میهنا، ای میهن
خلقا، ای خلق
بشرا، ای بشر !
آیا کس ندارد این فلات آتشکده های خاموش
تا برخیزد و با فریادها، مشعل ها برافروزد
برای آزادی ؟
تا شارح مشروح تاریخ
از سازندگان امروزین خود، شرمنده نباشد
ورجاوند سرداری از تبار قهرمانان اسطوره و تاریخ
چنان به دلیری برخاست
که از غریو پر خروش فریادش
دیواره های سیاه دل قلعه ابودجال را بلرزه درآورد .
میهنا، ای میهن
خلقا، ای خلق
شرفا، ای شرف
غیرتا، ای غیرت !
مفهوم پر رنج و ایثار و افتخار مقاومت را
نه میوه چینان فرصت جوی درمی یابند
نه خرده مزدوران و خائنان خودیاب
و نه از پای افتادگان و ره گم کردگان حواشی صحنه .
جنون ابودجال، سرریز شد و فرمان قتل عام داد
ستارگان میلیشیایی و پیشگامی را
به رگبار ظلمت برگرفتند .
قفس ها را آشیان عقابان کردند
و سوختند و ویرانه کردند هر چه باغ را .
خارستان ها، گلگشت گل پرستان شد .
دل چه تنگ می آمد از هجوم بغض در گلو
از همرهان ناموافق و ایمان باختگان تسلیمی
دیدم هنوز پاسی از شب شیطانی نگذشته است
پرچم سپید و زرد از هر سوی در فراز
و دیدم، زمان با پوز خنده یی شگفت
برآن سست عنصران وراجی
چه با یقین گام برمی داشت .
آن رهوار همیشه را، بادپای خویشتن کردم
تا به جبههٌ پیل دلان ایمانی رسیدم
به جبههٌ مقاومت سرفراز ایران زمین .
مقاومت افشاگر تعرضی، هر روزش
روز پیروزی ست .