من تشنه تر از کویر و، جانی پُر از انتظارم
جاری تر از رودی امّا، راهی به سویم نپوئی
بودم سراپا خمارت، پُر بودی از مستی عشق
کردی دریغ از لب من، تک قطره ای از سبوئی
"می خواهمت" بر زبانم،این آخرین حرف من بود
چیزی بجز این نخواهم؛پایان هر جست و جوئی
این را شنیدی ز چشمم، امّا به رویت نیاری
ناز تو را می شناسم،حرف دلت را نگوئی
این جا منم بی تو اکنون،جاری توئی در خیالم
شب از خیال تو پر بود،بودش اگر رنگ و روئی
10 ـ 04 ـ 2015