روزی که به شیـخ دست یاری دادم
آگـه نَـبُـدَم کـه او بُــوَد صـیّـادم
من،اهل خدا بودم و دیدم آن شیـخ
با تیشه ی دین ز جا کَنـَد بنیادم
بیداد و فساد شیوه ی شیخان است
از لوث وجودشان جهان ویران است
در دست چنین خسان منه دستانت
شرمنده ی کار و بارشان شیطان است
شیخ است و دروغ و نغمه ی بد آهنگ
اندشه ی او لبالب از حیله و رنگ
عالم ز وجود او فرو مانده به بهت
تاریخ از او سراسر آلوده به ننگ