هر کس که نبرده ست ز وجدان و شرف سهم
امروز وکیل است و سفیر است و وزیر است
آزاد همه اوباش و اراذل به خیابان
این خلق بلادیده به صد بند اسیر است
دجال درنده که دریدش اجل گرگ
می گفت سخنها که بشیر است و نذیر است
بس لاف زد از بردن انسان به تعالی!
بیچاره ندانست که بی مایه فطیر است
عمامه به سر شیخک بدکار رداپوش
از سوی اجانب سر کار است و اجیر است
بی بی سی مکار چرا حامی شیخ است
یا آن دگری از چه در این کار و مسیر است؟!
با خاک وطن بین که چه کردند انیران*!
با واسطه شیخ که پست است و حقیر است
گویی ز پدر ارث رسیده است به اینها
ایران عزیزی که به زنجیر اسیر است
بلعیده چو دیوی همه مام وطن را
باز از پی یک لقمه دهقان فقیر است
سرتا به سر خاک شده ناله و آهی
کز سوز دل جمله یتیمان صغیر است
ای شیخ فرومایه بی شرم، به تو ننگ
الحق که جنایات تو بی نوع و نظیر است
دیر است ولی دور نباشد که سرانجام
فرجام بدت در کف یک خلق کبیر است
آنروز که برخیزد و چون شیر خروشد
باور کنی آنگه که چه بی باک و دلیر است
*انیران به معنی بیگانه و غیر ایرانی
9 سپتامبر سال 2015 میلادی ( 19 شهریور 1394)