی نیست که پسران وارث حکومت پدران خود باشند» .  اما معاویه که آنان را آمادهٌ پذیرفتن بیعت ولیعهدی برای یزید نیافت, در مقابل به آنان گفت: «پدرانتان در گذشته و دوران را به فرزندان واگذاشتند. اما در نزد من, فرزند خودم خواستنی تر از فرزندان آنهاست». و سپس افزود: «نخواهم گذاشت که خلافت از بنی عبدمناف بیرون رود» ,  و به این صورت, ابن زبیر و ابن عمر را کلاً کنار زد. تا اینجا ملاحظه می کنیم که تاریخ اسلام چگونه بدست معاویه در معرض بازگشت ارتجاعی به میراث کهنهٌ قبایلی عرب یا امپراتوریهای عهد برده داری قرار گرفت.
مدتی از این ماجرا نگذشته, امام حسن مجتبی(ع) در اوایل سال 51هجری بدست زنش «جعده», مسموم شد و به شهادت رسید  و چیزی نگذشت که معاویه بیعت گرفتن برای یزید را علنی کرد و از جمله به فرماندار وقت مدینه, مروان بن حکم اموی, نوشت که از اهل مدینه هم بیعت بگیرد که با کراهت مردم و سران مدینه مواجه شد و معاویه وی را با سعید بن العاص اموی تعویض کرد . فرماندار جدید مأمور شد گزارش کند که چه کسانی در این بیعت سرسنگینی می کنند و خبریافت که سران, شامل «4عبدالله یادشده, باضافهٌ اباعبدالله, حسین بن علی(ع)» بیعت نمی کنند. اینجا معاویه شخصاً نامه های عتاب آلودی به بزرگان یادشده نوشت که آوردن متن آنها و پاسخها خارج از موضوع بحث است و تنها اکتفا می کنیم به پاسخ حسین(ع) به نامهٌ تهدید آمیز معاویه. پاسخی که همانا کلید مهمی است و برای سر در آوردن از ماهیت و موضوعیت حماسهٌ عاشورای حسینی, سندی تعیین کننده است.
اعلام جهاد, ده سال پیش از وقوع عاشورا
حسین(ع) در پاسخ به این نامه که اندکی پس از شهادت حسن(ع) در 51هجری دریافت کرده بود, به معاویه نوشت: «نامه ات به من رسید... نوشتی که گزارشهایی از من دریافت کرده ای که انتظار نداشتی... من تا اینجا عزم جنگ و معارضه با تو نکرده ام, در حالی که بخاطر ترک چنین معارضه و جنگی از خداوند بیم دارم, با تو و با حزب پیمان شکن و مباح کنندهٌ مرزهای ممنوع, حزب ستمگران و دستیاران شیطان,,,, آیا تو (معاویه) قاتل «حجر» نیستی؟ که او را همراه یاران عابد و خاشع وی در پیشگاه خداوند را کشتی؟ کسانی را که با بدعت آفرینی دستگاه تو مخالفت داشته و دعوت کنندگان به نیکی و بازدارندگان از زشتی بودند . اما تو آنها را پس عهد و امان دادن, ستمکارانه و تجاوزکارانه کشتی. آیا تو «زیاد» را که فرزند زنا بود برخلاف سنت پیامبر(ص) که فرزند را به همسر مادرشان نسبت می داد به پدر زناکارت ابوسفیان نسبت ندادی؟ تا که او را بر جان و مال اهل اسلام مسلط کردی که آنان را بکشد و دست و پایشان را برخلاف یکدیگر, (دست راست با پای چب و یا بالعکس-مانند رسم کنونی در رژیم خمینی). قطع کند .  معاویه, خدا را, گویی خود را دیگر در شمار امت مسلمان نمی دانی و مسلمانان را از خود نمی شناسی. آیا تو «حضرمی» را نکشتی که در نامه اش به تو نوشت بر دین علی(ع) است  و دین علی, دین پسرعمویش محمد(ص) است... و اما من, (حسین-ع), هیچ بلیه ای را دردناکتر از امارت تو بر مسلمین نمی شناسم... و سوگند به خداوند که عملی را برتر از جهاد برضد تو سراغ ندارم که اگر بدین جهاد موفق شدم, به منظور تقرب به خداوند جهاد خواهم کرد و اگر موفق نشدم, از موضع دین و مرام, بدرگاه خداوند توبه و طلب مغفرت خواهم کرد و از درگاهش درخواست دارم که مرا به آن عمل (و جهاد) قادر و موفق بدارد که دوست می دارد و می پسندد... اما تهدیدهایت..., پس هرچه کید و حیله که دوست می داری برضد من ساز کن...» .
بر اساس منابع تاریخی مورد قبول عامهٌ مسلمین, از جمله مطابق متن و مفاد تلخیص و برگردان از متن نامهٌ حسین(ع) به معاویه، می توان در تحلیل موضع حسین(ع) نکات زیر را با روشنی دریافت:
اول: موضوع زمامداری بر جامعهٌ مسلمین، موضوعی است که در چارچوب منافع عمومی مردم و جنبش, امری شایان انعطاف است, که هم در تاریخچهٌ علی(ع) و هم در صلح حسن(ع) با پایبندی حسین(ع) علیرغم اینکه خودشان هرکدام یک پیشوای به نام عقیدتی و راهبر آرمانی مسلمانان بودند، انعطافشان را مشاهده کردیم و مشابه همین را در عصر خودمان، در سالهای نخستین پس از انقلاب ضدسلطنتی ایران در عملکرد سازمان مجاهدین در پیش گرفته شد.
دوم: اما تبدیل ماهوی این زمامداری مبتنی بر اسلام, و جایگزینی با سلطنت موروثی «هرقلی», «قیصری», یا «کسراوی», غیرقابل تحمل است و صرفاً واپسگرایی ضد انقلابی خالصی است مانند «ولایت فقیه», استبداد آخوندی, پس از انقلابی در 57 که مبتنی بر آزادی و استقلال در ایران کنونی بوده است. چرا که چنین تبدیل ارتجاعی، نقض تمامی عهدها و حقوق مکتسبهٌ مردمی و پیمانهای محقّق و والای تاریخی و مبتنی بر اصول جنبش و انقلاب را نسخ و منتفی می کند. حاکمیتی ارتجاعی که توسط حسین(ع) به عنوان دلیل و حجتش در «اعلام جهادی» مطرح شد که در متن این نامهٌ حسین(ع) به معاویه از آن سخن رفته است، اعلام جهادی شایان و لازم که علنیت داشته و در منابع تاریخی هم ثبت شده است. شبیه جهاد مقاومتی که نسل ما پس از نسخ دستاوردهای انقلاب57 بدست معاویهٌ دوران ما, خمینی پلید, از 30خرداد1360, اعلام کرد.
سوم: ایستادگی در برابر چنین انحراف در رأس و زمامداری جامعه، مطابق تعبیر امام حسین-ع همانا یک ”جهاد” مهم است، آنچنان مهم که حسین-ع از بخشودن ناشدن ترک چنین جهادی اظهار بیم می کند. این یعنی از همان اوان اسلام، عنوان جهاد تنها به معنی جنگ با دشمن خارجی مهاجم نبوده است و جا انداختن چنین برداشتی که مبارزه علیه ارتجاع و استبداد حاکم داخلی را مستثنی می کند، از شمار دگرگون سازی واژه ها و ارزشهای اسلامی است.
چهارم: در چارچوب نکات بالا, باید در خلال تحقیق تاریخی در موضوع عاشورای حسینی, به جستجوی پاسخی برای این پرسش باشیم که چرا و چه شد که «قیام» به آن «جهاد» که حسین(ع) در سال51هجری, به آن پرداخت, تا تحقق عاشورای حسین(ع), با تأخیر بلندی مواجه هستیم که به حدود یک دهه رسید؟. یعنی از شهادت امام حسن(ع) در 51هجری تا عاشورای حسینی در 61هجری.
در این تحقیق است که تازه به معنی و اهمیت خطبهٌ معروف حسین(ع) پی می بریم  که در «تحف العقول» درج شده است . همان که خطاب به لایهٌ آگاه مسلمین در موسم حج سال 60 و در صحرای عرفات توسط آن حضرت ایراد شد و حسین(ع) در آن می گوید: «دعوت به حق و نیکی و بازداشتن از ناحق و زشتی, دعوتی است به جانب اسلام همراه با برگرداندن حقی که از مظلومان ستانده شده و با ایستادگی رو در روی ستمکاران و تقسیم عادلانهٌ اموال و غنایم مسلمین و دریافت عادلانهٌ زکات و صدقات از کسانی که باید گرفت و صرف کردن آنها در مواضعی که شایستگی دارد... پس  اما شما, حق رهبری خویش را سبک شمرده و حقوق مردمان نیازمند و ضعیف را تضییع کردید و تنها آنچه را که حق خودتان پنداشتید, دنبال کردید. بی آنکه مایه ای بگذارید و جان خویش را در راهی که آفرینندهٌ جانها فرموده است, به خطر بیافکنید» .  یعنی اگر درست اندیشیده باشیم, در آن نامه با ”جهاد ضد دشمن داخلی حاکم” آن زمان معاویه و در زمان ما بنی خمینی، به عنوان استراتژی مبارزاتی حسین(ع) مواجه می شویم و در این خطبه هم با محتوای آرمان اجتماعی-اقتصادی و طبقاتی این امام شهید(ع) مواجه هستیم: همان” برگرداندن حقی که از مظلومان ستانده شده و با ایستادگی رو در روی ستمکاران و تقسیم عادلانهٌ اموال و غنایم مسلمین و دریافت عادلانهٌ زکات و صدقات از کسانی که باید گرفت و صرف کردن آنها در مواضعی که شایستگی دارد...”. اموری که گویی کارت شناسایی عاشورای حسینی است و این قیام حسینی را با ماهیت تاریخی و طبقاتی جهاد مربوطه در برابر پیروان خویش قرار می دهد.
پس اگر درست مطالعه کرده باشیم, در می یابیم که آنچه به مدت 10سال تا محرم سال61هجری تأخیر افتاد, نه اصل قیام و  اقدام مجاهدانهٌ حسین(ع) بود که از وجوب آن آشکارا و حتی با معاویه سخن می گفت. بلکه نیاز بود تا انبوهی کار تبیین و توجیه این ضرورت برای ناموران جامعة جوان مسلمانان را می طلبید که در مطلب تحف العقول می بینیم. و این یعنی که تنها پس از انبوهی کار آموزشی و اتمام حجتهای ضروری بوده است که بارآوری آنها در سالیان یکدهه از عمر فعال حسینی را در «یوم عاشورا» و در بلوغ عظیم مشاهده می کنیم که چگونه شعله کشید که برای همیشه جاودانه شد که دیگر هیچ تعطیل و خموشی بر آن متصور نیست.
بازخواست علنی و رو در رو با معاویه
 اندکی پس از مکاتبه هایی که اشاره کردیم, معاویه به منظور مباشرت شخصی در امر بیعت گرفتن از اهالی و بزرگان برای یزید, دوباره به مدینه آمد. این بار پس از ملاقاتها و گفتگوهای خصوصی یا محدود با شخصیتها, جارچیان را گماشت و اهل مدینه را همگانی در یک دعوت عمومی گرد آورد و از آنان برای یزید بیعت خواست. او در این گردهمایی که نتایج آن پیشاپیش مشخص بود, خطابه ایراد کرد و از جمله گفت: «سوگند به خدا که اگر کسی را بهتر از یزید برای مسلمانان یافته بودم, هرآینه برای او بیعت می گرفتم».
اینجا و در برابر چشم همگان, ناگهان حسین(ع) برخاست و ندا در داد که این معاویه: «سوگند بخداوند تو کسانی را واگذاشتی که در نسب و دیانت بسی برتر از یزید هستند». معاویه با خشم گفت: گویا خودت را می گویی؟ حسین(ع) فرمود: «آری». و آنگاه پس از چند جمله که میانشان رد و بدل شد و برای اختصار از آنها می گذریم, حسین(ع) در ملأ عام و در حضور معاویه به وی اعلام داشت: «موضع تو دروغ و خلاف است و یزید یک شرابخوار و مشتری بازار عشرت و خوشگذرانی» .
در بارهٌ اهمیت این کلام, چندان سخنی لازم نیست. غریوی از حنجرهٌ حسین(ع) که رو در روی معاویه و در برابر چشم و گوش همگی حاضران و  در حضور کسانی برآورد که بسیاری از آنان در شمار صحابهٌ پیامبر(ص) و تابعین بودند, یعنی نسل معتبر دوم از مؤمنان. در این مورد, هیچ مورخ شیعه یا سنی ننوشته که معاویه و یا کسی دیگر, فسق و گناهانی را که حسین(ع) در مورد یزید شمرد, تکذیب کرده باشد و یا حتی به تشکیک نگریسته یاشد. این یعنی که زمانه با همهٌ مدعیان و شخصیتهای بزرگ و ناموری که در مدینه و  حجاز و چارگوشهٌ قلمرو کشور اسلامی بودند, خود را با چشمان باز در برابر فسق و بدعت بنی امیه باخته و یا فروخته بودند و به ننگ شستشو ناپذیر, فرو خزیده بودند. حقیقتی تاریخی, که کمترین نتیجه ای که باید از آن گرفت, خضوع در برابر عظمت فرزانگانی است که زیر چتر رهبری حسین(ع) به عاشورا برخاستند. و لاجرم, در قلب این فرزانگان اسلام و تاریخ شرف و فضیلت فرزند انسان, فروغ عالمتاب بانوان پیشقراول عاشورا می درخشد که سالارشان زینب کبری, دخت فاطمه و علی(ع) بود.
جهاد و امر به معروف حسینی! متضاد با تعریف ارتجاع آخوندی
در بالا اشاره کردیم که مبارزه با انحراف حاکمیت در منطق حسین-ع با واژة و عبارت دینی ”جهاد” بیان و مطرح شده است و اگر این امام شهید را ”ابو الشهدا” می خوانیم، نظر به مسیر جهادی این امام بوده است که رو در روی دشمن داخلی مسلمانان، یعنی برضد ستم حاکم انحرافی از زمان معاویه در پیش گرفت تا که در زمان پسر و جانشین او، یزید بن معاویه در سال 61هجری به شهادت رسید، خود و سایر مجاهدان در رکابش.
شایسته نیست که عنوان و واژة دینی مهم دیگری متعلق به عاشورای حسینی را ذکر نکنیم که به تطاول بسا زشتتری بدست مرتجعان دین فروش، واژگونه جا انداخته شده است. منظور، عبارت ”امر به معروف” است. در بالا به قسمتی از خطابة حسین-ع خطاب به بزرگان امت مسلمان اشاره کردیم و به مضمون مردمی قیام حسین-ع اشاره کردیم. پس بجاست توجه خوانندگان را جلب کنیم که این دعوت حسین-ع با همان مضمون طبقاتی که اشاره رفت، با عنوان ”امر به معروف” مطرح شده است. امام حسین-ع در خطبة یادشده چنین فرموده بود: ”پند بگیرید از رسم احبار یهود... که خداوند آنان را لعنت شده دانسته و سخنوری زشتشان را اثم و گناه شناخته است، زیرا که این سران وقت قوم یهود، ستمگران را که منکر وفسادشان بارز بوده مشاهده می کردند اما بخاطر منافعی که از جانب آنها به ایشان میرسیده و همچنین از سر ترس از آنان دم فرو بسته و منکر وفسادشان را نهی نمی کردند، حال آنکه خداوند با این هشدار که « فلا تخشوا الناس واخشون»- سوره مائده آیه 44- (از آنان بیم نداشته باشید و اگر جای بیم باشد، بیم از خداوند است)، و همچنین فرمود: «المؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و وینهون عن المنکر» سوره توبه آیه 72- (زنان و مردان اهل ایمان، یاران و سرپرستان همدیگرند که به نیکیهای پسندیده امر کرده و از زشتی و پلیدی نهی می کنند). آین چنین، خداوند روشن ساخته است که امر معروف و نهی ازمنکر واجبی است از جانب او و دعوت و فراخوانی است به اسلام، با مضمون احقاق حقوق ستمدیدگان و ستیز کردن با ستمگران وتوزیع دستاوردها و غنایم و گرفتن کمکها از جای خودش و صرف ان در جایی که حق آن است... اینها همه آنچیزی است که خداوند شما را امر به نهی از آن کرده واینکه از آن نهی کنید و شما از آن غافلید.....”.  (برگردان خلاصه شده).
در نوشته ها و گفتارهای ما اغلب از عبارت ”دین فروش” برای ارتجاع آخوندی حاکم استفاده می کنیم، اما وقتی به تصاویر و محتوای عنوانها، ارزشها و واژه های دین حنیف اسلام که توسط پیشوایان حقیقی و اصلی مطرح شده است نگاه می کنیم، در می یابیم که فاجعه هرگز محدود به تبدیل کردن دین به دکان نیست، بلکه واژگونه کردن دین به حداکثر ممکن واژگونگی 180 درجه ای در میان است. چرا که امر به معروف یا جهاد در فرهنگ حسین-ع، کمترین تناسبی با همین واژه ها در فرهنگ رژیم آخوندی قاتلان و اسیدپاساشان امنیت کش ندارد. آنهم با این یادآوری که افق جهاد و امر به معروف حسین-ع نه صرف مقابله با ستمکاران جامعه، بلکه در افق یک تاریخ بوده است. همین است که خودشان به هنگام بیان داشته اند که با چنین دید و افق دیدی بوده که به نیازها و بهره های نسلهای بعدی این راه می اندیشیده اند، آری, یعنی تا نسل ما. برای نمونه، این کلام زینب کبری، سخنگوی عاشورای حسینی پس از شهادتهاست است که از جمله طی مکالمه با امام سجاد, علی بن الحسین(ع), بیان کرد و برای ما برجای ماند. در این گفتگو, زینب کبری خطاب به علی بن الحسین(ع) آشکار بیان کرد که: «این صحنهٌ کشته شدگان پاره پاره پیکر, همانا پیمانی با خداوند است که وفا شده است و همین شهادتگاه حسین-ع پرچمی برافراشته برای آیندگان که هرگز فرود نخواهد آمد .

1-  به معنی متظاهران به تشیّع-شیعه نمایان بی محتوا...
2- مدت مسلمانی معاویه تا وفات پیامبر(ص) تنها 2سال, یعنی از تاریخ فتح مکه و بخشودگی قریش و سپس اسلام آوردن آنهاست. اما خواهر معاویه, «ام حبیبه», یک پیشتاز ارجمند اسلام و یکی  از همسران حضرت محمد, پیامبر اسلام(ص) است که مطابق قرآن (آیهٌ6سورهٌ احزاب-33) دارای سمت «ام المؤمنین» (مادر مؤمنان) است. «ام حبیبه» از زنان پیشگام در پیوستن به جنبش اسلام انقلابی است که به رغم پدرش ابوسفیان که در رأس مشرکان مکه و دشمنان پیامیر اسلام(ص) قرار داشت به اسلام گروید و باتفاق شوهرش به حبشه مهاجرت کرد. یک وجه برجستگی این بانو طلاق شوهرش است که در حبشه از اسلام دست برداشت و به دین بومی گروید. چنین بود که پس از این طلاق مخلصانه برای عقیده و جنبش, با پیامیر(ص) ازدواج کرد  
3 -  کتاب «راه حسین» همچنان بی رقیب است و کسانی که دنبال اندیشهٌ انقلابی اسلام و تشیع انقلابی هستند, از مطالعه و اندیشیدن به مطالب آن بی نیاز نیستند.      
4- این قول را هم در منابع عامه و هم شیعه می یابیم. عامه, تاریخ الخلفاء. تألیف عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی. وفات911. ج1, شیعه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین. نقل از بحار الانوار,ج44جدید و محمد بن شهرآشوب, وفات588هجری, در مناقب, نقل از همان بحار,ج44.
5- از جمله در چندین روایت نقل شده در بحار الانوار, ج4,5
 6- مانند احنف بن قیس که از جمله به معاویه هشدار می داد که: «واعلم ان قدمت یزید علی الحسن و الحسین, و انت تعلم من هما و الی ما هما...». مراجعه کنید به مأخذ معروف, کتاب «الامامه و السیاسه», تألیف « ابن قتیبهٌ دینوری», وفات276هجری.
7- به ترتیب, عبدالله ابن عباس معروف که پسرعموی پیامبر و از دانشمندان نامور اسلام بود, عبدالله جعفر فرزند جعفر بن ابیطالب, جعفر طیار که همسر زینب کبری(ع) بود. عبدالله زبیر فرزند زبیر بن عوام که یکی از صحابهٌ قدیمی و عضوی از شورای خلافت معروف عمر بود. عبدالله عمر، فرزند عمر بن خطاب, خلیفهٌ دوم
8-  از همان ابن قتیبه در «السیاسه و الامامه». هرقل, عنوان امپراتوران مصر قدیم. قیصر, عنوان امپراتوران روم قدیم و کسری, عنوان امپراتوران ایران قدیم که با ساسانیان خاتمه یافتند.
9- موارد داخل گیومه از همان «السیاسه و الامامه». بنی عبدماف یعنی «بنی امیه» و «بنی هاشم», دو شاخهٌ نزدیک در قریش, که پدربزرگشان عبدمناف بود و پسرعموهای یکدیگر شمرده می شوند. حضرت محمد(ص) از بنی هاشم بود و معاویه و پدرش ابوسفیان از بنی امیه.
 10-  در تاریخ این شهادت هم با اختلاف مواجه هستیم. مطابق معروف نزد شیعیان, شهادت امام حسن(ع) در 28صفر, ماه دوم از سال51هجری واقع شد  ابن قتیبه هم همین تاریخ را نوشته است. اما  ابن اثیر در الکامل و برخی دیگر,  سال49 نوشته اند و ذهبی سال50 را ذکر کرده اند. اما در علت خیانت جعده, مطابق منابع مختلف, این زن با پول و وعدهٌ ازدواج با یزید بن معاویه, خریده شد و در مقابل, دست به این جنایت زد. وی سپس به آن پول رسید اما در مورد ازدواج با یزید به وی گفتند: به تو که همسری با منزلت حسن(ع) را کشتی, چگونه  اعتماد کنیم.
11- از جمله در همان «السیاسه و الامامه».
12- حجر بن عدی, از صحابهٌ نامور و از شیعیان شایسته که از معاویه تبعیت نداشت و معاویه واسطه برانگیخت و به وی و یارانش امان داد تا دست از سلاح بردارند و چون چنین کردند دستگیرشان کرد و به شام احضار نمود که کت بسته و در حال شکنجه گسیل شدند اما نزدیک شام دژخیمان را فرستاد که اگر بیعت نکنند آنها را بکشند. حجر و یارانش نپذیرفتند و شهید غدر و خیانت معاویه شدند.  جنایتی که با اعتراض بسیار از جمله اعتراض ام المؤمنین عایشه مواجه شد. داستان شهادت حجر یکی از پلیدترین جنایات معاویه است که ایضاً با سکوت و توجیه روبروست.
13- «زیاد», (پدر «این زیاد» که فرماندار کوفه و در رأس قاتلان حسین شد), فرزند زنی بدکاره به نام «سمیه» در جاهلیت عرب بود که پدرش محرز نبوده و او را «زیاد بن ابیه» می خواندند, یعنی فرزند پدرش, فرزند«x». معاویه برای جذب او به دستگاهش مدعی شد که او فرزند وقتی است که ابوسفیان معروف, پدر معاویه, مشتری فحشای سمیه بود. ماجرای این الحاق یکی از شرم آورترین صحنه ها در تاریخ خلفای اسلام است.
  14- از اصحاب و شیعیان وفادار علی(ع) که معاویه او را هم شبیه «حجر» با غدر به دام انداخت و به شهادت رسانید.
  15- متن کامل نامه در همان «السیاسه و الامامه» از ابن قتیبه دینوری درج شده است.
  16- «تحف العقول» از منابع معتبر شیعه و از مؤلفات قرن چهارم هجری است که محدث معتبر شیعه, ابن شعبهٌ بحرانی تألیف کرده است.
  17- برگردان و تلخیص از «تحف العقول» بخش کلمات امام حسین(ع).
 18- تمام موارد این قسمت از همان «الامامه و السیاسه».
از کتاب معروف ”تحف العقول” تإلیف أبو محمّد الحسن بن علیّ بن الحسین بن شُعبة الحَرّانیّ، از چهره های شاخص قرن چهارم هجری. توضیح می دهد که بسیاری از مراجع شیعه، مطالب این کتاب را چنان معتبر دانسته اند که در عین حذف سلسله راویان حدیثها در این کتاب و برای اختصار، متون روایت شده را معتبر می شناسند.
به متون حدیث این کتاب استناد می کنند. اهمیت نمی دهند.
 19-  
 20 - از جمله در: «کامل الزیارات» از محدث معروف شیعه, ابن قولویه قمی وفات376هجری. نقل از «مقتل الحسین» عبدالرزاق المقرم.