م. سروش: نستوه

برای آنکه رفت و به مبدأ نور پیوست. دریغ که اینگونه نستوه انسانهای روزگار را زمانی اندکی درک و فهم می کنیم که به سوی رفیق اعلی پرگشوده اند و همراهان و همرزمانشان چکیده ای و تنها چکیده ای از دریای بیکران مجاهدت، صداقت و صفات انسانی و انقلابی شان را برایمان بازگو می کنند.

در خاطرم تو را
از جنس قله های سر به فلک کشیده
ترسیم می کنم
و صخره های ستبر و استوار
که نه به توفان
 و نه به امواج سهمگین حوادث
باج نداده اند
مجهز به علم و تجربه
از آنگونه نادر مردان روزگار
که با درآمیختن اندیشه و انقلاب
طرحی نو در مدار انسانیّت انسان
در انداخته اند
ترا باید واژه به واژه وسطر به سطر
بر تارک هستی انسان سرود و نوشت

اینک نامت را
دوباره زیر لب زمزمه می کنم
قاسم، مجاهد کبیر
اما می دانم
تاریخ تو را تنها با یک نام می شناسد
و آینده نیز تورا با همین نام
به خاطر خواهد آورد
نستوه....نستوه....نستوه