یکی از پناهجویان سوری در این اردوگاه در مصاحبه با خبرنگاری می گوید: «من از جنگ سوریه فرار کردم ولی در این اردوگاه با یک مرگ دیگر مواجهیم. ما روی زمین و زیر باران و سرما می خوابیم. وضعیت اسفناکی است».
گزارشگری از این اردوگاه می نویسد: «اوضاع بسیار وخیم است. این یک اردوگاه سازمان داده شده نیست. تعداد آبریزگاهها اندک است، آب گرم و حمام وجود ندارد، غذای گرم به اندازه کافی نیست و مردم باید برای یک ساندویچ پنج ساعت در صف انتظار بکشند. آنها به پزشک، پتو و چادر نیازمندند. اگر باران ببارد، پناهگاهی برای فرار از آن ندارند در میان پناهجویان، تعداد بسیاری کودک و نوزاد بچشم می خورد. می دانم بنظرتان عجیب می آید، اما اینها به اسباب بازی احتیاج دارند. بچه ها مرتب گریه می کنند، کار و سرگرمی ندارند و دلشان برای خانه تنگ شده است. مردم در گل و لای بسر می برند و بیمار می شوند».
یک دختر جوان می گوید: “همه چیز سخت و خسته کننده شده است. هیچ چیزی در چادرها نیست. برای همه چیز باید در صف بایستیم. برای غذا خوردن و حمام گرفتن می بایست در صف بایستیم”.
افراد داوطلب و سازمانهای غیر دولتی هم به دلیل کمبود امکانات نمی توانند کار زیادی برای این پناهجویان انجام دهند.
یکی از آنها می گوید: “بچه های زیادی را می بینیم که در زباله ها بازی می کنند. ما با این قلم و کاغذها سعی می کنیم آنها را شاد کنیم. دیدن لبخند بر روی چهره های آنها دلنشین است”.