جنایت های خمینی و اصحابش نه بخشیدنی اند و نه فراموش شدنی! - جمشید پیمان

درباره علل و انگیزه های ارتکاب جنایت تابستان ۱۳۶۷ به فرمان خمینی بسیار گفته اند و نوشته اند. در آینده هم بسیار خواهند گفت و خواهند نوشت؛ اما در باره بیرحمی مثال زدنی خمینی هرگز کسی نمی تواند حق مطلب را ادا کند. در تاریخ کشورمان خوانده ایم که سلطان محمود غزنوی دست در سوراخ می کرد تا قرمطی بیابد و از میان بردارد، امیر تیمور هفتاد هزار تن از مردم اصفهان را قتل عام کرد. شاه اسماعیل صفوی آنقدر از سنی های تبریز کشت تا کارخانه شیعه سازیش رونق گرفت. خمینی هم ارز و در ردیف این دست جنایتکاران تاریخ ایران قرار دارد و با توجه به اوضاع و احوال و شرائط زمانی و مکانی و ... حق است که او را راس الرؤس این جنایتکاران دانست.

خمینی از آغاز سلطه‌اش بر ایران تا پیش از مرداد ۶۷ یکصد و بیست هزار تن از ازادیخواهان را کشته بود. او طی هشت سال جنگ هزاران ایرانی را در تنور جنگ سوزانده و خاکستر کرده بود. امّا اینهمه خونریزی نه رژیم او را تثبیت کرده بود و نه مقاومت فزاینده در برابرش را از میان برداشته بود. دردسرهای خمینی امّا علی رغم همه ی سرکوب ها و بگیر و بنندها و اعدام ها، روز به روز افزایش می یافت. گیر افتادن مفتضحانه اش در باتلاق جنگ با عراق و پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت پس از هشت سال و عقب نشینی ذلت باری که خودش آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد، او و رژیمش را در نقطه ی عطف مردن و جان در بردن به هر قیمت قرار داد. برای برون رفت از این تنگنای مرگبار بود که فرمان قتل عام زندانیان مجاهد و مبارز را صادر کرد. کاری که هیتلر و موسولینی و دیگر جنایتکاران معاصر هرگز به آن نزدیک نشدند: کشتار جمعی زندانیان سیاسی طی یک فرمان رسمی.

کشتار زندانیان سیاسی یک اقدام مبتنی بر چند هدف بود:
ـــ ایجاد رعب و وحشت در میان مردمی که در اثر عوارض جنگ هشت ساله با عراق به نقطه ی انفجار رسیده بودند.
ـــ باز گرداندن روحیه به پاسداران و بسیجیانی که در ماه های آخر جنگ به صورت گروه های بزرگ میدان را خالی کرده بودند و با فرارهای آشکارشان، خمینی و کل رژیمش را به لب پرتگاه سرنگونی کشانده بودند.
ـــ از میان برداشتن اپوزیسیونی که علیرغم دادن یکصد و بیست هزار شهید، از چنان قدرت و انگیزه ای برخوردار بود که توانسته بود جام زهر آتش بس را به حلقومش سرازیر کند و فقط طی سه ــ چهار روز آزادی را تا پشت دروازه های کرمانشاه برساند و همچنان از ظرفیتی فزاینده برای تحقق سرنگونی نظام برخوردار بود.
ـــ بی انگیزه و بی روحیه کردن گروه های مختلف ناراضی، به ویژه جوانان و نیروی متکاثف و متمرکز دانشجویان و دانش آموزان، برای پیوستن به سازمان های سیاسی خواهان سرنگونی رژیم و یا اقدام به ایجاد تشکل های معترض و مبارز صنفی و سیاسی جدید.
در این راستا بود که خمینی طی دو فرمان، کشتار هزاران زندانی بی دفاع را مرتکب شد و ننگ ابدی روی ننگ های پیشینش بر پیشانی خود کوبید:

ـــ در مرداد ۱۳۶۷ خمینی فرمان داد همه ی زندانی سیاسی (تاکید این جنایتکار بر مجاهدین اسیر بود) را که بر سر مواضع ضد حاکمیت آخوندی هستند، بدون استثناء اعدام کنند.(اسمش را گذاشته بود موضع نفاق و شرک !)
ـــ رضا ملک ــ یکی از معاونان وزارت اطلاعات رژیم ـــ شهادت داد که دژخیمان خمینی در اجرای این فرمان ۳۳۷۰۰ تن را اعدام کردند.
ـــ مجاهدین که قربانیان اصلی این جنایت کم نظیر تاریخ بشری بودند، شمار اعدام شدگان را ۳۰۰۰۰ تن اعلام کرده اند.
ـــ بعد ها عده ای دانسته و ندانسته، عمدا و سهوا، خواسته و نا خواسته، این شمار را پائین و پائین تر کشیدند و تا زیر ۳۴۰۰ نیز اعلام کردند. کاری که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی عاشقش بود و فکر می کرد (و می کند) با دستکاری در شمار واقعی اعدام شدگان و تقسیم بر ۱۰ کردن آن و راه انداختن دسته های کوچک و بزرگ تبلیغاتی در این زمینه، می تواند دست هایش را بشوید و جنایتش را کم رنگ کند!
ــــ هرکس بخواهد این جنایت را کم رنگ جلوه دهد، هرکس بخواهد شعار "ببخش و فراموش کن!" و یا "ببخش و فراموش نکن" یا "نبخش ولی فراموش کن" را جار بزند، هرکس با چشم پوشیدن بر این جنایت، به دوستی و مماشات و همراهی و همگام ی(به هر طریق و وسیله، چه از طریق مزدوری و خود فروشی و چه نوکری افتخاری!) با آمران و عاملان این جنایت یعنی سر دمداران نظام ضد بشری جمهوری اسلامی، بپردازد، جز ننگ توجیه این جنایت هولناک، چیزی برای خود فراهم نمی کند!
پ.ن: "ببخش و فراموش نکن" نلسون ماندلا، مربوط به بعد از پیروزی جنبش ضد تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی بود؛ شعار و کاری که هنوز و همیشه جای حرف و حدیث بسیار دارد!