تمام وسایل کارش یک لپتاپ، یک ضبط صوت خبرنگاری، یک دفترچه یادداشت، یک دفتر تلفن و البته چندین و چند خودکار است. تمامی اینها در یک کیف یا کوله پشتی جا میگیرد و جابهجا کردنش اصلا مشکل نیست. شاید به همین دلیل است که در طول یک سال، پنج بار محل کارش را عوض کرده. این سرگذشت امروز روزنامهنگاران مستقل در ایران است.
تعطیلی پیدر پی مطبوعات و رسانههای مستقل، فشار مالی روزافزون بر آنها به حدی که مجبور به تعدیل نیرو میشوند، به زندان افتادن روزنامهنگاران و نگرانی مدیران روزنامه از ادامه همکاری با آنان پس از آزادی، از جمله دلایلی است که منجر شده تا متوسط طول کار مداوم در یک رسانه کمتر از سه ماه باشد.
پس از آزادی از زندان شغل خود را از دست دادند
فضای حاکم بر مطبوعات و رسانهها در ایران آنچنان فضایی است که حتی روزنامهنگارانی که هماکنون بیکار هستند، در گفت و گو با دویچهوله خواستار مخفی ماندن نامشان شدند. یکی از این روزنامهنگاران گفت پس از اولین اخراجش از روزنامه فرهیختگان و انجام دادن تنها یک مصاحبه در این مورد، آنقدر سختی کشیده که دیگر حاضر نیست در مورد این موضوع صحبت کند. تعدادی از این روزنامهنگاران زمانی که هنوز شاغل بودند دستگیر شدند و پس از آزادی از زندان شغل خود را از دست دادند. مهسا جزینی، ساسان آقایی، محمدرضا نوربخش و زینب کاظمخواه از جمله این روزنامهنگاران هستند.
اما تعداد زیاد دیگری نیز هستند که به دلیل توقیف یا تعطیلی روزنامه بیکار شدهاند. یکی از این روزنامهنگاران دقیقا از فردای روز انتخابات بیکار شده. روز ۲۳ خرداد با بسته شدن روزنامه کلمه، وی و سایر همکارانش شغل خود را از دست دادند. او یک سال است که بیکار است و دیگر امیدی هم به کار دوباره در مطبوعات ندارد.
او میگوید: «با وجود شرایطی که در کشور هست، زیاد امیدی ندارم که حالا من وارد روزنامهای بشوم که نهایتا بسته نشود. ترجیح دادم که به جای اینکه حرص بخورم و اعصابم خورد بشود و بدانم که آیندهاش برای من روشن است که این روزنامهها بسته میشوند، همانطور که نمونهی آخریاش همین روزنامهی «بهار» بود که بسته شد، ترجیح دادم که با توجه به شرایطی که حالا در کشور وجود دارد، فعلأ کنارهگیری کنم و کار نکنم. چون اگر حالا وارد مطبوعات هم بشویم، باید آنقدر خودمان را سانسور کنیم که اصلا خواستهی من نیست».
روزنامهنگاری در ایران: کار فصلی
روزنامهنگار دیگری معتقد است که کار در رسانههای ایران، نوعی کار فصلی است. او میگوید: «وقتی که از روزنامه سرمایه بیرون آمدم، یک دوره یک ساله بیکار بودم. بعد رفتم در یک خبرگزاری کار کردم که وابسته به شهرداری بود. آنجا هم به هرحال یکسری مشکلاتی وجود داشت. فکر میکنم حدود دو ماه آنجا ماندم. بعد رفتم روزنامه اعتماد ملی که فکرکنم یک ماه بعد تعطیل شد. بعد هم یک دوره بیکاری سه ماهه داشتم. یعنی در کل میتوانم بگویم الان مدتهاست که من کاری که یک سال طول بکشد را نداشتهام. یعنی همیشه چندماهه بوده است. یک جورهایی انگار ما داریم فصلی کار میکنیم».
این روزنامهنگار سی ساله، تاثیر این ’’فصلی کار کردن‘‘ را بیش از هرچیز بر مسائل مالی زندگیاش میداند و میگوید: «فکرمیکنم اولین چیزی که اتفاق میافتد، فشار مالی است. یعنی من در مقایسه با هم سن و سالهایم میتوانم بگویم که از نظر مالی خیلی دچار مضیقه هستم و اصلا هیچ کدام از آن امکاناتی که هم سن و سالهای من بعد از ده سال کار کردن دارند، من به واسطهی نوع کارم ندارم. البته به هرحال ما این شرایط را تا حدی پذیرفتهایم. ولی فکر میکنم ادامه پیدا کردنش خیلی سخت باشد. یعنی اتفاقی که افتاده این است که خیلیها مجبور شدهاند یا کشور را ترک کنند یا شغلشان را عوض کنند. نمیدانم ما تا کی دوام میآوریم. ولی به هرحال شرایط این طوری است».
و جنبه بد دیگری که این نوع کار کردن دارد عدم امکان برنامهریزی برای آینده است: «الان که شورای نظارت هر دوشنبه برگزار میشود، ما هر دوشنبه گوش به زنگیم. یعنی منتظریم ببینیم این هفته چه کسی را تعطیل میکنند و نوبت ما رسیده یا نه. مدام به این فکر میکنیم که ممکن است تعطیل بشود. این خیلی بد است. یعنی مثلا شما برای یک ماه آیندهتان هم حتی نمیتوانید برنامه ریزی کنید. حالا کار یک بخشش است. از نظر مالی اصلا وحشتناک است. یعنی همیشه ترس این را داریم که فقط پسانداز کنیم که دوباره بیکار شدیم، خیلی به ما فشار وارد نشود».
کار در حوزه غیر تخصصی
یکی دیگر از مشکلاتی که به واسطه فضای ناامن حاکم بر رسانهها در ایران برای روزنامهنگاران پیش میآید، کار در حوزهای غیر از تخصصشان است.
روزنامهنگاری که سالها در سرویس اجتماعی روزنامه کار کرده و در دانشگاه نیز رشته جامعهشناسی خوانده میگوید که تنها به دلیل فرار از بیکاری مجبور شده به کار در حوزهای خارج از تخصصش روی آورد: «این هم یکی از آن آفتهایی است که روزنامهنگاران دچارش میشوند. یعنی به واسطهی این که کار ندارند، مثلأ چندین سال روی یک حوزه کار کردهاند ولی مجبور میشوند ان حوزه را ترک کنند. مثلا من اجتماعینویسم، ولیکن به واسطه شرایطی که وجود دارد الان دارم در سرویس فرهنگی کار میکنم، یک دورهای هم حتی اقتصادی کار کردم. این خیلی من را آزار میدهد. چون فکر میکنم که باید در حوزهی تخصصی خودم کار کنم. به هرحال من جامعهشناسی خواندهام و سالها در این حوزه کار کردهام و انتظارم هم این است که در همین حوزه بمانم».
روزنامهنگارانی که ترجیح میدهند بیکار بمانند
اعمال سانسور از سوی حاکمیت، عادت به خودسانسوری، جو غیر حرفهای حاکم بر مطبوعات از جمله دلایلی هستند که باعث شدهاند برخی از روزنامهنگاران بیکاری را بر کار در چنین محیطی ترجیح دهند و یا در صورت امکان به شغل دیگری روی آورند.
یک روزنامهنگار به دلیل حاکم بودن جو خودسانسوری حتی بر حوزه اجتماعی ترجیح داده بیکار بماند. او میگوید: «در حوزهی اجتماعی هم سانسور و خودسانسوری آنقدر زیاد هست که فعلا رغبت نمیکنم کار کنم. با اینکه خیلی دوست دارم و این به هر حال شغلی بوده که چندین سال کار کردهام و واقعا کار رسانه و کار خبر یک جوری اعتیادآور است. ولی با توجه به شرایطی که الان هست، واقعیتاش الان رغبت نمیکنم که کار مطبوعاتی بکنم».
الهه موسوی سردبیر سبزپرس به جنبهی دیگری از مشکلات رسانههای ایران نگاه میکند. به نظر او در حال حاضر حاکم بودن جو غیرحرفهای یکی از مهمترین مشکلات روزنامهنگاران است. به عقیدهی او در حال حاضر کارکرد رسانه با کارکرد یک حزب سیاسی در ایران مشابه شده است.
او میگوید: «ما چون در ایران فضای باز سیاسی نداریم، گاهی مطبوعات کارکرد احزاب را دارند و به همین دلیل خیلی از کسانی که میخواهند کار حزبی و سیاسی بکنند از مطبوعات استفاده میکنند. یعنی مثلا یک نشریهای را راهاندازی میکنند و طبیعتا چون میدانند اگر از نیروی حرفهای استفاده کنند کارشان موفقتر است از نیروهای حرفهای هم استفاده میکنند. ولی متاسفانه چون خودشان به اصول کار حرفهای و ژورنالیسم به عنوان آن چیزی که الان در دنیا به عنوان علم تعریف شده آگاه و آشنا نیستند، میخواهند روی پرسنل نفوذ داشته باشند و این مشکلاتی را ایجاد میکند، چون همه نیروها نمیتوانند این شرایط کار را تحمل کنند. الان ایران مبتلا به این مشکل شده».
خانم موسوی که خود به همین دلیل از سبزپرس استعفا داده از کسانی میگوید که به همین دلیل ترجیح دادهاند شغل دیگری غیر از روزنامهنگاری برای خود پیدا کنند: «هستند دوستانی که بعد از چندین سال کار مطبوعاتی مثلا الان دارند مجسمهسازی میکنند یا مثلا طرف کافیشاپ باز کرده و میگوید من خسته شدم از این اوضاع که یک آدم که در حوزه مطبوعات و ژورنالیسم هیچ سوادی ندارد و چون سرمایهگذاری کرده و چند ارتباط سیاسی هم پیدا کرده، هم با مخالفان و هم با خود نیروهای حاکم و در داخل ساختار قدرت، میخواهد من را هم همراه خودش همهجا بکشد. من نمیتوانم این را قبول بکنم».
آیا امیدی به آینده هست؟
با وجود این همه فشار بر روزنامهنگاران و نیز رسانهها، روزنامهنگاران ایران با چه امید و با چه چشماندازی به حرفه مورد علاقه خود ادامه میدهند؟
یکی از این روزنامهنگاران آینده را چندان روشن نمیبیند: «آینده را که زیاد روشن نمیبینم. مخصوصا وقتی صحبتهای آقای رامین (مدیرکل مطبوعات داخل کشور) را میشنوم و دنبال میکنم یا اصلاً همین تفکراتی که مانند رامین در دولت وجود دارد و اشخاصی که برای رسانهها تصمیمگیری میکنند، من این جوری آیندهی روشنی نمیبینم و هیچ امیدی ندارم که مثلا حالا در چند سال آینده ما بگوییم که مطبوعات آزادی خواهیم داشت. مگر این که اتفاق خاصی بیفتد و اینها بروند به سمت آن چیزی که البته عاقلانه است و یک مقدار فضا را باز کنند. ولی من زیاد امیدی ندارم که چنین تصمیمهایی در این دولت گرفته شود».
شاید به دلیل وجود همین فضا بوده که در عرض یک سال گذشته بیش از ۱۰۰ روزنامهنگار مجبور به ترک ایران شدهاند.
برگرفته از: دویچه وله