همان بنیادگرایی مذهبی که ام القرای بمب، ترور، صدور انقلاب و کشورگشایی است و منطقه سوق الجیشی خاورمیانه را به اسارت گرفته است، بطوریکه اکنون کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس، عراق، سوریه تا فلسطین و لبنان و شمال آفریقا و شبه جزیره عربستان مورد هجوم و تاخت و تاز مهیب ترین نیروی ارتجاعی و گروه های تروریستی و دست نشانده آن قرار گرفته است.
به یقین زمانیکه به رشد و نمو پدیده بنیادگرایی طی سه دهه گذشته نظر می افکنیم، رد پای سیاستی بغایت مخرب و مملو از اشتباه بنام «مماشات» را در آن بخوبی می بینیم. سیاستی که به یمن آن، این پدیده شوم توانسته است به زمینه های مالی و زیربناهای مهم اقتصادی و تولیدی برای رشد و نمو قدرت خود دست یابد. یک رقم این پدیدیه همان ابوداعش حاکم بر میهنمان است. خامنه ای و بطور کلی نظام آخوندی بعنوان پدرخوانده بنیادگرایی در منطقه است که چگونه در سایه این سیاست مخرب توانسته به بقای ننگین خود و استمرار سرکوب، نقض حقوق بشر در ایران و به بلوا کشاندن منطقه خاورمیانه ادامه دهد. بقایی که فراتر از آن حتی به چوب زیربغل دیکتاتورهایی مانند مالکی و یا بشار اسد خون ریز شده است.
داده های امروز در سوریه، عراق و یمن تماما این ادعا را به اثبات می رساند که بدون خامنه ای خون ریز، بحران کنونی در این سه کشور مهم و استراتژیک، اکنون در وضعیت امروزی نمی بودند. پمپاژ پول، سلاح و کمک های نظامی و لجستیک به دیکتاتورها به موازات راه اندازی گروه های تروریستی و بویژه حمایت از جریاناتی مانند داعش و القاعده همواره بخشی از سیاست های پنهان ولی فقیه برای برهم زدن تعادل قوا در این کشورها بوده است.
خاطرمان هست که در بحبوحه حکومت دیکتاتوری مالکی، این نیروی تروریستی قدس بهمراه نخست وزیر دست نشانده در عراق بودند که هزاران تن از «فرماندهان داعش» را از زندان آزاد کرده و با باز کردن کریدوری به سوریه، آنان را برای برپایی یک نیروی شبه نظامی و به تبع آن برهم زدن تعادل قوا میان ارتش آزادی و نیروهای سرکوبگر اسد، به این کشور گسیل کردند. تبعات این سیاست مخرب را ما اکنون بخوبی در بخش های بزرگی از منطقه و با رشد جریانات بنیادگرا مانند داعش و صدور آن به جای جای جهان بخوبی می بینیم.
بیش از سه دهه است که مقاومت ایران به درستی بر پدیده ی شومی بنام بنیادگرایی تاکید ویژه دارد و قریب دو دهه است که خانم رجوی پرچمدار مبارزه با این پدیده شوم می باشد. برگزاری هزاران ساعت کنفرانس های بین المللی و انتشار بیانیه ها و مصاحبه های روشنگرانه که در تمامی آنها به خطر رشد و نمو بنیادگرایی در سایه سیاست مخرب مماشات اشاره شده است، خود بهترین گواه بر اصولی بودن سیاست های مقاومت ایران در این زمینه است. مقاومتی که خود نخستین قربانی بنیادگرایی هار مذهبی در ایران است و با دادن بیش از 120 هزار شهید و هزاران اسیر، مضمون و جوهر این پیام و این راه حل را از ابتلائات و آزمایش های بسیار سخت و قانون مند بدست آورده است. ایضا همین تجربه را ما ایرانیان در پروژه افشاگرایانه دستیابی به سلاح اتمی داشه ایم. سیاستی که توانست با تشخیص درست و طرح سیاستی اصولی سرانجام جام زهر را خورد دیکتاتوری خامنه ای بدهد. به یقین در نبود هشدارهای مکرر مقاومت ایران، مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ابواب جمع سیاست مماشات همچنان به سیاست بی تفاوتی و بی عملی خود ادامه می دادند.
حال با نگاهی به تمامی داده ها طی سه دهه گذشته زمان آن فرارسیده تا این سیاست مخرب در رابطه با دیکتاتوری ولی فقیه در ایران و بطور کلی در رابطه با پدیده ی بنیادگرایی بطور جد مورد بانگری عمیق قراربگیرد.