حالت عشق همانا چو یکی جان خراب است
دیوانه ترین مست که مغروق شراب است
یا پیر دل افروخته تر از آتش و تـُندر
گویی که هنوزش در ایام شباب است
دلخسته نباشیم ز ناسازی ایام جفاکار
هر سوخته دلی بینی در رنج و عذاب است
از صافی دل چون گذری پاک و مصفا
هر وسوسه ی نام و جاه عین سراب است
گلگونی آفاق وطن از رنگ شفق نیست
بل خون شهیدان فرو ریخته به رخسار شهاب است
دلخوش غفلت و جنجالی ایام مشو ای جاهل !
جای هر مسروقه ی مصنوعه بر بام خراب است
درویش صفت گر که بمانیم به اندیشه ی صادق
اندیشه خودش ، خوب ترین پیش جناب است
این خصم دغلکار که امروزه بتابد به تباهی
بر موج خروشان زمان عین حباب است
آموخته است رحمان از فطرت خود عمری
اما ، آموزه ی پاکان لیبرتی ، همان حکمت ناب است
18 نوامبر 2014