شمشیر قیام را در نیام مگذارید
استخوان را در زخم کهنه کثیف
پاره های پراکنده اعتصاب و اعتراض را
چنان یکی کنید تا مگر بپوشاند
براندام زخم آگین فلات اهورایی قهرمانان
جامهٌ افق گون انقلاب را .
شمشیر قیام را در نیام مگذارید
دندان خشم را بر جگر سوخته
ناخدا خورشید بانوی قهرمانمان ، مریم
خروشیده است بر شبان مرده پرستان گورکن
تا به هر کجای جغرافیای سیاسی سوداگران و سودائیان
به پرچم در اهتزاز هر صدا و هر گامش بنگرید
اگر که می خواهید شیر باشید و شمشیر فتح تان
بر فراز غرور .
شمشیر قیام را در نیام مگذارید
امیدتان را در گرو بازی زمان
برخیزید و نگاه کنید :
بر بام مهتابی سحر ، کبوتران سپید خونین بال خاوران
و مرواریدیان اشرف شهر تاریخی
عاصیان بپاخاسته اعتراض و اعتصاب
چشم بر راه عاشقان دارند و صبح بی قفس.
شمشیر قیام را در نیام مگذارید
تردید را در انبانه کهنه ترس
ترسندگان شما ، تهی طبلان « اتاق شب »اند
در نشئهٌ رفاه و دود و دم شبه عشرتی
و نوشانوش های بسی خوش غیرتی !
ترسندگان شما خائنانند و تأمین شدگان مراکز مشکوک
از چه می ترسید و بر چه مرددید ؟
مگر از این بدتر هم ممکن است ؟
شمشیر قیام را در نیام مگذارید
دندان خشم را بر جگر سوخته
برخیزید و نگاه کنید :
خاور میانه از بستر صبر رخوتی برخاسته است
و شمایان هنوز در بستر سرگردانی های خود غنوده اید
نه صدای انبوهی بپاخاستگان را می شنوید
نه صدای نرگس محمدی ، گوهر عشقی و دکتر ملکی
نه صدای پر صدای دلاوران اشرفی.
در دروازه سحر
ازدحام برق شمشیرها و مشعل هاست
برخیزید و شمشیر قیام را
در نیام مگذارید
28 آپریل 2015