جمشید پیمان:‌ با پُتک عزم، گرده ی تقدیر بشکنید

خواهید اگر به سینه ی ظلمت شرر کنید

باید سیاوَشانه از آتش گذر کنید

 

با عاشقان مهر فروزان یکی شوید

شب را به عشق دیدن خورشید سر کنید

 

تا بشکنید ظلمت شب، شعله بر کشید

وآن شعله را به آتش جان مستمر کنید

 

با همرهان یکدله، پویان به ره شوید

از خیل خواب دیده ی حیران حذر کنید

 

موجید و نیست در دلتان خواهش سکوت

خیزید و عاشقانه به توفان سفر کنید

 

با پتک عزم، گرده ی تقدیر بشکنید

با رزم خویش حادثه را بی اثر کنید

 

با عشق اگر که وعده ی دیدار کرده اید

باید که جامه ی همّت به بر کنید !

 

ضحّاک از این دیار،به خود، دل نمی کَنَد

بر آن چه کرد کاوه، به عبرت نظر کنید

 

جمشید پیمان،02 ـ09 ـ 2015