به زیر چادر بردن آثار هنری از سوی دولتی که به هر حال یدک "چپ" را با خود حمل می کند به این معناست که این چپ برای همیشه ارزشهای آزادیخواهی را دفن کرده و آن را به کلی به باد فراموشی سپرده است. به نظر می رسد که برای این چپی ها وقار و کرامت انسانی هرگز وجود خارجی نداشته اند. حاملین کنونی "چپ" جفت پا چنان با یک پرش بلند از روی سوسیالیسم و کاپیتالیسم و لیبرالیسم پریده اند که یکباره در تنگ بغل سرمایه داری افسارگسیخته جاخوش کرده اند و با قلدری همه را به تسلیم بی قید و شرط فرا می خوانند. این به اصطلاح وارثان چپ بر روی همه ارزشهای جنبش برابری و عدالت طلبی تف کرده و خود را کاملاً در اختیار سوداگران اقتصاد بیمار و فاسدی گذاشته اند که میلیون ها انسان را در سراسر دنیا به فلاکت کشانده است. اینها نه تنها دیگر بد را از خوب تشخیص نمی دهند، بلکه این موضوع را به روی مبارکشان هم نمی آورند. این افراد قصد دارند هر آنچه را که در سر راه منافعشان قرار بگیرد قاطعانه از میان بردارند. در آلمان نیز معاون سوسیال دمکرات صدر اعظم این کشور، زیگمار گابریئل، برای پهن کردن فرش سرخ برای روحانی زنجیر پاره می کند، در حالیکه خود صدر اعظم دمکرات مسیحی، انگلا مرکل به او هشدار می دهد که برای شیرجه زدن عجله نکند. دولتهای دمکراتیک غرب از سالها به همه خواسته های دیکتاتوری خون آشام حاکم بر ایران جواب مثبت می دهند. در این راه عمده مطبوعات غرب نیز قدرت سیاسی و به خصوص قدر قدرت واقعی، که طبق تعریف نامرئی است، را همراهی می کنند. مطبوعات بزرگ غربی در مورد اپوزیسیون رژیم سرکوبگر حاکم تقریباً به اجماع سکوت می کنند. در مورد نقص حقوق بشر نیز هر از گاهی مطالبی می نویسند و نقض آن را با رندی به طرف خبیث رژیم نسبت می دهند و به این ترتیب طرف "خوب" را به دربرده و با آن تمامیت رژیم را به درمی برند. دولتهای دمکراتیک غربی جنبش مقاومت را در لیست گروه های تروریستی قرار داده بودند و مطبوعات غرب وجود مقاومت را انکار کرده و آن را نادیده می گیرند، مگر زمانی بخواهند در شیطان سازی اش شرکت کنند. دولتهای غربی برای مخالفین رژیم آخوندی پاپوش درست کرده و روی سرشان بمب خالی کردند و مطبوعات غربی در مورد موجودیتشان خود را به کوچه علی چپ می زنند. در بازی مشمئز کننده "مدره" در برابر "سخت سر" دولتهای دمکراتیک غربی از رئال پولیتیک یک ضرب به پولیتیک رئال رسیدند. بدیهی است که همه غرب اینطور نیست. برای درک این منظور کافی است سری به نظر سنجی و اقبال عمومی سیاستمدارن و روزنامه نگاران غربی نزد مردم خودشان بزنیم.
از دیرباز دولتهای غربی به خواسته های رژیم آدمخوار آخوندی جواب مثبت می دهد؛ سیاستمداران زن ایتالیائی مانند امّا و استفانیا و فدریکا و دبُرا با لچک اجباری بر سر به درگاه رژیم آخوندی می شتابند. آیا این امر پیش درآمد بقچه بندی آثار هنری ایتالیا برای پذیرائی درخور از آخوند روحانی نیست؟ آیا اینکه صدها زن ایرانی که به خاطر مخالفت با حجاب اجباری زیر چکمه های این رژیم عقب افتاده له شده اند وجدان دولتمردان غرب را تکان نمی دهد؟ سود و سوداگری را که با وراجی های صد من یک غاز حقوق بشری قاطی کنید، اوضاع اینها بهتر درک خواهد شد. شاید برای سوداگران غربی معامله پرقاتق اشان از جان زنانی که از استبداد این رژیم زن ستیز به تنگ آمده و خود را در ملاء عام به آتش می کشند مهمتر می باشد. آیا در میان دولتمردان غربی هنوز کسی هست که چراغ ذکاوتش کمی روشن مانده باشد و وضعیت را درک کند؟ آیا سیاستمداران فعلی ایتالیا از حواریون مخلص کشیش اَبوندیو، شخصیت رمان الساندرو مانزونی، نیستند که به خاطر ترس و طمع دین و وجدانش را به حراج گذاشت؟
در روز دیدار روحانی از ایتالیا، در مقابل چشم جهانیان، واقعه ای به غایت سخیف اتفاق افتاد: رژیم ولایت فقیه بیشتر با دولتهای غربی هماهنگ است تا با مردم ایران. حیات این رژیم پوسیده و فاسد بر روی دو پایه سوار می باشد: سرکوب خشن و عریان در داخل ایران و سیاست لعنتی مماشات دولتهای غربی.
طبیعتاً "گناه" پوشاندن مجسمه ها را به گردن کارمندان دون رتبه خواهند انداخت، اگر حسابرسی درکار باشد. نخست وزیر و وزیر فرهنگ ایتالیا در خواب بودند و خبر نداشتند. در ایران زمانیکه داستان اسفناک قتل های زنجیره ای برملا شد رژیم آخوندی افراد درجه چهارم را "محاکمه" کرد، اگر چه کسی برای آن جنایت فجیع مجازات نشد. خدا را چه دیدی، شاید این قرابت مابین دو دولت، راه به تقلید دولت ایتالیا از رژیم ولایت فقیه ببرد.
این مقاله در روز 4 فوریه در روزنامه ایتالیائی اُپینیونه به چاپ رسید.