بحران هژمونی، بازتاب هژمونی بحران

فتنه اکبر” لقب جدیدی است که باند خامنه ای به رفسنجانی داده اند تا با سایر تهاجمات و فشارها و درگیریها بلکه او را وادار به پذیرش سلطه و سلطنت خامنه ای کنند و اجازه هماوردی نداشته باشد.

صادق لاریجانی سردژخیم قوه قهاریه، ضمن حمله به رفسنجانی درمورد ”شورایی شدن رهبری“ آن را ”حرفهای من درآوردی“ خواند و گفت این اظهارات ”حرکت مرموز است“ و ”نگران از دو قطبی“ شدن انتخابات شده است.
رفسنجانی هم گفت ”یک کمیته کاندیداهای احتمالی برای جانشین شدن منصب رهبری را بررسی می کنند و شورای نگهبان آماده است شورای رهبری را در صورت نیاز بجای یک رهبر، انتخاب کند...“
و دست آخر تا این ساعت پاسدار جزایری از سرکردگان ستاد کل نیروهای مسلح با حمله به رفسنجانی گفت:”کسانی که اصل ولایت فقیه را بر نمی تابند، نباید جایی در حکومت و حاکمیت داشته باشند...“
هنگامی که در تمرکز منابع قدرت مطلقه یک نظام حکومتی، شکافی شکل بگیرد و رو به گسترش رود، این امر نشان واضحی از بحران این نظام سیاسی دارد. حال آن که نظام ولایت مطلقه فقیه، از روز اول شکل گیری دارای این بحران در رأس نظام بود. مجموعه یی از بحران ها که گوشه یی از آن خود را در سوریه و عراق و یمن نشان می دهد و در برجام و پیامد و طبعات آن، رژیم را شب به شب به تاریکی و وحشت و هراس انداخته است. تا جایی که بنیانگذاران صغیر ولایت فقیه به یکدیگر مارک ضدولایت فقیه می زنند و در بحران هژمونی، همدیگر را خائن و بی دین می نامند.
از سوی دیگر مردم تحت ستم آخوندی هر چه بیشتر و دم افزونتر ازمبانی فکری و دینی و فرهنگی رژیم فاصله یی نجومی می گیرند و نارضایتی های طبقات محروم جامعه اعم از کارگران،زحمتکشان، پرستاران، بازنشستگان و حتی اقشار نسبتا مرفه دیروز که به صف فقرای جامعه پیوسته اند، همه و همه بر بار و دوش ولی فقیه ارتجاع چنان سنگینی نموده است که آه و فغان آن از چهار سوی بازار فریبکاری آخوندها بلند گردانده است. رژیمی که به لحاظ ساختاری به هیچ وجه امکان تبدیل شدن به یک رژیم متعارف و کلاسیک عصرکنونی را ندارد، لاجرم بحران هژمونی اش بازتابی است از سلطه، تفوق، حاکمیت و هژمونی بحران در کل رژیمی بنام ولایت فقیه...