اگرچه این خونخوار، جنایتکار و وزیر بیدادگستری صراحتا و مستقیما در مرحله اول برای تهدید علی مطهری و در مرحله بعد آقای منتظری به تلویزیون کشانده شده بود ...
حرفهای این خونخوار آدمکش آنقدر وقیحانه و شیادانه بود که گویی دوباره آن جنایات و کشتار را در برابر چشمانم زنده کرد.
و با تهدید و ادعای وقیجانه میخواهد دهان ما را هم بسته و لام از کام نگوییم ... من افرادی مثل مطهری را به درستی نمیشناسم و نمیدانم این حرفها برای تبلیغات و ووزارت و وکالت است و یا ایشان واقعا دغدغه حقیقت را دارد ...؟!!
ولی برای من که خانوادهام را به تمامی در خون فرو بردهاند دیگر جایی برای ملاحظه و مراعات نیست.
ترسیدن ما چون همه از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلائیم
پس برای امثال من که تقریبا تمام اعضای خانواده یعنی خواهر و برادرانم را قتلعام کردهاند و مادرم را هم در اثر همین جنایات از دست دادهام (سکته) چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
تنها جهت روشن شدن بخشی از این جنایت و تنها در حق خانواده من لازم است که یادآوری کنم:
که برادرم علیرضا 20 شهریور 60 دستگیر و 27 شهریور (به فاصله 7 روز) تیرباران شد و به هیچ وجه جسد او را تحویل ندادند و تنها بعد از مدتی تکه سنگی را در قطعه 85 بهشت زهرابه ما نشان دادند و گفتند اینجا دفن شده و وقتی مراسمی کوچک و خانوادگی در خانهامان گرفته بودیم (چون حتی اجازه مسجد را هم نمیدادند). فردی به نام اکبر خوشکوش از کمیته نازیآباد با افراد کمیته به خانهمان یورش آورد. همه اقوام را دستگیر و به اوین بردند ... و به تدریج بعد از ماهها آنها و از جمله مادرم را بعد از حدود 5 ماه آزاد کردند.
ولی خواهرم را در همان مراسم به همان جرم به 10 سال زندان محکوم کردند. در سال 67 بعد از اینکه 7 سال زندانش را گذرانده بود با همان فتوای قتل عام در سال 67 اعدام کردید. برادر دیگرم، غلامرضا که خیاط بود بعد از چند ماه بیخبری در سال 62 از زندان اوین سر درآورد که نهایتا در سال 64 بدون اینکه جسدی به ما تحویل دهند باز قطعه سنگی را در قطعه 106 بهشت زهرا به ما نشان دادند و مدعی بودند که آنجا دفن شده است.
ما و به ویژه مادرمان هم هیچگاه از اینکه عزیزانمان واقعا در آنجا دفن شده باشند مطمئن نشدیم. برادر کوچکترم عبدالرضا که اواخر اردیبهشت (بعضی حتی قبل از 30 خرداد 60) به اتهام فروش روزنامه در حوالی منطقه خزانه دستگیر شده بود به 3 سال زندان محکوم شده بود. ولی بعد از اتمام حبس در سال 63 نه تنها آزاد نشد بلکه به طور کاملا غیر قانونی 4 سال هم اضافه در زندان باقی ماند؛ تا اینکه با همان فتوای قتل عام سال 67 او به همراه خواهرم که او نیز در سال 60 دستگیر شده بود (که پیشتر متذکر شده ام) هر دو اعدام شدند...اینبار هم نه تنها جسدها را تحویل ندادند بلکه حتی مزار و سنگ قبری هم معرفی نکردند؛ و در عوض با تهدید و ارعاب، پدرم را تحت فشار قرار داده بودند که باید اعلام کنید که به مرگ طبیعی در زندان فوت کرده اند. شاید در آن صورت مشمول «رأفت اسلامی» شده و محل دفن آنها را نشان دهیم...
ولی هیچ گاه چنین نشد و بعد از 28 سال هنوز از محل دفن آنها اطلاعی نداریم... و حال این شیخک جنایتکار، این اشقی الاشقیا از نوادگان به حق ابن ملجم، بعد از 28 سال باز در تلویزیون ظاهر شده و خوش خدمتی و جنایاتش را به رخ کشیده، و همه بازماندگان آنها و حتی اینبار (مطهری و منتظری) را هم تهدید به قتل عام دیگر میکند...
لذا در اوج تعهد نسبت به خانواده خودم و همچنین در اوج تعهد نسبت به آن خواهر و برادران مظلوم و به ناحق کشته شدهام (رقیه، غلامرضا، علیرضا، عبدالرضا) به این جنایتکار ( پور محمدی) می گویم که تنها از این خانواده، ۴ نفر را مظلومانه کشته ای و من در زندان گوهردشت و خواهر دیگرم (مریم) هم در زندان هستیم ولی برای شما که محکوم بودن و نبودن، مجرم بودن و نبودن مطرح نیست و هر گاه لازم داشته باشید، اعدام می کنید، ولی اگر قتل عام 67 و این قتل عامهایی که هر روز در سراسر ایران شاهد هستیم، هنوز دنیا را وادار به واکنش نکرده... من و خواهرم هم به عنوان تنها بازماندگان، اگر امروز لازم است برای برملا شدن این جنایتها و باز شدن چشم مردم ایران و جهانیان، حلق آویز شویم، ابایی نداریم تا شاید ذرهای از وظیفهامان در قبال ان خونهای بناحق ریخته شده را ادا کرده و در پیشگاه حق تعالی در آن یوم الحساب چیزی برای گفتن داشته باشیم و با خون خودمان بگوییم که جنایات چنین جنایتکارانی (هیئت مرگ) هیچ ربطی به اسلام و پیامبر اسلام و ... ندارد.
پس إن کان دین محمد لم یستقیم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی. رَبَّنَا تَقَبَّلْ منَّا إنَّک أَنتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
رضا اکبری منفرد، زندانی سیاسی بند 4 سالن 12، زندان گوهردشت(رجایی شهر کرج)
هفتم شهریور1395