*طرف مردم ایران یا طرف دیکتاتور؟

ریاست جمهوری روحانی قبل از هر چیز محصول وحشت خامنه ای از خشم و طغیان قیام مردم ایران است. در سال 1388 خامنه ای سرمست قدرت هذیانی اش با تکبر وافر، احمدی نژاد را از کوزه انتخابات استخراج کرد. قیام عظیم مردم به خامنه ای هشدار داد که کاسه صبر مردم ایران لبریز است. افسوس که رهبری آن قیام در دستهای موسوی و کروبی بود که جزء لاینفک رژیم آخوندی بودند و امکان هرگونه تغییر واقعی که کشور را به سمت دمکراسی هدایت کند، را اساساً نداشتند. رهبری موسوی و کروبی البته تنها چند روز دوام آورد، اما در هر حال برای ایجاد توهم و درهم کردن اوضاع و سرخوردگی توده های مردم مؤثر افتاد؛ سکوت ناموجه این دو، آتش قیام مردم ایران را به زیر خاکستر برد. اینکه این دو فرد هنوز در حصر خانگی بسر می برند تنها نشان از ضعف مطلق رژیم حاکم بر ایران دارد. با کناره گیری موسوی و کروبی، رژیم آخوندی چند ماه وقت گذاشت تا بتواند اجالتاً خشم و خروش مردم را مهار کند. صورت آرام و خونین ندا در حالیکه جان می سپرد، از طریق فیلمی که با یک تلفن گرفته شده بود، به همه خانه های جهان وارد شد و تشت رسوائی رژیمی که جواب خواسته های دمکراتیک مردم را سرکوبی خونین می داد، را به صدا درآورد. در همان زمان نامه های گرم م صمیمی اوباما به خامنه ای ثابت کرد که مردان سیاسی کشورهای غربی در کنار چه کسانی قرار دارند. خشم واقعی و ناب مردم ایران، اگرچه به سختی سرکوب شد، اما دست نخورده ماند.

به راستی سرشت سیاسی و ایدئولوژیک رژیم مذهبی ایران چگونه است؟ آیا تنها انجام مناسک رأی گیری، آن هم از نوع بسیار مخصوص آن، کافی است تا به رژیم آخوندی صفت دمکراتیک داد؟ در نظام ولایت فقیه رأی گیری با عدم آزادی در تضاد نمی باشد. در سیستم پیچیده ولایت فقیه، طبق بند 57 قانون اساسی این رژیم، ولی فقیه سه قوه حکومت و طبق بند 177 سایر نهادها را، که گاهاً شکلی به ظاهر دمکراتیک دارند، را به طرز خود مختار در کنترل خود دارد. در حالی رئیس جمهوری و اصولاً تمامی سرکرده گان این رژیم از بین افراد مطمئن و ارگانیک رژیم ولایت فقیه برگزیده می شوند، در هر حال در رژیم آخوندی اختیارات رئیس جمهور بسیار محدود می باشد. رژیم ولایت فقیه کاملاً ضد دمکراتیک است، چرا که در این نظام اصول پایه ای دمکراسی یعنی حق آزادی بیان و حق انتقاد و حق مشارکت و تشکیل گروه های اجتماعی و سیاسی و حق مخالفت، اساساً وجود خارجی ندارند. با این وصف در رژیم آخوندی مناسک رأی گیری انجام می گیرد: امری که تنها در جمع کاندیداهای کاملاً مطمئن رژیم آزادی کُش انجام می گیرد و در آن تنها بخشی از مردم با کسالت و گاهاً به اجبار شرکت می کنند. این نمایش انتخاباتی را شاید بتوان میدان جنگ باندهای رژیم ولایت فقیه به حساب آورد که در هر صورت منظوری به جز از حفظ تمامیت نظام ندارند و نمی توانند داشته باشند. از این جنگ چیزی در راستای خواسته های دمکراتیک مردم ایران تصیبشان نمی شود. در انتخابات سال 1392 نگرانی اصلی رژیم آخوندی، به طور خاص نگرانی خامنه ای، کنترل خشم مردم و جلوگیری از قیامی که میتوانست کار رژیم را یکسره کند، بود. تنها به این دلیل بود روحانی از قوطی انتخابات، آن هم در دور اول، بیرون آمد. روحانی در هر حال از مهره های اصلی رژیم ولایت فقیه می باشد، اگرچه انتخاب اول خامنه ای نبود. از این جنگ قدیمی، که در حقیقت بین خامنه ای و رفسنجنانی از دیر باز در جریان است، خیری به مردم نمی رسد. مشکل ایران و مردم ایران اساساً رژیم ولایت فقیه و قانون اساسی ضد دمکراتیک آن می باشد، که هیچکدام از مهره های این رژیم خیال تغییرش را ندارند. این امر تضاد واقعی و لاینحل مابین مردم ایران با رژیم آخوندی با تمامی باندهایش درونی اش می باشد. خاتمی و یا احمدی نژاد و یا حسن روحانی نقابهای مختلف یک رژیمی هستند که رئیس جمهورش در هر حال قدرتی ندارد و قدرت واقعی در دستان ولی فقیه رژیم می باشد.
حسن روحانی به مدت شانزده سال دبیر شورای عالی امنیت رژیم آخوندی بوده که اساساً کارش سرکوب داخلی و صدور تروریسم می باشد و تا زمان انتخابش نماینده خامنه ای در این شورا بود. روحانی در کتاب "امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای" از خود در مقابل اتهام تسلیم در برابر غرب اینگونه دفاع می کند که در سالهای 1382 و 1383 در حالیکه با اروپائی ها مذاکره می کرده دستور نصب سانتریفیوژها را صادر کرده است. این روحانی بود که در سالهای 1378 و 1383 دستور کشتار دانشجویانی که در تظاهرات ضد حکومتی شرکت کرده بودند را صادر کرده و دمکراسی را به عنوان سرپوش امریکائی به سخره می گرفت. روحانی وظیفه شل کردن تحریم های اقتصادی که کمر رژیم آخوندی را شکستند به عهده داشت، اما از وعده های بیشمار انتخاباتی او تاکنون خبری نشده است، در حالیکه اوضاع حقوق بشر در ایران به طرز وحشتناکی وخیمتر شده است. 90% از مزدبگیران و 63% از شهرنشینها و 77% از اهالی روستاهای ایران زیر خط فقر بسر می برند. در ایران چهار میلیون معتاد وجود دارد و شهرهای کشور جزء آلوده ترین شهرهای جهان می باشند: از 10 شهر آلوده جهان 4 عدد آن در ایران هستند. ایران به لحاظ فرار مغزها در سکوی ننگین اول قرار دارد: هر ساله بین 200-150 هزار نفر با تحصیلات عالیه از ایران خارج می شوند.
این ارقام فجیع را، که قسمتی از اوضاع ایران آخوند زده را بازگو می کنند، می توان باز هم ادامه داد. مشتی آدم فاسد و بی کفایت که با اختناق خشن کشور و مردم ایران را به گروگان گرفته اند. نقض سیتماتیک حقوق بشر در ایران نهادینه شده و به صورت جاافتاده ای ادامه دارد و چشم اندازی برای بهبود اوضاع وجود ندارد. بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل در گزارش سالانه اش در 25 سپتامبر در مورد وخامت اوضاع حقوق بشر در ایران و شمار بسیار بالای اعدام، به خصوص اعدام افراد زیر سن قانونی و زنان و اعدام در ملاء عام، اظهار نگرانی شدید کرده است: "از سال 2008 تا 2015 شمار اعدام در ایران پیوسته سیر صعودی داشته است".
در زمان ریاست جمهوری روحانی تا کنون در ایران حداقل 2.000 نفر اعدام شده اند. رژیم مذهبی ایران از این اعدام ها هدف سیاسی دارد و از آن برای منجمد کردن جامعه استفاده می کند. مقامات ایتالیائی و پاپ روز 14 نوامبر رئیس جمهور آخوندها را، که به گوشه ای از کارنامه سیاهش اشاره کردیم، به حضور می پذیرند. فشردن دستهای به خون آلوده یک دیکتاتور، خواه اسمش روحانی باشد یا پینوشه، بسیار قبیح بوده و هیچ افتخاری ندارد. آن هم برای ایتالیا که در مبحث حقوق بشر سابقه درخشانی دارد و برای رهبر کانولیک های جهان که طبق تعریف می بایست طرف قربانی را بگیرد نه طرف جلاد را.

به قلم اسماعیل محدث
*این مقاله در روز 13 نوامبر 2015 در روزنامه سراسری ایتالیائی اُپینیونه به چاپ رسد
http://www.opinione.it/esteri/2015/11/13/mohades_esteri-13-11.aspx