با وجود گذشت 30 سال از فرارش از ایران تلخی های زندان و غم واندوه نگاه کردن به عکس خواهرش از او جدا نمی شود.
سلول انفرادی زندان خاطره ها.
و حکایت انقلاب در ایران پیش از هر چیز دیگر حکایت بهزاد و گیتی بود.
بهزاد نظیری، نماینده مجاهدان لیبرتی در ژنو
بهزاد نظیری: خمینی شروع کرد به گرفتن اون آزادیهایی که مردم در انقلاب به دست آورده بودند. مثلاً در زنان در انقلاب ایران خیلی گسترده شرکت داشتند. من خواهرم اون موقع از هواداران مجاهدین خلق ایران بود... خیلی اکتیو خودشو ادامه می داد. جنگ ایران و عراق شد، خواهرم مثلاً به عنوان یک خبرنگار، خبرنگار خیلی فعال به صحنه های حتی جبهه های جنگ فرستاده می شد. اونجا فیلم تهیه می کرد. حتی نمایشگاههای عکس ترتیب می داد. از تمام شرایطی که اون موقع مردم جنگ زده داشتند و اینها رو در تهران نشون می داد. اکتیویته فرهنگی خیلی زیادی داشت و خیلی در موسیقی، در اینها خیلی آشنا و علاقمند بود، شاعر بود. در فوریة 1982 و به زندان اوین، زندان معروف اوین که می شناسین منتقل شد و من در اون موقع هنوز خبرنگار بودم. همان موقع که خواهرم در زندان اوین زندانی بود، من خبرنگاران فرانسوی رو همراهی می کردم در اکتیویتة مختلف تا این که 5ماه بعد از دستگیری خواهرم من هم دستگیر شدم. یعنی من در 25 ژوئن 1982، خواهرم در می 1982 اعدام شد. و من 40روز بعد از شهادت خواهرم در حالی که مادرم دچار بحران روحی شده بود در اثر اعدام دخترش که 24سال بیشتر نداشت تحت تعقیب قرار گرفتم و توسط پاسداران دستگیر شدم. به زندان اوین منتقل شدم. در همون زندانی که 5ماه قبلش به عنوان خبرنگار و همراه اکیپ تلویزیونی از اونجا دیدن کرده بودیم. و همون موقع هم می دونستم خواهرم و هزاران زندانی دیگر در پشت درهایی هستند که ما نمی تونیم اونها رو ببینیم. ولی کتابها خونده بودم یک بار یک نفر یادم هست به اسم شمس الدین مقدسی که یک زندانی بود. من چشمهام بسته بود، فقط اسمشو پرسیدم. این می گفت که بهش مقدار زیادی آب خورونده بودن که شکمش ورم کرده بود، بعد پاسدارها با پوتین رفته بودند روی شکمش که این آبها را در حالی که در معرض خفگی بود بیرون بده. یک شکنجه هایی که من در کتابهای ... من بعد از سه سال از زندان خمینی فرار کردم. یعنی با استفاده از فرصت یک جابه جایی به خاطر یک امر درمانی یک امر پزشکی که باید منو در خارج از زندان موقتاً می آوردند فرار کردم و بعد از فرار من پدرم رو رژیم دستگیر کرد به عنوان گروگان. من به سرعت توسط کمک شبکة مقاومت، به کمک شبکة مجاهدین خلق ایران تونستم از ایران خارج بشم از طریق مرز سیستان و بلوچستان به پاکستان به کراچی رفتم. به خونة ما بعدش حمله کردن. پدرم رو دستگیر کردند و ...
بهزاد نظیری: 82 خواست که مثلاً چون خیلی اخبار در فرانسه به خصوص پیچیده بود که جنایت و کشتار و اعدام و شکنجه در زندانهای ایران خیلی زیاده، اون موقع خوب شورای ملی مقاومت در پاریس تشکیل شده بود و آقای رجوی در فرانسه بود و مجاهدین اکتیویتة زیادی در افشای جنایت خمینی داشتند. این می خواست در واقع یک ویترینی از زندانهای خودش را نشون بده به خبرنگارها و وانمود کنه که اینجا در واقع در اوین خبری نیست و همه چیز نرماله. بنابراین یک اکیپ از تلویزیون TF1 کانال یک فرانسه و آ.اف.پ، آژانس فرانس پرس به اوین رفتیم در فوریة 1982 و زندان اوین را سالنهایی به ما نشان دادند، اونجا مصاحبه کردیم. یک فردی به نام لاجوردی که بعداً به عنوان قصاب اوین، یکی از شقی ترین و خونخوارترین مزدوران خمینی، که اون موقع نقش دادستان داشت اونجا مصاحبه کرد و گفت خوب اینجا طبیعیه، زندانیها می آیند و یک دوره یی آموزش می بینند و یک سری جوانها را هم نشان دادند گفتند اینها زندانی هستند. در این صفحه 953 از این کتاب تصویر عکسی از خواهرم هست در جبهة جنگ ایران و عراق، چون خبرنگار بود و با تلویزیون با یک اکیپ تلویزیون ملی ایران برای تهیه گزارش در آن موقع در اوایل جنگ ایران و عراق به صحنه رفته بود، چون خبرنگار فعالی بود و در اینجا تصویر دیگری از خواهرم هست، گیتی نظیری در 24سالگی، چون همان طور که می بینید یک عکس است در میان دهها عکس. اینجا فقط سیویل سرونس یعنی همین کارمندان از قسمتهای مختلف ادارات و سازمانهای دولتی یا غیردولتی اینجا فقط کارمندان هستند ولی این کتاب همان طور که دیدید تمام اقشار و طبقات جامعة ایران را شامل می شود و من در این عکسها بسیاری از دوستان خودم را که در زندان باهاشون بودم می بینم که در طیف اجتماعی خودشون در این کتاب صفحه بندی شدند. فقط 20هزار از 120هزار نفریه که توسط این رژیم اعدام شدند در اون سالها مثل این دوستم محمود بنی نجاریان که بسیاری از اونها در گورهای بی نام، فتوای خمینیه که درش می گه که مجاهدین، همة اعضا و هوادارنشان محارب و محکوم به اعدام هستند که با این فتوا 30هزار نفر، کتابی که از 120هزار نفر که اعدام شدند در این سالها، 20هزار نفرش توسط شبکة اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران جمعآوری شده از اقشار مختلف که من این رو به شما نشون خواهم داد از جمله که عکس خواهرم توش هست و عکس بسیاری از هم سلولیهای خودم. یکی وکیل دادگستری بود، یکی دانشجو بود، یکی پرسنل سابق ارتش بود، یکی یک قهرمان آتلتیسم، دو میدانی بود، یکی یک کارگر ساده بود. یکی یک بازاری بود اینها همه هم سلولیهای من بودند. الان همه شونو به اسم یادمه و اینها گوشه ای از جنایات اون سالها هستند که آثارش رو هم امروز بر بدن خودم دارم و هم در قلبم و دلم جراحتش هنوز مثل یک زخم تازه باقی و باز هست و تا وقتی که این جنایتکاران در مقابل عدالت قرار نگیرند، این زخم التیام نخواهد یافت. چون بسیاری از هم سلولیهای من بسیاری از کسانی که من باهشون در زندانهای خمینی بودم، اینها دیگر از تو زندانها بیرون نیومدند. و در قتل عامی که خمینی در 1988 سی هزار نفر از مجاهدین را اعدام کرد خیلی از دوستان من، خیلی از دوستان من...
العربیه 12خرداد1394