سخنرانی مریم رجوی در کنفرانس بین المللی پاریس

مریم رجوی: استبداد مذهبی در محاصرة بحرانها و ایران در موقعیت تغییر

گرامیداشت سی و ششمین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران به همة شما درود می فرستم. در سالگرد‌ انقلاب‌ ضدسلطنتی به شهیدان آن انقلاب بزرگ، ادای احترام می‌کنیم.
سلام بر پیشتازان و راهبران راستین آن انقلاب که به قول پدر طالقانی از خونشا‌ن سیلابها برخاست.
سلام بر حنیف‌نژاد و محسن و بدیع‌زادگان، سلام بر جزنی و احمد‌زاده و پویان و پاک‌نژاد و سلام بر فاطمه امینی، مرضیه اسکویی و اعظم روحی‌ آهنگران.
در آستانه 19 بهمن هستیم. روز شهادت اشرف و موسی و 17 مجاهد دلیر و پاکباز، مظاهر وفای به عهد و ارزش‌‌ مجسم تسلیم‌ناپذیری مردم ایران.  مردمی که گرچه 36 سال است آرزوها وخواستهایشان سرکوب می‌شود، اما یک روز هم از فریاد آزادی و خواست سرنگونی این رژیم، دست نکشیده‌اند و همچون سلطنت شاه، سلطنت فقیه را هم به زیر خواهند کشید.

جوانانی که بعد از انقلاب 57 به دنیا آمده اند می پرسند انقلاب بهمن چه بود؟
انقلاب بهمن، ارادة یک ملت برای تغییر بود؛ شور و قیام آزادی بود. انقلاب بهمن، آرزوهای سرکوب شدة ملتی بود که خمینی به اعتمادشان خیانت کرد و انقلابشان را ربود. قیام مردمی بود که تشنة آزادی بودند. پس سر به پای آزادی نهادند، برای آزادی دست از جان شستند و روز سرکوبی استبداد را نوید دادند.
با عزم آنها بود که هوا دلپذیر شد، گل از خاک بر دمید.
آنها که می‌سرودند:
همپاییم، همراهیم، همرزمیم.
جان بر کف برخیزیم، برخیزیم،  پیروزیم.


اما ببینیم انقلاب بهمن چه شد؟
آیا شهید شد؟ بله 120 هزار بار شهید شد، میلیونها بار شلاق خورد و شکنجه شد؛ سپس شرحه شرحه‌اش کردند، بر سرش ریختند و سنگسارش کردند. اما انقلاب مردم، تسلیم نشد، گرد پریشانی و ذلت و ندامت را نپذیرفت، برخاست و قیام کرد، 30خرداد شد، ارتش آزادی شد، فروغ جاویدان شد، قیام دانشجویان در 18 تیر شد، قیام‌ مشهد و قزوین و اسلامشهر شد، قیام 88 شد، 350 در اوین شد و اشرف و لیبرتی شد.
و حالا همان نواها با صدای رساتر به‌گوش می‌رسد که:
«و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل، به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست، نگون و گسسته باد‌، نگون و گسسته باد».

حضار محترم!
در سالگرد انقلاب بهمن، از جانب مقاومت ایران اعلام می‌کنم:
1-    به‌رغم وحشیانه‌ترین سرکوبها‌ که در جهان امروز کمتر نظیر دارد، مردم ایران هیچ‌گاه تسلیم رژیم آخوندی نشده‌اند. استراتژی رژیم آخوندی بر سر برنامة اتمی و صدور تروریسم و بنیادگرایی، شکست خورده و نارضایتی‌ اجتماعی و مقاومت سازمانیافته، آخوندها را به بن‌بست کشانده است.

2ـ بزرگترین شکست رژیم آخوندی، شکست حمله‌ها و توطئه‌های دامنه‌دارش برای انهدام مقاومت ایران و آسیب‌زدن به یکپارچگی و استحکام آن و توطئه علیه راهبر این مقاومت است. مقاومت ایران، با عبور از سخت‌ترین آزمایشها با برنامه و طرحها و بیش از سه دهه پشتوانة مبارزاتی، یگانه راه حل دموکراتیک این رژیم است.  

3 ـ رژیم ولایت فقیه، سرچشمه و تغذیه کنندة اصلی تروریسم و بنیادگرایی در منطقه است. مهمترین و اولین قدم ضروری برای مقابله با افراطی‌گری تحت نام اسلام، خلع ید از این رژیم، به‌ویژه در عراق و سوریه است. هر گونه شرکت‌دادن رژیم در ائتلاف علیه داعش، صدبار خطرناکتر از هر نوع بنیادگرایی اسلامی تحت عنوان شیعه و سنی است و باعث گسترش و تعمیق فاجعة کنونی است.

4 ـ مواضع مماشاتگرانة دولتها‌ی غربی در مذاکرات اتمی، این رژیم را در دستیابی به بمب هسته‌یی، جری‌تر می‌کند. رژیم آخوندی باید به اجرای کامل قطعنامه‌های شورای امنیت، توقف غنی‌سازی اورانیوم و پذیرش بازرسیهای سرزده در تمام سایتها و مراکز مشکوک، وادار شود.

5 ـ پروندة 36 سال جنایات رژیم آخوندی به ویژه در اشرف و قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67، باید توسط شورای امنیت ملل متحد به دادگاه بین‌المللی جنایی ارجاع شود. جامعة جهانی باید این رژیم را مورد تحریمهای همه‌جانبه قرار داده و مأموران و مزدوران و تروریستهایش را اخراج کند. و شورای ملی مقاومت را به عنوان جایگزین دموکراتیک این رژیم و دولت موقت برآمده از آن برای انتقال حاکمیت به مردم ایران، به رسمیت بشناسد.


6 ـ  بر دولت آمریکا و ملل متحد و اتحادیة اروپاست که طبق تعهدات و وظائف قانونی خود برای لغو محاصرة لیبرتی، به ویژه لغو محاصرة پزشکی و اعلام آن به عنوان کمپ پناهندگی تحت نظر ملل متحد، اقدام کنند. آمریکا باید حفاظت لیبرتی را تأمین و تضمین کند، یا همچنان‌که 4000 پارلمانتر اعلام کرده‌اند، بخشی از سلاحهای حفاظت انفرادی مجاهدین که در سال 2003 گردآوری‌شده را برای حفاظت و دفاع از خود در مقابل نیروی قدس و شبه نظامیان، به آنها برگرداند.


حضار محترم!
36 سال پیش، خمینی با پایه‌گذاری یک استبداد مذهبی، بنیادگرایی اسلامی را حاکم کرد. این حاکمیت نه فقط ملت ایران را به بند کشیده‌، که خاورمیانه را هم در گرداب خون فرو برده و کشورهای غرب را هدف قرار داده است.
تراژدی روزهای 7 و 9 ژانویه در پاریس، بار دیگر تأیید کرد که بنیادگرایی اسلامی، جنگی است با تمام بشریت.
یک فاجعة دائمی و مستمر که حیاتش در انهدام حرث و نسل است. و اگر چه نقاب اسلام به چهره زده، اما با اصول و آموزشهای حقیقی اسلام و قرآن در ستیز است. کما اینکه بزرگترین دشمن مسلمانان است و از حملة مغول در هشت قرن پیش تا امروز، هیچ دشمنی به اندازة بنیادگرایی اسلامی، خون مسلمانان را بر زمین نریخته است.
این دشمنی است که  نه نسبتی با شیعه‌ها دارد، نه با اهل سنت و نه با هیچ اعتقاد و مذهب دیگری. بلکه مهمترین مشخصه‌اش وابستگی به استبداد ولایت فقیه در ایران است. اگر دولتهای غرب به‌جای سستی در برابر تروریسم این رژیم یا رشوه‌های اقتصادی‌اش، یک سیاست قاطع در پیش می‌گرفتند، بنیادگرایی اسلامی مهار و خنثی می‌شد.
در بیش از سه دهه بنای کار دولتهای غرب در قبال استبداد دینی ایران، مماشات کردن و مشوق دادن بود.
بزرگترین و مؤثرترین جنبش سازمانیافته در جهان اسلام، یعنی مجاهدین خلق را که در برابر این رژیم بنیادگرا  به‌پاخاسته‌اند، با لیست‌گذاری و پرونده‌سازی، به زنجیر کشیدند، پایگاههایشان در مناطق مرزی عراق را بمباران کردند، آنها را خلع سلاح کردند و تحت یک محاصرة ظالمانه قرار دادند. کما اینکه، از سوی دیگر، عراق را دو دستی تحویل نیروی تروریستی قدس دادند و در برابر جنایات آخوندها در سوریه سکوت کردند. در حالی‌که می‌توانستند با یک سیاست قاطع در مقابل رژیم بایستند. با این‌حال، ما برای پایان دادن به کار ولایت فقیه و آزادی ایران و رهایی منطقه از چنگال آن، به غرب چشم ندوخته‌ایم، بلکه آن را رسالت و مسئولیت خود دانسته و می‌دانیم. و یقین داریم که از همین مقاومتها و پایدار‌یها، سپیدة پیروزی خواهد دمید و سیمای جهان را روشن خواهد کرد.

حضار محترم!
تاریخ پرتب و تاب ایران، باز هم لحظه‌یی را پدیدار کرده که «پایینیها‌ نمی‌خواهند و بالایی‌ها نمی‌توانند». یعنی زمان تغییر و شرائط تغییر، فرا رسیده است. اجازه بدهید به این موقعیت حساس، در چند محور بپردازم:
نخست دربارة بحران اتمی رژیم، سپس گرفتاری آن در باتلاق جنگ سوریه و عراق و بعد فقدان مشروعیت و عدم ثبات و پشتوانة اجتماعی این رژیم و همچنین تفرقه در هیأت حاکمه و فروپاشی اقتصادی کشور و سرانجام دربارة نارضایتی عظیم اجتماعی و نقش مقاومت سازمانیافته.
می‌دانید که ساختن بمب اتمی که به گفتة کارشناسان رژیم، هزینه‌یی بیش از جنگ هشت ساله با عراق داشته، پشتوانة ماشین سرکوب و ابزاری برای گسترش سلطة رژیم بر منطقه بوده است. اما این برنامه، امروز بزرگترین چالش سیاست داخلی و بین‌المللی آن شده است. به این معنی که اگر از ساختن سلاح هسته‌یی دست بردارد قطار کل رژیم را روی ریل متفاوتی می‌اندازد که فروپاشی دیکتاتوری دینی و فوران قیام عمومی است. و اگر بر ادامة بمب‌سازی اصرار کند، این مسیری است که منجر به جراحی در رأس رژیم و رو در رویی با مردم ایران و جامعة بین‌المللی می شود.
بله، عامل اصلی بن‌بست رژیم، نه ترس از آمریکا و غرب، بلکه ترس از مردم و مقاومت ایران است


همین بن بست در مورد دخالت رژیم در عراق و سوریه نیز وجود دارد. سؤال این است که چرا آخوندها به صدور بنیادگرایی و تروریسم به خارج مرزها نیاز حیاتی دارند؟ دبیر شورای عالی امنیت رژیم، به این سؤال پاسخ داد و گفت ما در عراق و سوریه خون می‌دهیم تا در تهران مجبور به خون دادن نباشیم. و سرکردة سپاه پاسداران تصریح کرد که «ما در کیلومترها دورتر از مرزهای خودمان امروز در حال دفاع (ازمرزهایمان) هستیم».
بله، تمام مسأله همین است. تروریسم و جنایت علیه بشریت در عراق و سوریه برای دفاع از رژیمی صورت می‌گیرد که موجودیتش به خطر افتاده است. این رژیم و همدستانش می‌خواهند این مداخلات جنایتکارانه را نشان قدرت قلمداد کنند، اما اشتباه نکنید؛ قوای نازی نیز در فاز پایانی جنگ، بیشترین کشتارها را مرتکب شدند؛ اما همان زمان در فاز ضعف و شکست به‌سر می‌بردند.
نیروی ولایت فقیه نیز در عراق و سوریه و یمن، اگرچه در حال جنایت و نسل‌کُشی است، با این حال در سراشیب شکست و اضمحلال‌ است. نه عراق و نه سوریه، هیچ کدام میدان پیروزی آخوندها نیست. آنها روز به روز در باتلاق این دو جنگ فرو می‌روند و عواقب اقتصادی و اجتماعی و تأثیر وخیم آن بر جنگهای درونیشان مستمر افزایش می‌یابد و اگر از این دو جنگ خود را بیرون بکشند، یک ضربة کاری دیگر بر ساختار مندرس ولایت فقیه فرود می آید و در هر دو حالت، راه سرنگونی رژیم هموار می‌شود.


دوستان گرامی!
ناتوانی این رژیم به این علت است که مشروعیت و پشتوانة اجتماعی ندارد و در رأس خود شقه شده است. این رژیم نامشروع است؛ زیرا میان رژیم حاکم و مردم، دریایی از خون جاری است؛ زیرا یکسره به زور و اجبار متکی است؛ زیرا سراپا غرق فساد و دروغ و تبهکاری است.
این رژیم فاقد پایگاه اجتماعی است. اگر یک انتخابات واقعاً آزاد (که البته مرز سرخ این رژیم است) در ایران برگزار شود، آراء متعلق به کل جناحهایش، از چند درصد بیشتر نیست.
این رژیم عمیقاً دچار بی‌ثباتی است؛ زیرا نارضایتی ‌مردم هر روز افزایش می‌یابد؛ زیرا در ایران، حاکمیت قانون وجود ندارد، ناامنی بر زندگی اجتماعی حاکم است و بی‌ثباتی و فقدان اطمینان به حدی عمیق است که سرمایه‌گذاری خارجی در ایران نزدیک به صفر است.
منبع دیگر این تنشها، تناقض فرساینده در ساختار حکومت است. چرا با وجود تمام تلاشهای خامنه‌ای برای یکدست نگهداشتن رژیم، باز هم رأس آن دچار شقه شد؟ زیرا قیام و مقاومت مردم ایران چنین شکافی را به این رژیم تحمیل کرد. خامنه‌ای از ترس قیام دوبارة مردم، مانع دور دوم نمایش انتخابات شد و به رئیس جمهور شدن آخوندی از جناح حذف شده، تن داد و این، شکاف بزرگی در رأس حکومت ایجاد کرد که اکنون به یک عامل جدی تزلزل کل رژیم تبدیل شده است.

عامل مهم دیگری که ایران را در موقعیت تغییر قرار داده، فروپاشی اقتصاد ایران و ناتوانی رژیم در مهار آن‌ است.
رشد اقتصادی کشور، هر سال منفی می‌شود. پول رسمی کشور در سه سال اخیر، هفتاد درصد ارزش خود را از دست داده است. سیستم بانکی ورشکست شده و دو سوم واحدهای صنعتی تعطیل یا راکد شده‌اند. رکود وحشتناکی تمام بازارها را فلج کرده است. شمار بیکاران حداقل 10میلیون نفر است؛ یعنی از هر پنج نفر دو نفر بیکار‌ند.
خانوارهای ایرانی از فقر و ناداری به گرسنگی کشیده شده‌اند. جمعیت گرسنگان 12 میلیون نفر شده‌است. تا دیروز مشکل عمومی فقر بود؛ حالا گرسنگی است. در هیچ زمانی در تاریخ ایران اختلاف طبقاتی به اندازة دوران حاکمیت آخوندها چشمگیر نبوده است.
در سال 50، خمینی در سخنرانی ریاکارانه‌اش دیکتاتوری شاه را به‌خاطر آن‌که مردم بلوچستان از فرط ناداری دختران خود را می‌فروشند، سرزنش می‌کرد. حالا بلوچستان که جای خود دارد، در قلب تهران هم، آگهی دردناک فروش بچه‌های کوچک و اعضای بدن به چشم می‌خورد.
در نتیجه، اگر آخوندها پاشیدگی اقتصاد را به حال خود بگذارند، ادامة آن فوران اعتراضهای اجتماعی را در پی دارد و اگر بخواهند برای مهار آن قدمی بردارند، ناگزیر از کاهش هزینه‌های سرکوب و صدور تروریسمند که تمامیت این رژیم را بی‌دفاع می‌کند و راه را برای اعمال ارادة مردم ایران باز می‌کند.

دوستان گرامی!
در ایران نارضایتی‌ها‌ ساعت به ساعت ایجاد می‌شود؛ از اعدامهای هر هشت ساعت یک بار، هزاران نفری که زیر حکم اعدام قرار دارند، دستگیریهای هر ساعت 70 نفر، شکنجه‌ و زجرکش‌کردن زندانیان، رفتار ضدانسانی قضاییة رژیم که 19میلیون پرونده برای مردم ایران تشکیل داده، مقابلة خفقان‌آور با موزیک، تئاتر، فیلم و سایتها و شبکه‌های اجتماعی در اینترنت و به‌خصوص اقدامات جنایتکارانه مثل اسیدپاشی، به خاطر نوع پوشش زنان.
در نتیجه، رابطة مردم ایران با رژیم حاکم، به رابطة مردم یک کشور اشغال‌شده با نیروی اشغالگر تبدیل شده است.
علاوه بر اینها، رژیم با تصویب قانونی، بسیج را موظف به سرکوب خیابانی زنان و جوانان تحت عنوان امر به معروف کرد و همزمان، با عجله، «شهرک جنگ شهری» سپاه پاسداران را برای تمرین سرکوب قیامها به کار گرفت و شمار نهادهای ویژة سرکوب و کنترل و سانسور را به دست کم 75 نهاد رساند.
مقا‌مهای رژیم اذعان می‌کنند که در یکسال گذشته شمار حرکتهای اعتراضی 3هزار مورد بوده است. در بلوچستان، خوزستان و کردستان، اعتراضها بارها به مقابلة مسلحانه با مأموران رژیم منجر شده است. مقاومت زندانیان مجاهد و مبارز همچنان ادامه دارد. اعتصاب غذای زندانیان بارها رژیم را به عجز کشانده است.

دوستان عزیز!
 فراتر از هر بحرانی تأثیر تعیین‌کنندة جنبش مقاومت، عامل بی‌ثباتی دائمی رژیم ولایت فقیه است. این مقاومت با راهبری مسعود، یک جنبش پایدار علیه فاشیسم مذهبی بنا کرد، ارتجاع دینی را افشا نمود و با دفاع از اسلام اصیل و دموکراتیک در شکست فکری و فرهنگی بنیادگرایی اسلامی نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد و پرچم سرنگونی این رژیم را برافراشت.
این مقاومت با جنگ ضدمیهنی خمینی به مخالفت برخاست، در برابر برنامة اتمی ایستاد و بزرگترین سایتها و مراکز اتمی سری رژیم را افشا کرد. این مقاومت در افشای فاجعة نقض حقوق بشر ایران و تصویب 61 قطعنامة محکومیت رژیم در مجمع  عمومی ملل متحد، نقش تعیین‌کننده داشته است.
این مقاومت با پیشتازی در مبارزه برای برابری زن و مرد، نیروی سرکوب‌شدة زنان ایران را برانگیخت. این مقاومت پیوسته عموم هموطنان، به‌ویژه جوانان، را به مقاومت فراخوانده و در قیامهای سال 88 تشکیل‌دهندة بسیاری از هسته‌های قیام بوده است. و این مقاومت، به‌خصوص با نسلی از زنان و مردان پاکباز و آرمانخواه، یعنی مجاهدان آزادی در رزمگاه لیبرتی، الهامبخش زنان و جوانان ایران است. این که آخوندها تلاش خود را برای انهدام مجاهدین در اشرف و لیبرتی متمرکز کرده‌اند، گویای وحشت آنها از نیروی سرنگون‌کننده است.
در 8سال گذشته، آخوندها مالکی را موظف کرده بودند که بیش از هر کاری برای از بین بردن اشرفیها فعالیت کند.
27 حملة جنایتکارانه، از جمله 6 رشته قتل عام و گروگانگیری، همه براساس سفارش و طرح بیت خامنه‌ای صورت گرفت.
در سطح بین‌المللی هم، اعمال فشار به مجاهدین، خواست ثابت رژیم در مذاکره با هر دولت غربی است. پروندة 17 ژوئن در فرانسه در 15 سال گذشته توسط آخوندها از تهران هدایت می‌شد و انواع جعلیات یا شهادتهای دروغ را تولید می‌کردند. در سال 2011 قضاییة فرانسه، اتهام تروریسم را رد کرد. در سپتامبر 2014 در حکم دیگری کلیة اتهامهای مالی مردود شناخته شد.
اما دوباره آخوندها از طریق وکیل فردی که 9 سال پیش مرده، استیناف دادند. به قول ویلیام بوردون این استیناف یک تلاش هزارمین بار بود  برای سوء استفاده از سیستم قضایی فرانسه توسط یک دولت خارجی. با اینهمه، قضاییة فرانسه دو روز پیش، این استیناف مفتضح را که شاید در تاریخ قضاییة جهان بی‌‌سابقه باشد، مردود شناخت و بر نفی اتهامها علیه مقاومت ایران صحه گذاشت. البته هر جا که وجدان و عدالت به میان می‌آید، مقاومت مردم ایران پیروز است، اما همین پرونده‌سازیها نشاندهندة وحشت رژیم از این مقاومت است.
در داخل ایران نیز هواداری از مجاهدین و هر نوع ارتباط و کمک به آنها سرخترین مرز سرخ رژیم است و به شدت سرکوب می‌شود.
با این‌همه، تاریخ ایران به تاریکیها و زشتیهای این رژیم شناخته نمی‌شود، بلکه به روشنی تابناکی شناخته می‌شود که از پایداری ملت و مقاومتش ساطع شده است. از این نظر در حاکمیت استبداد مذهبی، مجاهدین وجدان تباهی‌ناپذیر ملت ایران و نویسندگان تاریخ ایران به‌سوی پیروزی‌اند.
به قول مسعود: «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا کلمة فداست..... مجاهدین از بنیانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ایران و در سراسر جهان، این درس را به‌خوبی آموخته اند که تاریخ خلق و میهن خود را چگونه بنویسند. …».

و حالا شما ای زنان و مردان آزاده، جوانان به‌جان‌آمده، کارگران، معلمان، دانشجویان و هموطنان عزیزم!
این شمایید که به همراهی فرزندان مجاهد و مبارز خود می توانید این رژیم را سرنگون کنید. به‌رغم سرکوب بی‌امان و فقر و بیکاری و درد و رنجهایی که این رژیم به شما تحمیل کرده، و به‌رغم جنگ افروزی و صدور تروریسم و معاملات سیاسی، اما حرف آخر را شما و فرزندانتان در ارتش آزادی می‌زنید.
دیکتاتورها برای مقابله با خیزش مردم، ناامیدی و بیهودگی مقاومت را ترویج می‌کنند. پس باید در نقطة مقابل امید به آزادی انقلاب و تغییر را ترویج کنید و بدانید که این رژیم هر قدر هم جنایت کند و هر قدر هم که طول بکشد گریزی از سرنگونی ندارد.
آری این شمایید که می‌توانید به یاری مقاومت سازمانیافته، فاشیسم دینی را سرنگون و ایران را آزاد کنید. آری ایران به شما شناخته می شود و این شما هستید که ایرانید.  
پس شما را فرامی‌خوانم که برای آزادی ایران، برای برگزاری انتخابات آزاد، برای برپایی یک جمهوری کثرت‌گرا بر اساس جدایی دین و دولت، برای بنای جامعه‌یی مبتنی بر برابری زن و مرد،  و برای ایرانی بدون شکنجه و اعدام و عاری از قوانین شریعت آخوندی و یک ایران غیر اتمی به‌پا خیزید