چه کسی و چه چیزی حسین (ع) را به اسارت گرفته و در محاصره در آورده بود؟ چه کسانی به دست و پای او میپیچیدند؟ حسین (ع) راهش را انتخاب کرده و میدانست چه میکند و چه میخواهد. او حتی یکسال قبل برای جمع کثیری از روشنفکران، اقطاب، شخصیتها و آگاهان و فقهای بیعمل در ایام حج صحبت کرده بود و از بیعملی آنها انتقاد و وظیفهشان را در قبال مردم ستمزده یادآوردی کرده بود. حالا هم که عزیمت میکرد راهش روشن و انتخابش مشخص بود. اما قبل از اینکه لشکر یزید او را محاصره کند، آشنایانی چه بسا از سر دلسوزی و اندوه او را دوره کرده و نصیحتش میکردند..، هر کدام به نوعی پیشنهاد میدادند. یکی میگفت از بیراهه برو، دیگری میگفت: پس اهل و عیال را همراه نبر، دیگری میگفت غیرقانونی و مخفی از مرزها دور شو، دیگری توصیه میکرد در همین حرم امن مکه بمان و خارج نشو. و همه چشم بسته غیب میگفتند نرو آخر این راه کشته شدن است، گویا که حسین خودش نمیداند! و امام در این میانه مظلوم مانده بود، مظلوم از این جهت که اطرافیان و مردم زمانش او را درک نمیکردند.. و حضرت هم به اندازه درک و فهم هر یک به هر کدام پاسخی میداد. و به این ترتیب اندوههای کور و دلسوزهای ناآگاه او را گرفتار و اسیر کرده بودند و دست و پا گیرش بودند. مثل همین حالا که وقتی کسی ایستادگی به خرج میدهد، گاه دوستان بهجای همراهی به او فشار میآورند که کوتاه بیا و نگران تو هستیم و... .. دیگر اینکه حسین کشته اشکها بود، همانهایی که برایش گریه میکردند..، در کشتنش سهیم بودند، بهجای اینکه بروند یقه ظالم را بگیرند و حق خود را از او طلب کنند، دور حسین را گرفته و از او میخواستند که نرو و نکن. بهجای اینکه همراه او شوند و فی الواقع جانشان را در همان راهی که او میرفت قربانی کنند، دست به دامان او شده و با اشک و گریه دم میگرفتند که ”ای عزیز فاطمه جانم به قربانت نرو، دستم به دامانت نرو ”، همین اشکهای جاهلانه در واقع در کشتن او سهیم بودند. زینب هم که خودش اهل گریه و ماتم نبود و میگفت جز زیبایی ندیده است. و به هر شهر و دیاری که میرسید آگاهی بخشی، پیام رسانی و افشاگری میکرد. خود حسین هم آثار ماتم و اندوه نداشت، بلکه روز عاشورا هر کدام از بستگان و یارانش که شهید میشدند برافرختهتر، شادابتر، و پر انرژیتر میشد و از اینکه کارها بیعیب و نقص و بیضعف و سازش پیش میرود، پر از شور و شعف میشد. در واقع یزید دارای جنایت تنها نبود، بلکه اشکهای بیعمل هم شریک بودند. همانها که به جای پاسخ به ندای هل من ناصر حسین، اظهار تأسف و اشک و ماتم تحویل میدهند. روایت آن ناکس به یاد میآید که بعدازظهر عاشورا گوشواره از گوش دختر خردسال آن اهل بیت در میآورد و در همان حال گریه هم میکرد. میگفتند که حالا که این کار را میکنی، دیگر چرا گریه میکنی؟ جواب میداد وجدانم ناراحت است، که کار زشتی میکنم! میگفتند پس نکن! میگفت: اگر من در نیاورم یکی دیگر در میآورد! همانطور که در ادامه زیارت میخوانیم میبینیم که آن کشتهً توسط اشک ها در راه خدا جانفشانی کرد تا بندگان خدا را از نادانی و سرگردانی حاصله از گمراهی نجات بخشد نه برای اشک و ماتم، بلکه برای آگاه شدن. «و بذل محجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرة الضلاله». برای آگاه شدن و نجات از جهالت و سرگردانی گمراهی، اما در فردای عاشورا یزید تبلیغ میکرد که حسین از دین جدش خارج شده و اینکه ”حسین قد قتل بسیف جده ”و اینکه حسین با شمشیر جدش کشته شد. یعنی اگر پیامبر هم بود حسین را میکشت، تقصیر خودش بود که تسلیم نشد و بیعت نکرد و باعث اختلاف مسلمین شد و کشته شد. اعضای هیأت مرگ خمینی هم با همین منطق یزیدی سعی داشتند که آقای منتظری را قانع کنند که زندانیانی که تابستان ۶۷ قتلعام شدن تقصیر خودشان بود چون ما تمام تلاش خودمان را کردیم و چقدر به آنها التماس کردیم که تسلیم شوند و توبه بنویسند ولی نکردند..، حتی گفتیم دو کلمه، فقط دو کلمه بنویسند ولی ننوشتند ما هم دیگر چارهای نداشتیم اعدامشان کردیم: ! خوب، جابر بن عبدالله انصاری هم با آن همه سن و سال و سوابق معتبر یک صحابی بزرگ و محترم روز اربعین برای شکستن جو چنان تبلیغات و سمپاشیهای یزید ساخته به حمام رفت و لباس نو پوشید و عطر زد و با احترام و افتخار برای زیارت تربت امام حسین حاضر شد و سنت بزرگداشت واقعه کربلا را بنا نهاد، تا به فراموشی سپرده نشود. بگذریم از آن مقاطع تاریخی که بردن نام حسین و بزرگداشت و زیارت او ممنوع بود و خطرات دستگیری و زندان بنی عباس را داشت، گریه و مراسم خانگی هم ممنوع بود و مأموران خلیفه در پوشش راهزن به قافلههای زیارتی حمله میکردند.. و تلاش داشتند که نام و یاد حسین فراموش شود. در چنان شرایطی گریه و مراسم خانگی موجب توجه دیگران و ارزش بود و اجر داشت. شاید آن شیعیان ناچار بودند گرامیداشت و جلب توجه را از راههای عاطفی آغاز کنند، اما دلیل نمیشود که در هر شرایطی چنان باشد. بیان احساساتی که برای اموات معمولی بهکار میرود و برای چنان شهدای گرانقدری روا نیست. الآن بیشتر این بهاصطلاح مداحان لمپن و عربده کش حکومتی که کاری جز تحقیر امام حسین و زینب کبری ندارند یک امام حسین دروغی و ساختگی را برای مردم تصویر میکنند که دردی از جامعه ما دوا نمیکند. نه، امام حسین هیهات مناالذله را بزرگداشت و همبستگی با امام حسین در هر زمان و مکان و هر دوره از تاریخ پیوستن به صفوف حسینیهای آن زمان است. فمعکم معکم لا مع عدوکم. پس من با شمایم با شما، نه با دشمنان شما. عاشورا و اربعین یک عزا و ماتم نیست. بل یک عید قربان است.
علی معزی- زندان گوهردشت کرج
۲۹آبان۱۳۹۵.