ماه خوش فروردین چون روح مسیحایی
جان داد به بستانها، در باغ هزار آمد
به به، به جمال گل خوشبو و چمن آرا
بلبل به وصال او بی تاب و قرار آمد
هر سو نگری نرگس افسونگر و زیبا رخ
در دشت شقایق را، بی حد و شمار آمد
این شور بهارانه تا رفت به منزلها
از هر طرفی جانا، آوای سه تار آمد
رقصان شد و رقصنده بیدی که بُود مجنون
طی شد شب هجرانها، لیلی بر یار آمد
یاللعجب! آن سرما، آن برف زمستانی
گویی که زمین ناگه چرخش به مدار آمد
همراه بهار و گل عید خوش نوروزی
زیبای جهان آرا، همراه نگار آمد
این حکم طبیعت را، مصداق حقیقت بین
اندر پس هر شامی، صبحی به کنار آمد
چهچه زدن بلبل، در شور و نشاط گل
یعنی که غزلخوان شو، پایان خمار آمد
پرواز پرستو را، آغاز رهایی بین
غافل منشین اینک، برخیز بهار آمد