بودن یا نبودن چون منی، مسئله نیست
آزادی ایران ، مسئله است.
اینک،
ای شقیّ جهنمی!
طالع منحوس ترسان تو
در مدار عقرب، طناب زهر
چونان هالهٌ قدیسان دوزخی
برحلقوم یاوه گوی تو.
تو هیچ نبودی و نیستی، جز
سپاه شرور جانیان بی سر و پا
و طراران جانی با سر و پای جهان.
من که کاره یی نیستم
این یاران منند و ستمدیدگان خلق
که تو نابینای فاسد مغرور را
رسانده اند تا به پای گور.
از حکمت پرعبرت هستی
جام زهر مرگ هم دوگانه است
جام شوکرانی که سرکشید
دانای عصر خود، سقراط
در شامگاه محبس اشرافیت آتن
به افتخار
جامی که تو و سلف بی اعتبار تو
سرکشیدید به خفت و خواری.
بمان که جهان ساقی تو هست
تا آخرین جام ختم تو.
آی ایران، آی بالندگان امروز و فردا!
این پیر نه شاعر است و نه نویسنده
یک ساده عملهٌ واژگان ستمدیده ام و بس.
دیر یا زود با کاروان از یاد رفتگان همراه
اما ای یاران رهکوب آزادی
روزی که رسیدید به میدان آزادی
سلام کنید به جای این رفتهٌ دلسوخته مشتاق
مریم و مسعود و هر مجاهد و مبارز خلق را
پژمرده گلبوسه های من نثار شما.
بودن یا نبودن چون منی، مسئله نیست
آزادی ایران، مسئله است.