سازمان من
اینک تبت دیگر
بام جهان نبود
بالا بلند شاخه زیتون سازمان من بود
که جهان را در نوردیده بود
کوه پر صلابت صمیمی
در کشاکش آتشفشان و آذرخش
دماوندش
شهر شرف
دامنه اش
بیکران لاله های ارغوانی دشت میهن
با تیر رها شده از کمان آرش زمان
در سرحدات شقاوت
تا بی مرزی حماسه و شکوه
چندان تازه که هنوز
جهانش
نشناخته