مـرغ پیـر
مرغ پیری که به منقارش
بار صد تجربه داشت
از سر خانه گذشت
گفتم آیا نتوانی پایین تر
گفت کار از حرف گذشت .
آه
مرغ پیر ،
از سر این خانه گذشت .
ای کودکان سرگردان اجاره یی !
ای کودکان سرگردان اجاره یی
در خیابان های پریشان حال عصبی
در آسمان تاریک نگاه شمایان
ستارگان نیز ، گرسنه و سرگردانند .
و ماه ،
در خسوف اهریمنی وقت
به جستجوی گندمزاران بهشت خدایان زمین
در طغیان اعتراض .