زمانی که انقلاب سال ۵۷ایران توسط آخوندها ربوده شد و خمینی توانست نظام سیاسی ولایت فقیه را به وجود آورد، “صدور انقلاب” در محور استراتژی رژیم قرار گرفت.
این طرح البته بیشتر به یک رویا شباهت داشت تا واقعیت. رژیم ایران با توجه به ناتوانی خود در تحمل تبعات خطرناک و هزینه های درگیری مستقیم با کشورها، به بازوهای هوادار خود در منطقه روی آورد. طرح رژیم ایران در درجه نخست بر افراد غیر ایرانی تکیه دارد، به طوری که این افراد در ملا عام ظاهر شده و رژیم ایران در پشت پرده این جریان قرار می گیرد.
به گفته رئیس مرکز پژوهشهای ایرانی ـ عربی دو رویداد عمده منجر به سرعت بخشیدن به تحرکات رژیم ایران در منطقه شد. اتفاق نخست، سقوط بغداد به دنبال حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی بود. تهران از واقعیت جدید در عراق در سایه ساخت و پاخت و تحلیل غلط آمریکا از تهدید رژیم ایران برای منطقه بهره گرفت. کنار کشیدن کشورهای خلیج فارس از عراق هم در این امر سهیم بود و بدین ترتیب، این دروازه شرقی به فضای گسترده ای برای فعالیت های توسعه طلبانه رژیم ایران تبدیل شد. اتفاق دیگر همان بحران سوریه است. رژیم ایران از این بحران به عنوان فرصتی برای دست یابی به دو هدف اصلی بهره گرفت، هدف اول، جلوگیری از سقوط رژیم سوریه، و هدف دوم، گسترش دامنه حضور خود در منطقه عربی در سایه آشوب و نابسامانی موجود در کشورهای مختلف.
دکتر محمد السلمی می افزاید: رژیم ایران در راستای تحریک اقلیت های شیعه در منطقه به مخالفت با رژیم های سیاسی حاکم در کشورهایشان می پردازد. این رژیم برای موفقیت طرح توسعه طلبانه و فرقه ای خود در منطقه از استراتژی های متفاوت و نقشه های گوناگون بهره می گیرد. کشورهای عربی همچنان منفعل هستند و تنها برای مهار و خاموش کردن آتش هایی که تهران به پا می کند وارد عمل می شوند. آیا چنین راهکاری برای مقابله با نقشه های مخرب رژیم آخوندی مثمر ثمر است؟ آیا کشورهای منطقه در صدد ایجاد جایگزین هایی برای این راهکار هستند؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که درباره حصر تهران صحبت کنیم. مساله اساسی توانمندی رژیم ایران نیست، بلکه نکته اصلی، عدم وحدت کلمه و عدم همدلی است. پس این تفرقه و پراکندگی تا کی ادامه می یابد؟