حسین پویا: خط و نشان سیدعلی "آقا"!

"آقا"! که رئیس کل دین است

واقف به "حساب"! مومنین است

 

نوشید چو زهر هسته ای را

آن مایع مغز پسته ای را

 

در رعشه فتاد دست و پایش

افتاد ز شانه اش عبایش

 

یک جیغ بنفش کرد صادر

در امر صدور، بود ماهر

 

از بوی بد و صدای آن باد

احساس بدی به جانش افتاد

 

فهمید نمانده راه چاره

لاستیک نظام گشته پاره

 

از خوردن جام زهر هسته

راه پس و پیش گشته بسته

 

با کوسه بسی بگو مگو داشت

بس ترس ز حیله های او داشت

 

ترسید که آن پلید ملعون

یک خدعه کند به کار ایشون

 

نزدیک چو گشت انتخابات

با کوسه بگفت؛ "گور بابات"!

 

ای کوسه بیسواد قرتی

خواندی تو مرا "علی زپرتی"!

 

از بسکه زدی تو نق به بنده

کردی تو مرا اساس خنده

 

ای خاطره ساز بی مروت

کردی تو مرا دچار حیرت

 

هی خاطره ی دروغ گفتی

گفتی که فقط خودت شنفتی

 

جر خاطره "امامت"! من

باقی همه بود کذب روشن

 

تو نقشه برای من کشیدی

خفه ت می کنم! کجاشو دیدی!

 

تو در پی تاج و تخت هستی

من میشناسمت چقدر پستی

 

ای کوسه حقه باز چاخان

می خوای که بشی تو شاه! ایران

 

با فتنه گران شدی تو همدست

آن شیخ بنفش احمق و پست

 

بشنو سخن نهایی از من

حالا که شدی به بنده دشمن

 

از خط و نشان من حذر کن

احساس رسیدن خطر کن

 

تصمیم گرفته ام به سرعت

سوتت! بکنم جَوار عمه ت!!