کسی نمی داند برپایی اولین جشن «سیزده به در» از چه زمانی آغاز شد؛ از زمانی که هنوز اقوام آریایی به سرزمینی که به نام آنها «ایران» خوانده شد، نیامده بودند، یا بعد از ورود آنها. آریایی ها روز 13فروردین را «تیر روز» می نامیدند. به نام تیر یا تیشتر، فرشته یا ایزدبانوی باران. در «یَشتها»، کهن ترین بخش «اوستا»، کتاب مقدس آیین زرتشت، «تیشتر یشت»، به نام ایزدبانوی باران است که زمین را باور می کند، مانند ایزد آناهیتا (ناهید) که ایزدبانوی آب است. یشتها، کهن ترین بخش کتاب اوستا، سروده های خود زرتشت پیامبر است. بقیه کتاب اوستا را پیروان او بعدها به آن افزودند.
به روایت افسانه های کهن آریایی در روزهای آغازین فصل بهار، نبردی سخت و سنگین میان تیشتر (ایزد باران) با «اَپُوش» (دیو خشکسالی) در آسمانها آغاز می شود. این نبرد پراُفت و خیز، سرانجام در نیمروز سیزده فروردین با پیروزی تیشتر به پایان می رسد. آریاییان به شادباش این پیروزی، همگی، از خانه ها به باغ و بستانهای پیرامون شهرها و روستاها می روند و به جشن و شادی می پردازند.
این باور کهن، عمری چهارهزارساله دارد و قرنها پیش از ظهور زرتشت نیز از باورهای آریاییان بوده است. در آیین زرتشت، در این جشن و گلگشت بهاری، گوسفند بریان می کردند، فدیه ایزد باران؛ سبزه نودمیده سفره نوروزی شان را، به رسم نثار به ایزدبانوی باران، به آب جاری رود می سپردند به نشان باروری و سبزی و خرّمی در سالی که در پیش رو داشتند. سبزه گره زدن دختران دم بخت هم، یاری خواهی از ایزد باران برای ادامه نسل آریایی بود.
در تمام زمانهایی که رسم «سیزده به» در برپا می شد، «سیزده» نه تنها نحس نبود بلکه به نوشته ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه» بسیار خجسته و مبارک هم بود و «ایرانیان قدیم بعد از دوازده روز جشن و شادی نوروزی، در روز سیزدهم، که روزی بسیار نیک شمرده می شد، به باغ و صحرا می رفتند و با نشاط و شادمانی برای بارش باران به نیایش می پرداختند».
«از آیینهای باستانی و عمومی "سیزده به در" می توان فالگوش ایستادن، فال گیری، گره زدن سبزه و گشودن آن، بخت گشایی و... را نام برد... بازیهای گروهی، ترانه ها و رقصهای دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایشهای شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی، بخشی از این آیینهاست که ریشه در باورها و فرهنگ اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن، به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره؛ روبوسی، نماد آشتی؛ به آب سپردن سفره نوروزی به نشانه هدیه دادن به ایزد آب "آناهیتا" و گره زدن علف برای شاهد قراردادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد؛ ایجاد مسابقه های اسب دوانی، که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است» (ویکی پدیای فارسی).
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» چگونگی برگزاری مراسم «سیزده به در» در دوره قاجار را به تفصیل شرح داده است. به نوشته او، «سیزدهم نوروز عید ورزش و تفرّج (=گردش) بود. روز یا شب پیش، هرکس به قدر وُسع (=توانایی) و لزوم تدارکی برای این روز میدید. از صبح این روز، خانواده های شهری با سماورهای کوچک و بُقچه بسته هایی که در آن خوراکی روزانه را بسته بودند، خیابانهایی را که به بیرون شهر میرفت، پر میکردند. دسته دیگر که "سیزده به در" را فقط برای عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر به این خیابانها رو میآوردند. از شهر که بیرون میرفتند، هر دسته یی کنار نهر آب و سبزه زاری می نشستند. نهار را در زیر طاق آسمان و اگر چند درختی گیر آورده بودند، در زیر سایه کم آن، صرف میکردند... منظره بیرون شهر بسیار جالب بود. بچه ها و جوانها و کامل مردها، دسته دسته، به بازیهای ورزشی از قبیل اَلَک دولَک بازی... توپ بازی، گردو [بازی]... باقلی به چند من؟ و بازی جرنک جرنک اسبت چه رنگ؟ و اگر وضعیت مکان اجازه میداد، گرگم به هوا و قایم باشک مشغول بودند. میمونبازها و خرس¬بازها و بزبازها و غول بیابانی و دوری گردانها با تنبک و تصنیف خواندن خود هم می آمدند و با دَه شاهی پنجشاهی اسباب سرگرمی می شدند».
از آیینهای این روز، به خصوص در دوره قاجار، پختن آش رشته و مسابقه کُشتی و اسب دوانی بود. دوستعلی خان معیّرالممالک در کتاب «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدّین شاه قاجار» درباره این آش رشته و مسابقه کشتی بهاری می نویسد: «قصر قاجار در شمال شرقی تهران و به اندک فاصله یی از آن بر فراز تپه یی واقع در سمت راست جاده قدیم شمیران بنا شده بود... همهساله [ناصرالدین] شاه از زنها و دخترهای خود و همسران شاهزادگان و اشراف و وزرا به قصر قاجار دعوت می کرد. از آنجا که بانوان را به آش رشته میل بسیار است, غذای عمده آن روز را آش مزبور تشکیل می داد و سفره را در بیرونی می گستردند. هرچند تن از خانمها با ماٌنوسان خود در محلی مصفّا کنار حوضها و نهرها یا روی سبزه زاری زیر سایه درختها فرش گسترده گرد قَدَحهای لبریز از آش رشته به خوردن می نشستند و در طول مدت ناهار نوازندگان زنانه آن زمان... در نقاط مختلف باغ به نوازندگی و نواخوانی میپرداختند. شاه در این حال به گردش می آمد و نزدیک هر گروه درنگی کرده, به صحبت و شوخیهای مناسب می پرداخت. مقارن سه ساعت بعد از ظهر مراسم کشتی گیری, که یکی از تفریحات آن روز بود, در حضور شاه آغاز می شد. بانوان با شعف بسیار برای تماشا پشت پرده زنبوری قرار می گرفتند و شاه در کنار پرده بالای صندلی می نشست و جمعی از خواص در حضورش می ایستادند... چون کشتی گیری به پایان می رسید, خواجه سرایان اسبهای خوش روش و الاغهای آرام حاضر آورده, پریرویان با تنبانهای چتری بر آنها سوار می شدند و در خیابانها به تاخت و تاز می آمدند و بانگ و قهقهه از هر سو برمی خاست...»
در آخرین روز تعطیلات نوروزی، روز سیزده به در، همه مردم در سراسر ایران، به در و دشت و دمن می روند و به رغم حاکمان سیاهپوش و عزاپیشه و غم آفرین، به شادی و سرور دسته جمعی می پردازند. سبزه گره می زنند و آن را می گشایند، به نیّت گشوده شدن گره بخت و اقبال همگانی با زدودن نکبتی که چون بختک به جان مردم افتاده است. سبزه عید را به آب جاری آب رود می سپارند به امید طلوع بهاران خرمی و شادکامی و شکوفایی زندگی و از پای و پویه افتادن «دیو خشکسالی» که نکبتش سراسر ایران را با تنگسالی و بی آبی دچارکرده است. خرمی و شادی و پایکوبی و شور و یکپارچگی جمعی در آخرین روز جشن نوروز، بر همگان فرخنده باد.