جلال گنجه ای: سخنرانی در تظاهرات محکومیت توحش آخوندی در پاریس

سلام گرم و مراتب احترام من به یکایک خودتان خانم ها و آقایان و رفقای ارجمندی که در این میتینگ و در این بزرگداشت حضور بهم رساندید.

مناسبتی که برای گردهمایی امروز اعلام کردند خودش با آدم حرفها دارد. گردهمایی برای محکوم کردن اعدام ریحانة جباری و محکومیت جنایت اسیدپاشی به زنان ایران.
من به رغم اینکه در عمرم خیلی قهرمان دیدم و با بسیاری از قهرمانان زیستم با شهیدان که از یادشان همچنان روحیه و انگیزه ارتزاق میکنم و با قهرمانانی که اینک چه در لیبرتی و چه در نقاط دیگر هستند و شما هم با آنها آشنایید و به آنها علاقه دارید.
ولی با اینهمه، مرگ گویا و سربلند ریحانه جباری خیلی برای من پرمعنی بود و دقیقا با منطق یک عنصر انقلابی یک عنصر از مقاومت ایران وقتی که به این صحنه نگاه میکنم، آن را بسیار آموزنده می بینم.
ملاحظه بکنید دختر جوانی از انبوه جوانان ایران در متن زندگی عادی خودش، تحصیلی کرده و قدم گذاشته به بازار کار که زندگی بکند. سرراهش را متجاوزی می گیرد و میخواهد بهش تعدی بکند، اما او، ریحانه، این دختر جوان، در برابر این وحشی می ایستد و می غرد و از خودش دفاع میکند. او را دستگیر و سپس شکنجه می کنند و سالها در پشت میله ها زندان بلاتکلیف و لحظه لحظه در انتظار طناب دار نگه میدارند تا بلکه بشکند و تسلیم شود. اما به رغم این سالیان رنجبار و شکننده، درست در روزهایی که دیگر سالها رنجش داده و دیگر از وی انتظار داشتند که برای نجات زندگی خودش هم باشد، در حدی که دروغی بگوید و به نفع رژیم اعتراف کذبی بکند، ریحانه می ایستد، آنهم با حداکثر مایه گذاری که یعنی برای حفظ شرافتش، جانش را برکف می گیرد و سر به طناب دار می سپرد.
صحنه بسیار گویاست: تمامی جاذبه های زندگی، تمامی جاذبه هایی که برای یک جوان پررؤیا، و یک جوان آینده دار مطرح است، هرگز نتوانست این دختر خوان، این دختر ایران زمین و این خواهر هموطن ما را بشکند و به تسلیم بکشاند.
راستی، نگاهی هم به آن سوی صحنه بیاندازیم: سران رژیم را می گویم با همة قداره بندان و شکنجه گران جنایتکارش، آیا آنها از خودشان نمی پرسند که سی و پنج سال زدند و بستند اعدام کردند و دهن ها را دوختند و آدمها را به گناهان ناکرده شکنجه و محکوم و اعدام کردند، پس چرا در این صحنه، تمامی رعبهایی که افکنندند و ترسهایی که گستردند، هنوز نتوانستند یک دختر عادی ایرانی را بشکنند و به تسلیم بکشانند
حال اجازه بدهید کمی گسترده تر به صحنه نگاه کنیم، به این معنی که اگر ریحانه جباری تک نمونه بود البته باز هم برای ما بسیار درس و پیام داشت ولی وقتی ما به صحنة امروز ایران نگاه می کنیم، با نسلی شگفت انگیز مواجه هستم با یک ملتی مواجه هستیم. مثلاً بازهم همین روزها، زن مظلومی را مشاهده می کنیم که که در خیابان دنبال زندگی خودش داشت گذر می کرد که بر رویش اسید پاشیدند به حدی که تمام صورتش سوخته و دفرمه شده و یک چشمش هم نابینا شده است، اما با این همه او را می بینیم که مثل سروی مغروز، پیشاپیش تظاهرات زنان ایران در مقابل وزارت کشور حضور دارد و دوشادوش بقیة این زنان حق طلب، حقوق و آزادیهای سلب شده را فریاد می زند.
البته، مناسبت امروز، سالروز شهادت کارگر قهرمان شهید، ستار بهشتی، هم هست که دوسال پیش قهرمانانه زیر شکنجه کشته شد. اما دو مورد نمونه های روز که همین هفته در آسمان اجتماعی ایران درخشیدند، هر دوی آنها زنان ایرانی بودند که این پیام خاص خودش را دارد که یعنی، ما در ایران امروز با جامعهایی مواجه هستیم که با تمام محدود کردن و به بند کشیدن زنانش، جسد اعدامی ها زنان این نسل و چهره اسیدسوختة دختران ایران امروز، به زبان رسا خروش بر می آورند و فریاد می زنند که
که در مقابل ستم های رنگارنگ این رژیم پلید، ایران و جامعه اش و زنان این جامعه، شکست نخورده است، درهم نشکسته است و همچنان و هنوز قادر بر ایستادن و اهل مقاومت کردن است. و همچنان و هنوز کمر به دفاع از حیثبت خودش بسته است
دوستان عزیز و شنوندگان محترم، این ایران امروز است این زنان عادی کوچه و معابر میهن ما ایران است. زنان عادی که در کوچه و خیابان به کار روزمرة خویش روان بودند و دست غدار رژیم به چهره شان اسید پاشید. زن و دختران عادی که دنبال شغل و کار برای راه انداختن زندگی خویش بوده اند، اما دست تجاوزکاران رژیم کوشش داشت آنها را غصب کرده و سپس زیر سالها فشار و شکنجه خرد بکند، اما خرد نشدند خردشدنی نبودند. شما همین جامعه را دوسال قبل هم دیدید وقتی که ستار بهشتی ایران را در تابلوی ایستادگی خودش به تصویر می کشید.
راستی، در ایران ما چه خبر است؟ این ایران چگونه کشوری است ملت ایران از چه قماشی هستند آیا مردم عادی کوچه و خیابان ایران با همین مقاومت ها فریاد نمیزنند که اگر سخنگویی دارند اگر این بدنه ملی سری دارد، اگر این جامعه باید نماد سیاسی متناسب خودش را داشته باشد، نمادی که ظرفیتهای این ملت را نمایندگی بکند این نماد و این سر سیاسی، همانا همین همان قهرمانانی هستند که اینک در لیبرتی
با مقاومت خودشان بساط با مالکی رژیم و دم و دستگاههای این مالکی و اربابان ایرانی اش را به شکست و رسوایی کشانیدند.
جامعه ایران را چه کسی نمایندگی میکند آیا مدعیانی که در بساط شان جز ماله کشی جنایت های ولایت فقیه ندارند، می توانند نمایندگان این جامعه به حساب بیایند؟
آیا آنها می توانند نماینده ملت ایران باشند؟ آیا این ظرفیت و طاقت مقاومت که در کوچه و خیابان ایران موج می زند و همین هفته در آیینة وجود دو زن، دو زن از انبوه زنان مشابه، به معرض دید جهانیان در آمد و موج بزرگی را به حرکت آورد، راستی با این جوششها به کجا سرانجام خواهد انجامید؟
اینجاست که اجازه می خواهد در جمع شما عزیزانم یادآوری کرده باشم که در چنین شرایطی که جامعة ایران دارد، ما حق نداریم نقش و مسئولیت خودمان را دست کم بگیریم. زیرا ما نماینده یک طرفیت و یک پنانسیل عظیم در ایرانمان هستیم که به سرسختی یک واقعیت تاریخی و اجتماعی در خیابانهای ایران وجود دارد و می خروشد. و مقاومت و ایستادگی میکند. و در این میان، شرف سخنگویی و نمایندگی خود را در این چارگوشة جهانی به ما محول کرده است.
با این شرف نمایندگی، نقش ما بسیار مهم و حساس است و باید به این مسئولیت زندگی بخش واقف بوده و وفادار بمانیم.
گمان میکردند محاصره کردن قهرمانان ما در لیبرتی، اجحافها و فشارهای غیرانسانی روی بیماران ما صحنه را به نفعشان می چرخاند، این اشتباه مشترک تمام دیکتاتوریهاست.
شاه هم که با انقلاب مسلحانه مواجه شد و بطور مشخص استقامت چریک های فدایی و مجاهدین که در مقابل شکنجه ها و انواع ترفندهای ساواک نشان دادند، خواست صحنه را با قانون تشدید مجازات عوض کند و نشد. سپس با آزاد نکردن زندانیانی که حبس آنها تمام شده بود. در درون رژیم خودش هم حتی به احزاب دست ساز خانگی اعتماد نکرد و آنها به تک حزب رستاخیز تبدیل نمود به این حساب همیشه غلط که میتواند شرایط را کنترل بکند ولی درست در اوج ترکتازیها به محاصره درآوردن همه چیز و همه کس، شاهد بودیم که جرقه های انقلاب پرشکوه57 درخشید.
نمیشود زندگی را با زور و سرکوب قفل کرد. خمینی و آل خمینی همین اشتباه را کردند. اما حقیقت و قانون جاری به صورتی است که هرچه می کنند تبدیل میشود به ایستادگی، ایستادگی همگانی، و استقامت دختران عادی جامعه ایران
این چنین، مرگ سربلند و خاموش شدن بسیار گویای ریحانه جباری تبدیل شد به حرکتی بسیار الهام و انگیزه بخش.
این یعنی که ما نیروهای فراوانی در کوچه و خیابان میهنمان داریم ما مسئولیت داریم صدای آنها باشیم ما مسئولیت داریم به آنها امید بدهیم.
آروز بکنیم که خداوند ما را شایسته میراث های آزادیخواهی و انقلابی گری که به بخشیده شده است، باشیم و
و ما را روز روز به روز سرزنده تر فعال تر و پویا تر و مسئول تر در این  مسیر و در این صحنه نگه بدارد!