تمام شب
تو بودی و همه ی تنهائی تو
و عشق
که در میان واژه ها سرگردان بود.
تمام شب
تو بودی و عشق بود
و انزوای نگفتن من
و مرا خواهشی بود تمام شب
که تو بودی
و نگفتنی که در نگاهت جاری بود.
تمام شب
تو بودی و غم این خفته ی چند*
و درهای ناگشوده ی منتظر
و دست های تو
که خواهش گشودن را
پرواز می دادند.
تمام شب
تو بودی و عطر تبیین ات
و من؛
همه ی شنیدن بودم!
نیما یوشیج:
... غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند!