از زمان مرگ معاویه انگاه که مشخص شد که قرارداد صلح امام حسن در حال نقض شدن است دیگر درنگ و مجامله بیهوده بود، خصوصا وقتی که یزید بن معاویه بدون هیچ ملاحظه ایی میخواست ردای خلافت بپوشد و رسما خلافت را موروثی کند … لذا امام حسین درست به همان دلیل که تا آن زمان به قرارداد صلح پایبند بود … آری … دقیقا به همان دلیل و در ادامه همان راه می بایست، مخالفت کند و ایستادگی … پیش از او کسان دیگری مانند “عبدالله بن زبیر” هم از بیعت سر باز زده بودند وبه حرم امن مکه پناه برده بودند.
لذا واضح بود که یزید بر خلاف معاویه که لقب ”کاتب وحی” را هم یدک میکشید و ظواهر امر و شرع را تا حدودی مراعات میکرد، چنین دغدغه هایی نداشت و اراده کرده بود به زورهم که شده از امام حسین بیعت بگیرد … و داستان تقریبا از اینجا آغاز شد … شاید مقایسه آن دوران با شرایط مشابه (تنها از باب تمثیل و تقریب ذهن) در تاریخ جهان معاصر، برای درک بهتر اوضاع ، چندان بیفایده نباشد.
در تاریخ معاصر جهان شاید مشهورترین نوع سازش و کنار آمدن با متجاوزی که ظاهرا صاحب قدرت و شوکتی هم بود، کنار آمدن و سازش مارشال پتن با هیتلر بود (از آنرو که بارزترین نوع مذاکره و مماشات بر سر چیزی بود که قابل مذاکره و مماشات نبود…) که نه تنها دردی از او دوا نکرد بلکه او را تنها به زائده ایی از قدرت متجاوز و مسلط مبدل کرد. هر چند که او از قهرمانان جنگ جهانی اول هم بشمار میآمد. عدم ایستادگی در برابر متجاوز، او را در کنار هیتلر و در مقابل مردمش قرار داد ….. و لابد او هم مثل “چمبرلین” صلح و آرامش را در مماشات و سازش میدیده؟ و قطعا خود را صلح جو میخوانده و هدفش را هم جلوگیری از خونریزی بیشتر؟ و طالب عدم خشونت و صلح بین المللی…؟
ولی دیدیم که به چه کشتار دهشتناک وفاجعه ایی منجر شد! چه بسا مثال چندان مناسبی هم نبود ولی تنها میخواستم بر این موضوع شاهدی بیاورم که در آنجائیکه ظلم واضح است، تجاوز محرز و بی عدالتی و تباهی نیازی به حجت و بینه ندارد (خصوصا وقتی ماشین تجاوز و ستمکاری بوضوح و سیستماتیک براه افتاده ) مذاکره و مماشات و مصالحه برسر چه چیز است؟ خوش و بش کردن، همدلی و عکس یادگاری ظالم و مظلوم واقعا چه نسبتی با اخلاق و آنچه فلسفه اخلاق میدانند، دارد؟ مگر پیام و اثری جز تضعیف بیشتر مظلومان و ستم دیدگان و راضی کردن آنها (درمحدوده توافق!) به سلب بیشتر حقوقشان دارد؟ آنهم به شکلی مشروع و در یک پلاتفرم قانونی؟
در همین شرایط کنونی و امروزین میهنمان، وقتی اتحادیه اروپا، دبیر کل ملل متحد و یا هر کس دیگر، تنها از ”تعداد زیاد اعدامها ” اظهار نگرانی میکنند، معنا و پیامش این نیست که تعداد کمتر، مثلا 1000 تا، البته اشکالی ندارد!؟ و کسانی که چنین معامله ایی میکنند، پیش از آن با وجدان خود معامله نکرده اند؟ و چرا معاملات دیگر نه؟ باری در هر مذاکره ایی طرفین باید به میزانی از مطالبات خود عقب نشینی کنند تا به محدوده توافق برسند. حال انکه طرفین چنین منازعاتی، یکی حقوق خود و مردمش را مطالبه میکند و دیگری حقوق مردم را گرفته وآنرا ملک طلق خود میداند!
وانگهی، اینگونه مذاکرات و مجاملات، تشویق و ترغیب و به نوعی تائید و رسمیت بخشیدن به ظلم ظالمان و ستمگران نیست؟ و این گشاده دستی را به آنها نمیدهد که اگر بخشی از حقوق غصب شده را میتوان تصاحب کرد، چرا بقیه اش را نه؟ الغرض، در چنان شرایطی ایستادگی امام حسین بر علیه شرایط ستمگرانه غالب، اقدامی بود که هر وجدان بیدار، آزاده و عدالتجویی، میبایست بدان مبادرت ورزد … چه مسلمان باشد و به خدا باور داشته باشد و چه نداشته باشد … چه پیشوا و امام مذهبی باشد و چه هر آزادیخواه و مصلح اجتماعی و دارای هر مرام و اندیشه ایی! و طبعا چنین اراده ایی، به “ایستادگی” و پذیرش همه هزینه و عواقب آن، نمیتواند جز بر یک اندیشه عمیقا انسانی و عدالت جویانه استوار باشد. جهان بینی که انسان را تنها از آنرو که انسان است، گوهری میداند خدایی … و به تعبیر مولانا: همان “شهیدان خدایی”… بلا جویان دشت کربلایی….!
آری، اعتقادی که ارزش و کرامت انسان را تا خلافت و جانشینی خدا، والا میداند … چنین انسانی زندگی به هر قیمت را نمی پذیرد و به هیچ قیمت بر سر اصول و ارزشهای اصیل و بنیادین انسانی، کوتاه نمی آید، که در آن صورت خود، اعتقادات و ارزشهای انسانی اش برای همیشه به گور سپرده و در صورت بقاء و زنده ماندن هم چیزی از مفهوم انسان باقی نمانده که قرار باشد در قفایش امتداد یابد یا تکامل و ارتقاء …درست به همین دلیل بود که پدرش علی ابن ابیطالب هم از خدا وند چنین طلب کرده بود که : الهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی ..
خدایا اگر قرار است ارزشها و کرامات انسانی را از من بگیری اول جانم را بگیر! (215 ) چرا که انسان بدون ارزشهای انسانی، نفی خود انسان است و دیگر صحبت از ارتقاء و کمال وعدالت و…. بیهوده و عبث! حسین چه با یزید بیعت میکرد چه خود را در پناه حرم امن مکه قرار میداد … و خلاصه به طرف کوفه نمی آمد در همه حالتها، خود، اعتقادات خود، انسانیت خود و خلاصه آن گوهر تابناک انسانی (و البته تو حیدی اش) رامعامله کرده بود و لاجرم آینده و سر نوشت خود و پیروانش را هم، به سرنوشت یزید گره زده بود و مرگ یزید و انقراض بنی امیه، مرگ و انقراض اندیشه و آرمانهای او هم بود!
همانطور که با مرگ هیتلر چیزی هم از دولت ویشی باقی نماند و از همین روی خودش بدرستی تصریح کرده بود که : آنها مرا بین دو انتخاب قرار داده اند: بین السله و الذله و هیهات من الذله …. بین شمشیر و ذلت مخیر گذاشته اند و ما اهل ذلت نیستیم! و در دعوتی که از همه صحابه و بزرگان (نخبگان و روشنفکران زمان) کرده بود ضمن سرزنش آنها که بر مسئولیتهای خود قیام نکرده اند، اضافه میکند که: راه من و کسانی که با من میآیند به شهادت ختم میشود ولی هر آنکس هم که با من نیاید، روی پیروزی و صلاح را نخواهد دید! و این نه فقط پاسخ منطقی تاریخ بلکه بقول علمای اخلاق، پاسخ جهان هستی (هستی) است به این امر.
تا اینجای قضیه پیامی بود از حسین به همه احرار و آزادگان، آنها که حتی به خدا و دیانت هم اعتقادی ندارند ، درسی بود برای همه در ازنای تاریخ که: انسانهایی مانند حسین ، زندگی به هر قیمت را نمیپذیرند و انسانهایی از این گونه را با هیچ تهدید و تطمیعی نمیتوان از آرمانهایشان باز داشت و نهایتا اینکه پاسخ (نتیجه) هستی شناسانه آن حرکت، جاودانگی “پیام ظلم ستیزی و آزادگی” است. چون ظلم، پدیده ایی غیر انسانی است و ظلم ستیزی هم تلاشی است برای اعاده حق و اقامه عدالت. پس:
آنکس که پریشان شود از ناله بلبل
در دامنش آویز که در وی اثری هست.
سعید ماسوری 2 آبان 1394 زندان گوهردشت کرج