در تازهترین نمونه خود به رشد و نمو پدیدهای نوظهور بنام «سالمندان کار» راه برده است. سالمندان کار همان جامعه بازنشسته کشور میباشند که به دلیل گسترش فقر و در سایه نبود حمایتهای دولتی و رفاه شهروندی در حکومت چپاولگر خامنهای همچنان اسیر بازار کار و استثمار مضاعف میباشند. بخش بزرگی از این جامعه را که اکنون در زیر خط فقر مطلق بسر میبرند، اکنون در جای جای شهرهای ایران میتوان در مشاغلی همچون دستفروشی در معابر، کولبری، باغبانی، سرایداری و نمونههای اینچنینی بهوفور یافت.
سخن از ابعاد فقر و فلاکت در حاکمیتی است که اموال و داراییهای ملی را بهعوض هزینه نمودن برای رفاه، عمران، علم و صنعت و شکوفایی تماماً صرف تنور جنگافروزی، تروریسم، صدور بنیادگرایی و موشکپرانی مینماید.
بحران برای این طیف بهشدت ضربه خورده به حدی است که اخیراً یک گزارش حکومتی تحت عنوان «مرثیهای برای سالمندان کار» ضمن اعتراف به ابعاد شرمآور این وضعیت بحرانی مینویسد: «همیشه همانجا مینشیند. روی پلههای مترو. پیرزنی که لواشکهایش را به عابران تعارف میکند، در ازای هزار تومان، دو هزار تومان، بسته به نوع لواشکی که با خودش آورده. همیشه هم با یک مانتوی مشکی و روسری ترکمن. خوشروتر از آن است که نشود پرسید چرا اینجاست و با این سن و سال هنوز کار میکند. جوابهایش ساده و سرراست است؛ با لهجه شیرینی که باعث میشود بعضی حرفهایش ناواضح به نظر برسند: پول دختر جان پول. بد آوردیم. شوهرم مریض شد، آمدیم تهران برای دوا و درمان، ماندگار شدیم، خانهنشین شد شوهر بیچارهام که کارگر بود، من لواشک درست میکنم». (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۹ تیر ۱۳۹۶)
سخن از قشر زحمت کشی است که اکنون صدای اعتراض آنان روزانه علیه ظلم و ستم آخوندی بلند و بلندتر میشود. تصاویر اعتراض بازنشستگان علیه وضعیت معیشتی، درمانی، اجتماعی و اقتصادی که در نبود حمایتهای دولتی اکنون کمرشان در حال خرد شدن است، مبین ابعاد این فاجعه اجتماعی است.
همچنین نیم نگاهی به مخرج مشترک درد دلهای تمامی آنان که تماماً به «فقر» ختم میشوند، خود گواه ظلم حکومتی جبار، سرکوبگر و فاسد است که با کاهش سنگین هزینههای رفاهی، عمرانی و یا حقوق بخور و نمیر بازنشستگان، اکنون میلیونها هموطن بازنشسته و سالخورده ما را در پائیز زندگی پربارشان به لبه پرتگاه ذلت اجتماعی کشانده است.
این گزارش در ادامه به نمونههای مختلف این بحران اشاره کرده و میافزاید: «هرقدر بساط فروشندههای جوان، سنگین و پروپیمان است، مسنترها دستشان خالی است؛ مثل پیرمردی که بادکنک میفروشد و آن یکی که باتری قلمی. هرقدر جوانترها صدای رسایی دارند و نگاههای مسافران مترو را به خودشان میکشانند، پیرترها مثل سایه میآیند و رد میشوند. با صداهایی آرام و نامطمئن، نام آنچه برای فروش آوردهاند را میگویند و مثل شبح از میان انبوه مسافرها میگذرند؛ تا شاید کسی دلش به رحم بیاید و خودش صدایشان بزند و بخواهد چیزی بخرد. پیرمردی که عصا هم دارد و وارد قسمت زنانه مترو شده، تقویم و پاکت پول میفروشد، تقویمهای کوچک جیبی که اصرار دارد برای همه لازم است. یک دختر جوان چند تقویم میخرد و پیرمرد همینطور که با دستهای لرزان، پول را توی جیبش میگذارد، برای دختر دعا میکند سلامت باشد و عاقبت به خیر شود».
به یقین وجود بحرانهای عظیم اقتصادی که اکنون خود را در رکود شدید، گرانی، تورم، شکاف عمیق طبقاتی و یا پائین بودن دستمزدها و حقوق بازنشستگی به نمایش میگذارد، یکی از دلایل مهم برای رشد این پدیده اجتماعی به موازات تمامی دیگر پدیدهها میباشند. پدیدههایی همچون زنان کار، حاشیهنشینی، کودکان کار، خیل عظیم دستفروشان و نمونههای اینچنینی که در هر گذر و چهارراهی بهخوبی قابل رؤیت میباشند.