این عاشقی که سر به ره عشق داد و رفت
زد پشت پا به این زمانه ی وارون، حسین ماست
این گفته "نـــه" به ظالم خونخوار روزگار
آن را نوشت با قلم خون، حسین ماست
این نور پاک حقیقت کزو شده ست
یکسر عیان ضلالت غاوُون،حسین ماست*
این تشنه لب که "واعطشا" بر لبش نَرُست
بی اعتنا به دجله و کارون، حسین ماست
این بی شکست مظهر "قد قامت" زمان
در پیش قوم خسته ی ساهون، حسین ماست*
این پیکر مطهّربالابلند عشق
خونین ازوست دیده ی مجنون، حسین ماست
این زندگی نکرده به ذلّت برای نان
نسپرده سر به زندگی دون،حسین ماست
این شاهد شهید حقیقت به وقت مرگ
بی " لن ترا " ی قادر بی چون، حسین ماست
این شور و جوش سینه ی ایران بی قرار
از چابهار تا دل جیحون، حسین ماست!
*غاوون(گمراهان) و ساهون(غافلان و سهل انگاران):از واژگان قرآنی
مجاهد قهرمان حسین مدنی