وینستون چرچیل گفته مشهوری دارد، "آرواره – آرواره [پرچانگی کردن] بهتر از جنگ – جنگ است." البته او درست میگفت. اما در مورد ایران، آخوندها جنگ – جنگ را انجام دادند و در همان حال ما را با پرچانگی درگیر کردهاند. آنها در طول این گفتگوهای هستهیی با ما بازی کردهاند.
اخیراً من این فرصت را یافتم تا با خانم مریم رجوی، رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران یک مصاحبه انجام دهم. من برای اولین بار او را در ماه ژوئن گذشته در پاریس دیدم و با او صحبت کردم. این متن طولانی ارزش مطالعه دارد...
این صدای جبهة آزادی ایران است. گفته شده است که آخوندهای ایران با سلاح هستهیی ۱۰۰۰ بار مرگبارتر هستند حتی بیش از داعش. لطفاً زمانی را صرف خواندن پاسخهای خانم رجوی به سؤالات من بکنید:
بهنظر شما چرا توافق اتمی رژیم ایران و غرب در مورد موضوع اتمی بهرغم تمام امتیازاتی که غرب و مشخصا آمریکا دادند صورت نگرفت؟
مهمترین دلیل این است که خامنهای، حاکم مطلقالعنان رژیم، هنوز تصمیم نگرفته تا راه توسعة سلاحهای هستهیی را رها کند. توسعه سلاح هستهیی یکی از سه جزء استراتژی ملاها برای بقای نظام است. دو جزء دیگر، سرکوب جامعه و اپوزیسیون(به طور خاص مجاهدین) و دیگری سیاست تجاوزکارانه در منطقه است. فقدان هر یک از این سه جز، کل استراتژی را از هم میپاشاند و برای قیام عمومی راه باز میکند.
بهرغم اشتهای سیریناپذیر آنها برای امتیازات غرب، ملاها نمیخواهند قدرت را از دست بدهند. بنابراین، تنها در شرایطی که موجودیت خود را در خطر ببینند، از بمب دست برمیدارند. یعنی زمانی که احساس کنند ریسک اصرار بر پروژههای اتمی برای موجودیتشان بیشتر از ریسک دست برداشتن از آن است. این تعادل تنها در شرایطی ایجاد میشود که رژیم آخوندی زیر حداکثر فشار بینالمللی و تحریمها قرار گیرد، نه اینکه بهخاطر نقض قطعنامههای شورای امنیت و بیتوجهی به خواستهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی امتیاز و جایزه دریافت کنند و مذاکرات بیفایده همچنان ادامه یابد. این امتیازها اثر معکوس گذاشته و تاکنون مانع رسیدن ملاها به نقطه استیصال شده است.
نظر شما در مورد تمدید مذاکرات چیست؟
تمدید مذاکرات به معنی دادن فرصت بیشتر به ملاها برای دستیابی ملاها به بمب است. و هیچ گونه تضمینی در مورد نتایج آن وجود ندارد.
این تمدید، شکست سیاست آمریکا بود که فکر میکرد با مماشات و مذاکره با این رژیم و جلوگیری از تشدید تحریمها و حتی کم کردن آنها میتواند این رژیم قرون وسطایی را سر عقل بیاورد. تحریمها باعث شد این رژیم به مذاکرات ژنو بیاید و کمکردن تحریمها و امتیازهایی که غرب به رژیم داد، باعث شد که خامنهای خط قرمزهای خودش را جلوتر بیاورد و از امضای توافق نهایی جلوگیری کند.
باید توجه داشت که این رژیم، به خاطر بحرانهای عمیق به خصوص نارضایتی انفجاری جامعه، طبق خط قرمزهای تعیین شده از سوی خامنهای، تا هر کجا که بتواند از امضای توافق جامع طفره میرود، مگر فشارهای بین المللی به نقطهیی برسد که ناگزیر به عقبنشینی شود.
نظر شما نسبت به رویکرد دولت اوباما با ایران و اقدامهایی از قبیل نامهنگاری به خامنهای چیست؟
این رویکرد به نامهنگاری محدود نیست. بلکه جنبههای دیگر را هم در بر میگیرد. به خصوص سکوت نسبت به نقض حقوق بشر ایران و انفعال نسبت به حمله دولت دست نشانده ملاها در عراق(مالکی) به اشرف و لیبرتی و بیخانمانسازی اشرفیها که آمریکا بارها و بهصورت مکتوب نسبت به سلامت و امنیت آنها متعهد شده بود. خامنهای ـ به گواهی سخنرانیهایش ـ این را پیام ضعف آمریکا تلقی کرده و در سرکوب مردم ایران، تولید سلاح هستهیی و سلطهجویی در منطقه جری شده است.
اما تا آنجا که به هموطنانم ـ مردم ایران ـ برمیگردد، آنها از این مواضع بسیار آزردهاند. بهای این سیاست خطا را آنها با رنج و خونشان میپردازند. میتوان به سادگی حدس زد که میلیونها خانواده ایرانی که فرزندانشان توسط ملاها اعدام یا شکنجه و سرکوب شدهاند، چقدر از چنین رفتاری خشمگین میشوند.
شعار جمعیت میلیونی در قیامهای 2009 هنوز به قوت خود باقی است: اوباما یا با ملاها یا با ما.
آیا این رویکرد به حل و فصل بحران اتمی کمک کرده است؟
شکست مذاکرات فشرده نوامبر 2013 تا نوامبر 2014 نشان داد که سستی نشان دادن، اعطای انواع مشوقها به ملاها و چشمپوشی نامشروع از التزامهای بینالمللی این رژیم، پروسه حل این بحران را مختل کرده است.
این یک اشتباه غیرعقلانی بود که آمریکا و متحدانش رسما اجازه دادند رژیم ایران قطعنامههای شورای امنیت ملل متحد در مورد برنامه اتمیش را نقض کند. این اشتباه بود که برخلاف همان قطعنامهها غنیسازی اورانیوم برای این رژیم مجاز شمرده شد و برنامه موشکهای بالستیک و صدور تسلیحات به کشورهای دیگر از جانب این رژیم تحمل شد.
آیا بحران اخیر در منطقه تاثیری در رویکرد تهران به مذاکرات داشته؟
این تحول، اهمیت برخورداری از سلاح هستهیی را برای خامنهای بیشتر کرد. با همه دخالتها، تهدیدها و کشتارهایی که در عراق مرتکب شد، خامنهای نتوانست از سقوط دولت وابسته به خود(دولت مالکی) جلوگیری کند. این یک ضربة اساسی به سلطه ملاها در عراق و خامنهای را نسبت به موقعیت حاکمیت خود در ایران بیمناک کرد. به خصوص که در سوریه نیز با وجود به راه انداختن یک جنگ ضدبشری توسط سپاه پاسداران خود، ظرف سه سال گذشته نتوانسته رژیم اسد را از بحران خارج کند. ترس واقعی از سرایت این بحران به داخل ایران که کل حکومت را متزلزل میکند، خامنهای را به داشتن بمب نیازمندتر کرده. در نتیجه در مذاکرات از هرگونه انعطافی دوری کرد.
نظر شما در مورد این که برای رژیم ایران در عراق و مشخصا در مبارزه با داعش باید حقی قائل بود و شاید این یک زمینة همکاری باشد، چیست؟
این تکرار تجربة پرفاجعهیی است که خاورمیانه و تمام جهان از جمله خود آمریکا هنوز از مصائب آن خلاص نشده. منظورم استفاده از نوعی همکاری رژیم ایران برای سرنگونی صدام حسین و مهمتر از آن بازگذاشتن درهای عراق بعد از جنگ در مقابل رژیم ایران و مزدوران و شبه نظامیانش برای در دست گرفتن قدم به قدم کنترل عراق است. این سیاست در عمل، عراق را به سکوی گسترش جهشوار تروریسم و بنیادگرایی تحت هدایت تهران تبدیل کرد. پیدایش داعش از عوارض همین سیاست است.
مردم عراق، رژیم ملاها را نیروی اشغالگر کشورشان میبینند. هرگونه همکاری با این رژیم مشروعیت عملیات ائتلاف را در نظر آنها زیر سؤال میبرد.
این همکاری به جنگ مطلوب داعش نیز سوخت میرساند. زیرا داعش تلاش میکند تروریسم خود را جنگ شیعه ـ سنی جلوه بدهد و سنیها را جذب کند.
شما چه راه حلی را در باره بحران کنونی منطقه پیشنهاد میکنید؟
راه حل این بحران، در دست مردم منطقه است. مقابله با تروریسم و افراطیگری تحت نام اسلام(چه داعش و چه شبهنظامیان متعلق به رژیم ایران در عراق) فقط با متحد کردن مردم و نیروهای ضد بنیادگرا در این منطقه امکانپذیر است.
این جنگی است که بدون مشارکت تمام عیار اهل تسنن و عشایر سنی و نیز شیعیان در صحنه نظامی پاسخ ندارد. کما اینکه بدون مشارکت نمایندگان واقعی همه جناحهای مختلف سنی در حاکمیت عراق نمیتوان به یک راه حل دست یافت.
اما برای دست یافتن به چنین نتیجهیی، باید رژیم ایران و شبه نظامیانش از عراق اخراج شوند. آنها مانع چنین مشارکتی هستند. آنها نوید بخش جنگهای فرقهیی و کشتار مذهبی هستند.
کمبود سیاست آمریکا در چیست؟
سیاست آمریکا در قبال ایران و کل منطقه خاورمیانه از فقدان قاطعیت در برابر فاشیسم دینی حاکم بر ایران ( بانکدار مرکزی تروریسم و پدرخوانده داعش) رنج میبرد. در نتیجه از اشتباهی به اشتباه دیگر میغلتد.
این به چند دلیل اساسی است:
ـ ندیدن ضعف بنیادی و پوسیدگی حکومت ایران
ـ نداشتن حداقل درک لازم درباره شدت تنفر مردم ایران از رژیم حاکم و نادیده گرفتن نارضایتی عظیم جامعه.
ـ نادیده گرفتن نقش و ظرفیت آلترناتیو دمکراتیک این رژیم، یعنی شورای ملی مقاومت که به اعتبار نیروی محوریش مجاهدین خلق ایران آنتی تز مؤثر بنیادگرایی و افراطی گری تحت نام اسلام است.
نوشته کن بلاکول – ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴ (25آذر 1393)