م. سروش:‌ تقدیم به زنان دلاور میهنم به مناسبت روز جهانی زن

به مبارکباد تو آمده ام

با سبدی از گلهای سرخ و سپید
گرچه خالق هستی زیباترین گل خلقت خویش را
در و جود تو خلق کرده است
تاریخ پیر زمین را با تامّل و تعمّق ورق می زنم
عرق شرم بر پیشانی ام می نشیند
می گذارم و می گذرم و شتابان
بر بالهای اندیشه
قرنهای اسارت و بردگی و به یغما رفتنت را
مرور می کنم
و زنده به گور شدنت را به سرعت ورق می زنم
تا در جایگاهی زیبا و ستودنی
دگر بار و اینبار از نزدیک نزدیک تاریخ
به تماشای تو بنشینم
ایستاده ای، بالا بلند
بر بلندای بام میهنم
با تمامی زخمهای جسم و روحت
بی هیچ ضجّه ای
و بغض فروخورده را فریاد می کنی
بی هیچ ناله و استغاثه ای.
بر سنگفرش خیابانت می کوبند
که تاب خروج تورا از خانه
و آشپزخانه نیاورده اند
امّا ندای فرو افتادنت
غلغله یی می شود در گوش فلک
و زمین و زمان سرود تورا زیر لب زمزمه می کنند
و تو دوباره بر می خیزی
و خود سرود می شوی و دست افشان
با داغی بردل و لبخندی برلب
و قدمهایی استوار و بی لغزش
جادّه های نابرابری و تبعیض را
پشت سر می گذاری، در جستجوی روشنترین افق
و من در چشمان روشن و بینای تو
عشقی شعله ور را به تماشا می نشینم
که سرانجامی جز آزادی انسان را رقم نخواهد زد
به مبارکباد تو آمده ام
با سبدی از زیباترین گلهای این زمین.

 

 روز زن مبارک

 روز جهانی زن بر تمامی زنهای جهان بویژه زنان تحت ستم در میهن ارتجاع زده و بر هزار ستاره بی افول آزادی در لیبرتی، فرخنده و مبارک باد

 

وقتی زن تو جاده های
خلوت و خیس رهایی
تنها بود، تنهای تنها
وقتی اشکاش گرم و آروم
با یه دنیا غصّه و غم
می چکیدن رو تن خسته شبها
وقتی «آدم» نقش خالق
رو زمین داشت
واسه مخلوق، یعنی «حوّا»
«ز» مث زهر هلاهل
«ن» می شد ننگ واسه مردا
وقتی دین مثل یه ابزار
به بهونه یه تقدیر
 دست و پای زن رو می بست
و تو اوج بیکسی ها
دست بیداد با یه شلاق
می کشید رو تن زنها
همه جا تیره و تاریک
همه راه ها رو به بن بست
نه صدای مهربونی
نه امیدی بود به فردا......،
یکی مثل نور تو ظلمت
توی قحطی مثل نعمت
سپر بلای زن شد
شد پناه بی پناها
شد صدای بی صداها
پرچم حق و عدالت رو
گذاشت رو دوش خسته ش
مث کاوه تو وطن شد
با یه اندیشه تازه
زن رو تا اوج بشر برد
زد به ریشه تحجّر
مبدأ تاریخ من شد